رحلت جانگدازرسول مکرم اسلام حضرت محمد مصطفی (ص) و شهادت مظلومانه
اربعین آمد... سلام بر حسین واربعین عاشقانه هایش، سلام بر حسین و بر لبانی که از آنها آیه می تراوید... چون آیه های کتاب کریم... سلام بر حسین و بر زینبش و بر آن هجده ماهتاب بر نیزه شده .... السلام علی الشیب الخضیب السلام علی الخد الطریق السلام علیک یا ابا الشهدا یا ابا عبد الله...
پس از آنکه کارزار پایان یافت و حسین ، عمود خیمه عشق ، بر زمین افتاد و طوفان طف فرو خوابید، مبارزه نوینى در برابر ظلم آغاز و جبهه اى به وسعت قلب همه انسانها باز شد. این بار قهرمان داستان زینب است و زبان گویاى او و امام سجاد علیه السلام شمشیر برانى است که رگ حیات ستم را قطع مى کند.کاروان اسرا، از کانون حماسه دور مى شود و حال و هواى آنان ائینه تمام نماى ماهیت نهضت حسین است . از سرهاى بریده نور مى بارد و از راس نورانى حسین علیه السلام آواى قرآن بگوش مى رسد: ام حسبت آن اصحاب الکهف و الرقیم کانوا من ایاتنا عجبا ..... شبها، اهل بیت قرآن و نماز شب مى خوانند و ذکر خدا از لبانشان جدا نمى شود و از اسارت خویش و شهادت مردانشان پشیمان نیستند.این قافله بجاى آنکه نشانه افتخارات لشکر کوفه باشد نمایشگر قساوت یزیدیان و مظلومیت وحقانیت سپاه جان باخته عشق است . زینب ماموریتى ویژه و سنگین به عهده دارد. شهداء در قتلگاه آرامیده اند و تکلیف خود را به بخوبى انجام داده اند و شاهدان باید در طول مسیر، رسالت تبلیغى خود را به انجام رسانند. آیا اسارت و زنجیر مانع از انجام تکلیفشان خواهد بود؟ آیا کشته شدن عزیزانشان و تالمات روحى ناشى از آن ، آنان را از مسئولیت خطیر ابلاغ پیام باز خواهد داشت ؟ خیابانهاى کوفه و شام و مجلس یزید و ابن زیاد جواب این پرسشها را بخوبى مى دهد که هیچ نیرویى قادر نیست ایمان زینب و زبان رساى على گونه اش را به زنجیر کشد. دست ستم در پوشش تبلیغاتى عوام فریبانه و زهر آلوده به خون فرزندان فاطمه آلوده شده است و جو مسموم تحریف حقایق هنوز اجازه نمى دهد تا مردم از ماهیت جنگ نینوا آگاه شوند. فریادى روشنگر لازم است تا مردم پشت جبهه را از عوام فریبى ها و تحریف ها آگاه شوند. فریادى روشنگر لازم است تا مردم پشت جبهه را از عوام فریبى ها و تحریف ها آگاه سازد. جنگ تبلیغاتى آغاز مى گردد. جنگى نابرابر که در یک طرف ، حکومت با تمام ساز و برگ تبلیغاتى و در طرف دیگر زنان و کودکانى داغدیده ، گرسنه و خسته . زینب در کوفه و شام پرده از چهره کریه بنى امیه برداشته و با منطق علوى ، مغلطه ها و سفسطه هاى ابن زیاد و یزید را افشار مى کند و با افشاگریهاى روشنى بخش خود، از جنایت هولناکى که در سرزمین خونبار تف رخ داده پرده بر مى دارد و بدین ترتیب نقاب از سیماى حسینیان و فرزندان رسول خدا کنار مى رود واعتراضها، قیامهاى و انقلابها یکى پس از دیگرى آغاز مى شود و پیام کربلا به گوش تاریخ مى رسد و عاشورا را جاودانگى مى یابد و قتلگاه حسین علیه السلام قبله گاه مى گردد وامت هاى افسرده را جانى دوباره مى بخشد.