سفارش تبلیغ
صبا ویژن

آب زنید راه را ، هین که نگار میرسد

مژده دهید باغ را ، بوی بهار میرسد

راه دهید یار را ، آن مه ده چهار را

کز رخ نور بخش او ، نور نثار میرسد

چاک شدست آسمان ، غلغله ایست درجهان

عنبرو مشگ می دمد ، چونکه به یار میرسد

رونق باغ میرسد ، چشم و چراغ میرسد

غم به کناره میرود ، مه به کنار میرسد

باغ سلام می کند ، سرو قیام می کند

سبزه پیاده می رود ، غنچه سوار میرسد                            

نوبت عشق مشتری، برسرچرخ میزند

بهر روان عاشقان صد صلوات میرسد

رحمت اوست کآب و گل ، طالب دل همی شود

جذبه اوست کز بشر ، سوم و صلات میرسد

 

میلاد با سعادت قائم آل محمد ، مولای عاشقان ،

امید  دل  منتظران  ،  حضرت  حجة بن الحسن

العسگری،  مهدی صاحب الزما ن عجل الله تعالی فرجه شریف  مبارک باد

نازنین نگار ، مهربانترین یار ، سلام

میلادت مبارک ، همه جهان در انتظار میلادت نور باران شده ، تمام خیابانها، کوچه ها ، حتی بن بست های تنگ ترین کوچه های شهر برای حضورت چراغان شده ، هرکس جشن میلادت را به گونه ای میگیرید. هرکس شادیش را به نحوی نشان میدهد. نبض دنیا شادتر از همیشه میزند . شیرین ترین حادثه تاریخی ، امید همه دلهایی ، محبوب خاص  و عامی ، همه چشم ها در انتظار حضور تواند ، باور می کنی ؟ حتی انتظارهم درانتظار توست که به پایان برسانیش . من هم منتظر توام ، مثل همه عاشقانت ، امشب به شیوه خودم ، به شیوه عاشقی تنها در قلبم برای تو جشن گرفته ام ، در گوشه همین باغ ، الاچیقی از نیاز برپا کرده ام ، مزین به گلبرگهای سبز سبز انتظار ، شکوفه های سرخ تمنای یار ، بر سردر آن فانوسی آویخته ام که راه دلم را بیابی. من اینجا چشم براه توهستم. راستی میائی ؟؟؟؟ من بر این باورم که میائی ، آخر تو میدانی که چه شوقی برای دینت دارم ، تو میدانی که  همه عمر منتظرت بودم ، میدانی که این فانوس را تا آمدنت که با خود خورشید را بیاوری ، هرگز خاموش نخواهم کرد . میدانم که میدانی به رسم عاشقان حقیقی ، بر عهد خود وفادارم و دل از تو بر نمیدارم ، تو میدانی که اگر عمر این انتظار به دارازای عمر من باشد ، همچنان عاشقانه منتظر توام.

همه عمر برندارم سر از این خمار مستی

که هنوز من نبودم  که تو د ر دلم نشستی

تو نه مثل آفتابی که حضور و غیبت افتد

دگران روند و آیند تو همچنان که هستی

گل نرگسم ، مهربان یار ، از تو به تو شکوه می کنم . عزیز دلم ، می بینی عمر این انتظار چقدر طولانی شده ؟ می بینی کودکان ما به عشق دینت به جوانی رسیده اند. و جوانان ما به شوق وصالت به پیری ، و پیران ما با حسرت دیدارت تن به خاک سرد سپرده اند ، پس چرا دلشدگان را نظری نمی کنی ؟؟محبوب دل ، نکند بخواهی من نیز با حسرت یک لحظه دیدارت هماغوش مرگ شوم ؟ ازتو نامهربانی را باور نمی کنم ، چنین باوری مرگ تمام آرزوهاست ، باور نمی کنم . زیرا میدانم که تو مظهر عشق و عطوفتی ، سرچشمه همه خوبیهائی ، مرهم زخم سینه ای ، باران رحمتی ، طلوع صبح امیدی ، امید درماندگان و  آخرین پناه خسته دلا نی            

 مولای من ، تو میدانی که دیریست خسته وشکسته ام ، تنها و بی پناه ، درمانده ومحزون ، غریب و مهجور .... به من بگو کی به دلجوئی دل شکسته ام میائی ؟؟ کی آتش اشتیاق دل به دیدارت را فرو می نشانی ؟؟ کی نغمـــه اناالمهدی را به گوش جانم میخوانی ؟؟؟؟

عزیز دلم ، شیرین ترین آروز، تا آمدنت ، اینجا ، در کنج خلوت دل ، زیر فانوس عشقت به انتظار می مانم ،وبا رویای خوش پایان این شب سیاه ، لیلی وار برایت نغمه های جانسوز هجران سرمیدهم. میدانم تو همه را می شنوی . باتو عهد وفا دارم و هرجمعه آن را تازه می کنم .جمعه هارا دوست دارم . حتی غروب های دلتنگش را  که یاس باز نیامدنت قلبم را در پنجه درد می فشارد ، چرا که میدانم دریکی از همین جمعه های زیبا تو میائی  ، با دستهایی پر ازگلهای نرگس عشق و محبت و ایمان و معرفت،  که سبد سبد به دلهای منتظر هدیه می کنی.من به امید آن روز زنده هستم.