در فصل پیام خون، زینب عاشورایى در تبعید به پا مى کند و جوامع بشرى از آن تاریخ به بعد گلواژه آزادى و شهادت را از شجره خونین کربلا مى چینند. واینک اى حسین ! آرامگاه و بارگاه تو آرامش بارگاههاى متعفن طاغوتیان را بر هم زده و زیارتگاه شیفتگان حق و تشنگان عدالت ، گشته است و تربت پاک تو سربازان عاشقى تربیت کرده است که در طول تاریخ عاشوراها ساخته اند و پرچم امر به معروف و نهى از منکر را که در کربلا برافراشتى بر تارک تاریخ به جنبش در آورده اند و خیمه عشقى که در نینوا زدى همچنان بر پا نگهداشته اند.یاد بود رستاخیز عاشوراى تو هر سال با شکوهتر از سال پیش بر پا مى شود و هر محرم و صفر شور و شعور و عشق و عقل ، در صحنه جامعه و در درون انسانها به ملاقات هم مى آیند، اگر عشق تو در دلها نبود عقل بى پناه مى ماند و اگر شور تو بر سرها نبود شعور مى خشکید. یاد بود رستاخیز تو هر سال از عاشورا تا اربعین ، خلق جهان را متوجه پیام قیامت مى کند. عاشورا روز شهادت حماسه سازان و اربعین روز زیارت مرقد عاشور سازان است . عاشورا خروش خون حسین و اربعین ، پژواک این فریاد ظلم شکن است . عاشورا و اربعین نقطه ابتدا و انتهاى عشق نیست بلکه چله عارفانه شیعه است ولى نه مثل چله درویشان و مرتاضان در کنج عزلت و خانقاه . بلکه همچون خود حسین در میانه انسانها و جامعه . عاشورا تا اربعین نقطه اوج عشق حسین است و در این چهل روز، حسین علیه السلام تنها سخن محافل و مجالس است تا در طول عمر انسان بهانه بیدارى ظلم ستیزى باشد. عاشورا زمانه خون و ایثار و اربعین بهانه تبلیغ و پیمان است ، عاشورا روزى است که حسین با تاریخ سخن گفت و اربعین روزى که تاریخ ، پاى درس حسین علیه السلام مى نشیند. عاشورا روزى کشت خون خدا در کویر جامعه ظلم زده و و اربعین آغاز برداشت اولین ثمره آن است . اربعین فرصتى براى اعلام همبستگى با عاشورا است . زیارت اولین زائران حسین و بازگشت اهل بیت امام بر سر خاک گلگون شهیدان بهانه اى منطقى براى تاسیس عزاى اربعین بود. اولین زائر حسین علیه السلام چه جابر باشد و چه دیگران و جابر قبل از اهل بیت به کربلا آمده باشد یا پس از آنان و این حضور چه در اربعین اول باشد و چه در اربعین دوم ، تغییرى در فلسفه اعلام اربعین به عنوان چهل روز عزاى براى حسین علیه السلام ایجاد نمى کند. چهل روز متوالى ،از عاشورا تا اربعین در واقع مراسم سالانه و رسمى اعلام انزجار از ظالمان تاریخ است و در این اعتراض عمومى ، حسین سمبل شجاعت ، پایمردى و آزادگى و یزید نماینده و مظهر جور و فجور است . در این چهل روز یاد حسین صدرنشین محفل دلها است و افکار عمومى بیش از هر حادثه مهم دیگرى تحت تاثیر حادثه کربلا است و این چهل روز فرصت مناسبى است تا مردم ، عشق به حسین و کینه و تنفر از قاتلان او را در دل خود بپرورانند و این کینه مقدس را با پوست و گوشت خود و فرزندانشان در آمیزند و عظمت گرمى حماسه عاشورا را به هر عصر و نسلى برسانند و شور عاشورا را هر سال تازه تر از سال گذشته بر پا کنند تا کلاس درس عاشورا هر سال با شکوهتر از سال پیش دائر گردد. اینجاست که فلسفه اربعین رخ مى نماید. باشد تا ما نیز از این کلاس پر بار درس شهادت بیاموزیم و خود را جهت یارى مولایمان حضرت مهدى (عج ) آماده نمائیم [ جمعه 86/12/3 ] [ 8:21 عصر ] [ نرگس الهی ]
[ نظر ]
کی میگه محرم سیاهه؟کی میگه محرم فصل جداییه؟ کی می خواد بگه اونایی که واسه مولا اشک میریزن دیوونن؟ نه! محرم سبزه ،سرخه، سفیده. محرم قشنگه مثله اشکی که سر می خوره و از چشم سرازیر میشه.محرم پراز عشقه،زلاله مثله آب چشمه،محرم آخر نیست ،اوله ؛ شروعه . محرم فصل بی قراریه دل واسه دلداره،عشق واسه عاشق،عاشق واسه کربلا . محرم فصل تشنگی نیست . ماه سیرابیه ،که اگه سیراب نشیم دیگه شاید یه سال دیگه فرصت نداشته باشیم تا ار چشمه جوشان این ماه عطشمون را برطرف کنم . که اگه بره و بی بهره باشیم دیگه شاید اشکی برامون نمونه . محرم ماهیه که عدالت در مقابل ظلم و حق در مقابل باطل قیام کرده و ثابت کرده که در طول تاریخ همیشه حق بر باطل پیروز شده . محرم وجدان همیشه بیدار تاریخ و گلوی همواره فریاد گر زمانه. محرم ماه پاسداری از حرمت انسانه. محرم ، فقط یک ماه نیست ، واسه خیلی ها همه چیزه ،غریبه نیست ،آشناست . برای یه عده خاص نیست ؛ برای همه ست ؛ پیر و جوون نداره ،از شش ماهه گرفته تا مو سفیدها ،همه باید باشن . همونطور که تو کربلا ..... تو محرم اشک تمومی نداره . دل مبگیره ، واسه خودمون نه ،واسه غریبی آقا. محرم گریه ها تمومی نداره همونطور که تو شام...... محرم ماه گریه است ، ماه حزنه ، ماه ملاله . نه برای اون شهیدانی که رفتند و رستگار شدند. نه برای حسینی که سرش درعاشقی به خورشید سائید. نه برای ابوالفضلی که آب را شرمنده عطش عشق کرد. نه برای زینبی که علم عشق بر سر هر کوی و برزن زد. نه برای ....... بلکه برای عدالتی و حقانیتی که برای اثبات خود به مسلخ عشق رفت . برای حقارتمون در عاشقی.برای خودمون که از پس گذشت این همه سال،گذشت این همه قرن که ضجه زدیم و مویه کردیم،هنوز حسین را نشناخته ایم.هنوز راه حسین ابن علی علیه السلام را پیدا نکردیم.وای برما،باید برای خودمون گریه کنیم که پس از سرودن اینهمه حدیث عشق،عاشق نشدیم.رسم عاشقی رانیاموختیم.باید برای خودمون گریه کنیم که هنوز اسیر نفسیم و در بازار مکاره دنیا،برای بودن خود مون، حق،انسانیت،اخلاق ، وجدان و...... همه و همه را نابود میکنیم .برای خودمون گریه کنیم که هنوز منیتمون به رضای خدا ترجیح میدیم و ایمانمون رو برای هوسهای زودگذردنیائی به ثمن بخس می فروشیم. ما کجا و عشق کجا!؟ ما کجا و حسین کجا !؟ ما کجا و عباس کجا !؟ ما کجا و زینب کجا !؟ آره بخدا ، باید برای خود مون اشگ بریزیم محرم حریم ایمان وحصارقرانه.محرم تحریم بازار باطل در جهت رونق حقه . حسین پیام های شفا بخش را همه ساله بربال های سرخ شهادت می نویسه و پیک های رهائی را برموج های محرم و عاشورا سوار می کنه و در کلاسهای کربلا حتی بدون یک روز تعطیل به من و تو و به همه اونایی که به نجات انسان فکر می کنند باقلم سبزشهادت وبامرکب سرخ خون ، درس عاشقی میده تا اینکه بدونیم و بفهمیم که چرا " هرروز عاشورا و هر زمینی کربلاست" التماس دعا..........
[ سه شنبه 86/10/18 ] [ 2:14 عصر ] [ نرگس الهی ]
[ نظر ]
[ شنبه 86/10/8 ] [ 4:34 عصر ] [ نرگس الهی ]
[ نظر ]
فرارسیدن سالروز میلاد باسعادت
سراج الله، نورالهدی، مکیدة الملحدین، سلطان
الانس و الجانّ، غریب الغرباء، معین الضعفاء،
شمس الشموس، حضرت علی بن موسی الرضا
المرتضی را خدمت همه شما عزیزان تبریک،
تهنیت و شادباش عرض می نماییم دعا کردن فرستادن ارتعاشاتی از شخصی به شخص دیگر و خداست. کل عالم وجود در ارتعاش است؛شما با دعا پیام مهر و دوستی و تفاهم، مدد کاری ، حمایت و همدردی را از خود به دسگری منتقل می کنید، در این روند ارتعاشاتی در جهان ملکوت بوجود می آورید، که از طریق آنها خداوند کسی را که برایش دعا شده، مورد رحمت و عنایت خود قرار می دهد. این اصل را در زندگی دنبال کنید و از نتایج شگرف آن بهره مند شوید. یکی از وظابف مهم دعا اینست که برای افکار خلاق حکم محرک را دارد.در درون ذهن همه منابعی وجود دارد که برای رسیدن به زندگی موفقیت آمیز بدان نیاز است. این افکار و عقاید در وجدان آگاه ما حضور دارند و چنانچه رها شوند و به آنها اجازه شکوفایی داده شود، می توانند از انجام هر مهم و مسئولیتی برآیند. اگر می خواهید دعای شما مستجاب شود یاد بگیرید چیزهای مهمی از خدا بخواهید. خدا بر اساس آرزوها و خواسته هایی که دارید به شما بها می دهد. تنها خدا را بخوانیم خداى تعالى دعاى دعا کنندگان را اجابت مىکند، امّا به دو شرط: اوّل- "وقتى مرا بخوانند"، پس واجب است که فقط خدا را بخوانیم، نه هیچ کس دیگر را گویى انسان در ظاهر خدا را مىخواند، امّا به راستى خداىحقیقیش را نمىخواند، بلکه روى دعایش به سوى شرکایى است که براى خدا فرض کرده است. او به زبان، "یاربّ" مىگوید و دستهایش را به دعا سوى آسمانبلند مىکند، امّا دلش با خدا پیوند نمىگیرد، زبان او در کار نیایش است در حالیکه دلش خدا را نمىخواند. در تفسیر این آیه کریمه: فَاخْلَعْ نَعْلَیْکَ إِنَّکَ بِالْوَادِ الْمُقَدَّسِ طُوىً. (سوره طه، آیه 12) "کفشهایت را بر کن که تو در وادى مقدّس طُوى هستى." آمده است که منظور از کفش، دوستى زن و فرزند است، یعنى تو تا زمانى که بر من وارد مى شوى و مىخواهى که مرا بخوانى باید دلت پیوندى با دوستى فرزندان نداشته باشد، زیرا حضرت موسىعلیه السلام در آن بیابان و آن شب سرد، آن هنگام که تاریکى و سرما و کم گشتگى او را در خود پیچیده بود، به زنش که به زودى باید کودکش را به دنیا میآورد مىاندیشید و براى او در جستجوى آتش بود. و تو نیز به مسجد رفتى و نماز گذاردى و در این میان، اندیشهات مشغول فرزندان و مشکلاتت بود، پس تو خدا را نخواندهاى. بنابر این از این آیه کریمه در مى یابیم که آنگاه که خواستى به دعا مشغول شوى ناچار باید از پیوندهاى دیگر دور شوى و در توجّه خود به خدا، اخلاص داشته باشی ،.خداوند مىگوید: شرط دوّم - این شرط را در نیمه دوم آیه مى یابیم، آنجا که مى فرماید: فَلْیَسْتَجِیبُوا لِیْ وَلْیُؤْمِنُوا بِی لَعَلَّهُمْ یَرْشُدُونَ "پس باید دعوت مرا استجابت کنند و به من ایمان آورند تا شاید هدایت شوند." خدا کجاست و باید برای دعا کردن به کجا برویم ؟ انسان هنگام مشکلات در جستجوى راه حلّى است و به فطرت مىداند که این راه حل به دست خداست و اینکه هر امر مشکلى هر چند بزرگ باشد و هر چندانسان را به ناامیدى فراخواند، راه حلّى به دست خدا دارد، امّا خدا کجاست؟به کجا روى آوریم تا به خدا نزدیک باشیم و رو به سوى او سخن گوییم؟ و از اودرخواست کنیم آیا خدا در مسجد است؟ آیا در دشت یا بر روى کوههاست؟ وبالآخره در کجا به خدا نزدیکتریم؟ این پرسش، فرا روى همه مردم است و تنهابراى آنان که در روزگار پیامبر مى زیستند و از او درباره خدا مى پرسیدند، نبوده است. ما نیز هرگاه با مشکلات مواجه مىشویم جایى را مىجوییم که در آن بهخداوند نزدیکتر باشیم تا او را در آنجا بخوانیم. قرآن حکیم این پرسشها را اینگونهپاسخ مىدهد: وَإِذَا سَأَلَکَ عِبَادِی عَنِّی فَإِنِّی قَرِیبٌ... (سوره بقره، آیه 186) "و زمانى که بندگان من از تو درباره من پرسند، من نزدیکم." پس دیگر انسان به واسطهاى و یا به اینکه راهى را طى کند تا به خدا برسد،نیاز ندارد. زیرا که خداوند نزدیک است. در دعاى ابو حمزه مىخوانیم: "وَاَنَّ الرَّاحِلَ إِلَیْکَ قَریبُ الْمَسافَةِ، وَأَنَّکَ لا تَحْتَجِبُ عَنْ خَلْقِکَ اِلّا أَنْ تَحْجُبَهُمُالْأَعْمالُ دُونَکَ". "کوچنده به سوى تو راهش کوتاه است و تو از خلق خود پوشیده نیستى جزاینکه کارها، آنها را در پس پرده مىنهد." در کتابهاى تفسیر آمده است که مردى از پیامبر پرسید: اى رسول خدا آیا خداوند ما نزدیک است تا با او آهسته راز و نیاز کنیم، یا دور است تا به بانگ بلندبخوانیمش؟ پس پیامبر چشم انتظار وحى شد تا آیه 186 سوره بقره نازل گشت:"و زمانى که بندگان من از تو درباره من پرسند، من نزدیکم..." برای استجابت دعا چه باید کرد؟ شک و تردید همواره حالاتی آشنا برای انسانها بوده است. افراد مردد و حیران به این سو و آن سو می نگرد و همواره این سوال برایشان پیش می آید که آیا قدرتی وجود دارد که بتوان از آن کمک گرفت . این تردید به خاطر عدم اعتماد و ایمان کامل به وجود قدرت برتری است که تمام کائنات را زیر قدرت خود دارد. هنگامی که در حالت دعا قرار می گیرید با این موضوع ایمان داشته باشید که قدرت روحی شما تنها علت و سبب و تنها عامل نجات دهنده شماست و از صمیم قلب اطمینان حاصل کنید که با وجود آن هر غیر ممکنی ممکن و هر عملی میسر می شود. در وهله اول این جمله تاکیدی را همواره با خود تکرار کنید: روزی خواهد رسید که من به آرزوی خود برسم. آری روزی می رسد که من خوشبختی خود را بییبم " اما فراموش نکنید که خواست و آرزوی خود را به آییده و به بعد موکول نکنیم و آن چه می خواهیم در زمان حال از ضمیر باطن بخواهیم و به آسانی بدان جان ببخشیم و البته این در صورتی میسر است که به آن ایمان کامل داشته باشیم. هنگامی که برای کسی دست دعا به سوی آسمان بلند می کنید او را در اعماق روح و ضمیر باطن خود بنشانید و او را با چهره ای شاد و روحی آزاد ببینید و از اینکه دعایتان مستجاب خواهد شد شکر گزاری کنید . هنگامی که با روح و اعتقاد روبه سوی خداوند می کنید با شناختی که از او دارید می دانید که آرزویتان را بر آورده خواهد کرد. زیرا خداوند هرگز با شکست میانه ای ندارد . نه آن را می شناسد و نه آن را برای بندگانش می خواهد. بعنوان مثال اگر تصویر تندرستی عزیز بیمار خود را به ذهنتان بسپارید و تمامی دقت خود را بر روی بهبودی او متمرکز کنید خداوند نیز بر این تمرکز ذهن شما صحه خواهد گذاشت. چرا گاهی دعاهایمان به استجابت نمیرسد؟ آخرین مرحله دعا شامل شناخت و قبول آن است و اعتقاد به این مسئله که حتما اجابت خواهد شد. اما این نکته را به خاطر داشته باشید که ما هرگز قادر به دیدن وجدان و ضمیر و اعتقادات باطنی خود نیستیم , اما می توان با قدرت ایمان به آرزوهای خود جامه عمل بپوشانیم و دعا ها را مستجاب کرد. اما بیشتر اوقات این سوال به ذهنمان خطور می کند :" پس چرا دعاهایمان مستجاب نمی شود؟ پاسخ آن در سوال پنهان است. زیرا ترس و تردید در آن به خوبی روشن است . چنان به خداوند ایمان داشته باشید که درکودکی خود را به مادر می سپردید و جز او کس دیگری را نمی شناختید و عشق او را با تمام و جود احساس می کردید هنگامی که در مورد استجابت دعاهایتان دچار شک می شوید ,دقت خود را بر خواسته تان متمرکز کنید . پس از آنکه تمام ذهن و فکر خود را از این فکر و ایده انباشتید , پس از چندی شاهد رشد و شکوفایی آن خواهید شد.
[ جمعه 86/8/11 ] [ 8:47 عصر ] [ نرگس الهی ]
[ نظر ]
باز امشب عشق تنها می شود شبانگاهان که خورشید رخ در نقاب غروب می کشد و تاریکی دامن می گسترد، مرگ رنگ فرا می رسد، رنگ ها که درروز تمام چشم راپر می کردند ودیدن ورای آن را مانع می شدند، با رفتن خورشید ، رخت بربسته ، دیدن بی واسطه را ارزانی می دارند. رنگ ها خود پوشاننده حقایقند . ولی تاریکی درغیاب رنگ ، اسرار را هویدا می سازد البته نه برای همگان که برای خاصان. شب قدر که شاه شب همه ایام است رستن از تمام رنگ ها و وابستگی ها و پیو ستن به حقیقت و بی رنگی است. " شب است خلوت توحید وروز شرک وعدد " این چه شگفتی است دربیداری شب که خداوند ، حیببش را با دستور موکد ومستقیم بدان رهنمون می سازد؟ " انزل من السماء مآء فسالت اودیه بقدرها ( خداوند آبی را از آسمان نازل کرد، پس جوی ها هر کدام به تناسب ظرفیت خود آب گرفته به حرکت در آمدند( رعد،17) ... برحسب معنای باطن، مراد از باران هر رحمتی است که از جانب خدا بر انسان فرود می آید ودر شریان های جانش قرار گرفته او را به حرکتی هماهنگ با هستی درمی آورد ... )2
آسمان خاکستری رنگ و زمین پژمرده است
[ دوشنبه 86/6/19 ] [ 3:50 عصر ] [ نرگس الهی ]
[ نظر ]
مولای من سلام .خیلی حرفها دارم که میخوام بهت بگم. حرفهایی که مثل یه بغض تو گلوم مونده. هی میگن چرا نمی نویسی؟ چرا اینجا متروک شده ؟ چرا همه دوستات پرکشیدن؟ همونهایی که خیلی ادعای رفاقت داشتند. من میگم باشه برن .عیبی نداره. من که از هیچکس توقعی ندارم. میدونم رفاقتهای نتی ناپیداره. میدونم دوستی ها اینجا خیلی زود بی رنگ میشه . میدونم همه تا وقتی هستن که تو مشگلی نداری و مرتب میری حالشون رو می پرسی. به ندرت پیش میاد تو این دنیای مجازی محبت ها خالص باشه. بندرت پیش میاد کسی نگرانت بشه ، کسی دلتنگ نبودنت بشه.برای من اینها تازگی نداره.گله ای هم ندارم حرف آخر :
[ دوشنبه 86/5/29 ] [ 4:56 عصر ] [ نرگس الهی ]
[ نظر ]
و سرانجام عدالت متولد شد
[ جمعه 86/5/5 ] [ 1:0 صبح ] [ نرگس الهی ]
[ نظر ]
وقتی بزرگ می شوی دیگر .. وقتی بزرگ می شوی دیگر .. وقتی بزرگ می شوی.. [ جمعه 86/4/22 ] [ 2:8 صبح ] [ نرگس الهی ]
[ نظر ]
بزمی به حریــم کبــریا برپا شد کوثر ز خدا به مصطفی اعطا شد هر قطره ز آب کوثر افتاد به خاک صد شاخه گل محمدی پیدا شد فاطمه الگوی عفت و شرافت و حجاب از جمله تعالیم اسلامی که فاطمه ی زهرا در مورد آن نهایت اهتمام را می فرمود مراعات شرافت زن و حفظ حیثیت او به وسیله حجاب و پوشش بود زیرا که صدیقه ی طاهره می دانستند که میلیونها رسوائی و جرم و زشتکاری به خاطر بی حجابی و لاقیدی زنان در امر پوشش و نیز اختلاط آنان با مردان بدون رعایت موازین شرعی پیش می آید یعنی همان اموری که متاسفانه امروزه در زمان ما و در جهان ما به نام آزادی زن و ترقی وی نامیده می شود. و اگر شما خواننده ی عزیز، این مطلب را که بسیاری از جرایم و جنایات به خاطر عدم رعایت پوشش و عفاف زن صورت می گیرد قبول نداری و تصدیق نمی کنی روزنامه ها و مجلاتی را که هر روز و هر هفته در کشورهای اسلامی و غیر اسلامی چاپ و منتشر شده و آزادی معروف شده ، و از سوغاتهای تمدن ماشینی غرب است به درستی دریابی. و فراموش نکن که صد یک این افتضاحات و فجایع و حوادث اسف انگیز در زمانی که زنان مقید به حجاب و عفاف بودند و به حلال و حرم معتقد می بودند و در آن زمانی که حتی از اینکه مردی غریبه آنانرا ببیند استنکاف داشتند واقع نمی گردید ولی امروزه که زنان جهان با نهایت بی اعتنائی و بی تفاوتی و بلکه رغبت و میل چهره ی خویش و اندام برهنه ی خود را در معرض دید صدها و بلکه هزاران نفر از مردان اجنبی قرار می دهند این همه جنایات و خیانت ها و بی عفتی ها را شاهد و ناظر هستیم و تاسف آور خواهد بود اگر زمانی پیش آید که زنان مسلمان نیز بخواهند از زنان پیشرفته غرب!! الگو بگیرند و زندگی خود را بر اساس زندگی آنان جهت بخشند؟! در اینجا به بیان دو حدیث که متضمن و بیانگر اعجاب رسول خدا نسبت به سخن دخت گرانقدرش فاطمه ی زهراست می پردازیم تا ضمن تایید و تصدیق پیامبر مکرم درباره ی دختر عزیزش به میزان اهمیت و ارزشی که صدیقه ی طاهره به رعایت پوشش زن روا می دارند توجه یابیم: ابو نعیم در حلیه الاولیاء جلد دوم صفحه 40 نقل می کند که: رسول اکرم سوال فرمودند: ارزنده ترین و گرامیترین زیور و زینت برای زنان چیست؟ انس بن مالک گوید ما نتوانستیم پاسخ دهیم علی علیه السلام به منزل رفته و این سوال را به وی در میان نهاد فاطمه زهرا فرمودند: می خواستید بگوئید بهترین زیور زن آن است که مردان آنان را نبینند و آنان مردان را نبینند. پس علی علیه السلام به سوی رسول خدا آمده و این پاسخ را به عرض ایشان رسانید. پیامبر اکرم فرمودند: فاطمه درست گفته چه که او پاره ی تن من است". این روایت به گونه ای دیگر هم نقل شده به این صورت که علی علیه السلام از فاطمه ی زهرا سوال کردند: بهترین چیز برای زنان کدامست؟ پاسخ دادند: اینکه آنان مردان را نبینند و مردان نیز ایشان را نبینند. این پرسش و پاسخ را علی علیه السلام برای رسول خدا نقل کرده و پیامبر فرمودند: همانا که فاطمه پاره ی تن من است. ابن مغازلی شافعی در مناقب خود از علی بن الحسین( امام سجاد) نقل می کند: مرد کوری از فاطمه ی زهرا اجازه خواست که وارد بر او شود( در خانه وارد شود) صدیقه ی طاهره خود را از وی پوشانید. پیامبر فرمودند: چرا خود را از او پوشاندی و حال آنکه وی ترا نمی بیند. پاسخ دادند: اگر او مرا نمی بیند من که وی را می بینم و مضافا شامه ی او که بوی مرا استشمام می نماید. پیامبر فرمودند: شهادت می دهم که تو پاره ی تن من هست
در انتظار ولادت باسعادت زلال کوثر شنید گوش دلم مژده از ولادت زهرا گشود بلبل طبعم زبان به مدحت زهرا فضاى کعبه منور شد از فروغ جمالش صفا گرفت صفا از صفاى صورت زهرا خداى اکبر و اعظم نکرده خلق به عالم ز نسل حضرت آدم زنى به شوکت زهرا به جز خدیجه کبرا که هست مظهر عصمت نزاد مادر دیگر زنى به عصمت زهرا بخوان حدیث کسا و بین که خالق یکتا نموده خلقت دنیا براى خلقت زهرا نهاده ساره سربندگى به پاى سر یرش ستاده هاجر چو خادمان به خدمت زهرا چو اوست نور حق و حق در او نموده تجلى به غیر حق نشناسد کسى حقیقت زهرا ای زهرای زندگی! ای اسوه عفاف! از تو می آموزیم: حیا و حجاب را در جامعه، متانت و ادب را در گفتار، سادگی و دوری از تجملات را در زندگی، تن پوش قناعت را در معاش، حسین پروری و زینب آفرینی را در تربیت! ای زهرای نجابت! از تو درس می گیریم: تعالی روح و جان را در سایه عبادت، شکوه زندگی را در صفا و صداقت، حمایت از رهبری را در سیاست، و استقامت و نستوهی را در دفاع از امامت. از تو می آموزیم: سرنهادن بر سجاده عبودیت را، دست نیاز گشودن به آستان خدای بی نیاز را، زمزمه و راز و نیاز و نماز را، شیرینی کام جان با تلاوت قرآن را، یتیم نوازی و احسان و دستگیری از بینوا را، تلاش روزانه و نجوای شبانه را، دین شناسی، معرفت آموزی و پارسایی را. چگونه بودن را، و... چگونه زیستن را. ای بتول بیداری و بزرگواری! سخنانت در زیبایی و عمق به وحی می ماند، رفتارت، آینه خلق و خوی "رسول الله"، قلب مهربانت، پناهگاه حسن و حسین و تکیه گاه شیر خدا بود. وجودت، یادآور محمد بود، سجودت، فرشتگان و قدسیان را به تسبیح و تقدیس وا می داشت، رضایت، رضای خدا و رسول بود و خشم و غضبت، خشم پروردگار! دانای رازها بودی و عالمه غیر معلمه! ای چشمه سار حکمت، دریای بیکران خصال نکوی تو از "دانش" و "وفا" و "حیا" موج می زند! در چهره ات حیای محمد (ص) نهفته است، در گفته ات، کلام پدر هست جلوه گر، ای مادر پدر! سلام بر تو ای ژرفای آفتاب آفرینش!
ولادت با سعادت سرور بانوان بهشت ؛ فخر کائنات ،در بی همتای آفرینش انسیه حورا، ریحانه دلها ، فاطمه زهرا (س) ، روز مادر و هفته بزرگداشت مقام زن بر تمامی مادارن فداکار و زنان سر افراز مسلمان مبارک باد
[ دوشنبه 86/4/11 ] [ 6:37 عصر ] [ نرگس الهی ]
[ نظر ]
فرا رسیدن ولادت با سعادت اسوه صبر وایمان وعفاف، زینب کبری پیام آور عاشورا،برتمامی مسلمانان، وعفاف، ودلسوز ایران اسلامی تبریک و تهنیت باد
آنگاه که خورشید سر بر دوش کوه می نهد و می آرامد، برگ های سبز بر روی هم می لغزند و در سکوتی سبز لبخند می زنند و چشمه ای آرام و بی صدا، آهسته می جوشد، او، همان سپیده صبح، همان طلیعه آبی، با قامتی استوار، با عزمی راسخ و با روحی عظیم، تمام کوچه های پر پیچ و خم شب را، در می نوردد و گاه، تجدید حیات پدری و التیام زخم کهنه عشقی و ترمیم دل شکسته مهربان مادری است که همیشه در آسمان زندگی اش می درخشد. از تبار بزرگ زن تاریخ است. انگار که آگاه به تمام غصه های زمین است. پشت پنجره هایی که رو به غروبند، هر سحر، در طلوع نگاه آذر گونه ی خورشید؛ نسرین را آرام، هجا می کند، با خطبه ای از عشق. و ترنمی که در صدایش موج می زند، تمام غصه های سنگین از بار غم را می شکند و صدای گامهایش، که در پناه نگاه مهتابی ماه، به گوش باغ می رسد، تو را و اندیشه ات را می برد به ابدی ترین صفحه تاریخ، به برگ عشق و خون به نام زینب سلام الله علیها. او که در هر برهوتی خونین، اشک می بارد، آه می سراید و با طنین شیوا و حزین صحبتش، زمین و زمان را بر هر آنچه که بر برادر گذشته، زنده نگاه میدارد. بر پیکره شب هایی که از کسالت گنگند، ناله ای از پیچک خمیده به دیوار بر می خیزد. لبخند است. و او، نبض زمان را می گیرد و می بیند، که در میلاد سرورش چه با شتاب می تپد. و خدای را می ستاییم، چون تو را برای زمین آفرید. زینب، تو، از کجاوه ی بلند ماه، والاتری و از ترجمه ی عمیق عشق، برتر. با کدامین لغزش قلم می توان تفسیرت کرد. ای بلندای نورانی. و ما غرق در دردهایی که همیشه می سوزاندمان، تو را در لحظه هایمان می کاویم. ای همیشه نام تو بر جهان تابان، صدای زنگ کاروان توست، که می لرزاندمان. دست به استغاثه برداشته ایم و می شنویم، صدای گام های خودمانی تری را که از روحمان، به خودمان، آشناتر است. و پرستار همان ترجمه عشق، هجای نور و تندیس الفت و انس. که روحی پر ستاره دارد و دلی سر ریز از باران ستاره. همیشه با غربت و غریبی ناآشناست، چون همیشه زینب (س) را دارد. و تو، همیشه بر پلکانی از نور، در فراسوی افق، پرستار را نظاره می کنی. تا ابد. تا آنجا که همیشه نور است و روشنی. [ دوشنبه 86/2/31 ] [ 4:0 عصر ] [ نرگس الهی ]
[ نظر ]
|
| |
قالب توسط وبلاگ اسکین - ویرایش توسط اسپایکا |