ازمن گرفته داغت شبهای گفتگو را

بی توسکوت پائیز ، بسته ره گلو را

آوا ز جویباران ، بی منتهای اشگم

بنگر چگونه برده ، ازسیل آبرو را

گفتم به خود که مهتاب‌، شایدبه شب نباشد

آویختم به هرکوی ، فانوس جستجو را

دیم که در سکوت ، ظلمت سرای اندوه

بگرفته نا امیدی ، دامان ارزو را

رفتی و با قیام ، رگبار سرخ شیون

بستم دهان شاد ، مرد ترانه گو را

     من غمگنانه اینجا ، خاموش بی تو ماندم    

تا که سپیده بگرفت ؛ شام سیاه مو را

در آخرین دقایق ، ای موج آرزومند

ازشط سینه بر گیر ، کشتی آرزو را

اللهم عجل فرج سیدنا و مولانا و قائدنا وامام زماننا و  ولی امرناحجة بن الحسن الهادی المهدی علیه السلام 

 آمین یارب العالمین


[ دوشنبه 84/6/28 ] [ 3:10 عصر ] [ نرگس الهی ] [ نظر ]

دوستان عزیزم برادر بزرگوار من جناب آقای حاج حمیدبه مناسبت ولادت خجسته مولای عاشقان امید منتظران حضرت مهدی صاحب الزمان عج الله تعاله فرجه  یک مسابقه بی نظیر  درو بلاگشون برگزار کرده اند.اگر مایل به شرکت در این مسابقه بودید میتونید از طریق لینک(انتظارسبز) زیر اقدام کنید

مسابقه فرهنگی انتظار سبز

انتظارسبز

میلاد فرخنده سید ساجدان، زینت عابدان ، حضرت

علی ابن الحسین علیه السلام  مبارک باد

میلاد با سعادت قمر بنی هاشم حضرت ابوالفضل العباس علیه السلام مبارک باد

میلاد با سعادت امام
حسین علیه السلام مبارک باد

 
  arrow152kd.gifsalam2qp.gifarrow15a3tg.gif
 
 
i255fcubeallah8fl.gif

 

 

اى که آمیخته مهرت با دل‏

کرده عشق تو مرا دریا دل‏

بذر عشقى که به دل کاشته‏ام‏

جز هواى تو ندارد حاصل‏

از مى عشق تو،عاقل مجنون‏

و زخم مهر تو مجنون،عاقل‏

کربلا سر زد و پیدا شد حق‏

جلوه‏اى کردى و گم شد باطل‏

تویى آن کشتى دریاى حیات‏

هر که را مانده جدا از ساحل‏

گر شود کار جهان زیر و زبر

نشود عشق تو از دل زایل

ELEGANT_IRANIANELEGANT_IRANIANELEGANT_IRANIANELEGANT_IRANIANELEGANT_IRANIAN

خب دوستان عزیز من هم برای این مناسبت مبارک برای شما هدیه ای دارم. عزیزانی که مایل هستند به صورت زنده مرقد مولایمان حضرت علی علیه السلام را در نجف اشرف زیارت کنند می تونند از این لینک استفاده کنند. لازم به ذکر هست وقتی سایت نجف برای شما بازمیشه ازتون یوزر و پسورد میخواد که برای هردو  کافی این  کلمه   را تایپ کنید

najaf

و اما لینک
www.atabat.org


[ پنج شنبه 84/6/10 ] [ 1:46 عصر ] [ نرگس الهی ] [ نظر ]

 

 

 عید برعاشقان مبارک باد         عاشقان عیدتان مبارک باد

 

ولادت با سعادت مولود کعبه ، ساقی کوثر ، شافع محشر ، فاتح خیر ، داماد پیامبر ، مولای متقیان ،مولای عاشقان ، امیر مومنان ، حضرت علی بن ابیطالب علیه السلام و بزرگداشت مقام پدر  بر امام عصر(عج) ، شیعیان و همه شما عزیزان وتمامی پدرها  مبارک باد

 

                   بنام یگانه خالق هستی  

   

 

 

                یا علی جان مقتدای من توئی                 

فاش می گویم خدای من تویی

               در تو تصویر خدا رو دیده ام                

    در سخن صاحب سخن را دیده ام

 

 

 

سخن گفتن از مردان بزرگ کاری بس دشوار است اما سخن گفتن از علِ (ع) سخت نیست . بلکه ناممکن است . زیرا هریک از زوایای زندگیش را در نظر بگیریم ، نه تنها کلمات در مقابلش ناتوان و حیران می مانند بلکه ناقص به تصویر کشیده می شود. انسان خود را در مقابل خداگونه ای می بیند. موجودی با ظاهری انسانی و هویتی خدایی . موجودی شگرف که معجزه ی خلقت محسوب می شود . در همه جهات در حدی فراتر از انسان و فرشته ( البته بجز پیامبر اسلام ) . در مقابل دشمن چنان خونریز و خشن که از برق شمشیرش خون و از ضرب شمشیرش قهر خدا می بارید، اما در مقابل مظلوم و ضعیف .... ( نمی دانم می توان کلمه ای در توصیفش یافت ؟ ) آنقدر ساذده که غیر قابل تصور است . خلیفه خدا و جانشین پیامبر است اما در خانه پیر زنی تهی دست هم بازی کودکان می شود تا مادر غذائی تهیه کند. صورتش را در مقابل حرارت آتش می گیرد و زمزمه می کند علی بچش حرم آتش را ....              

زندگی علی جز قسمت هایی اندک سراسر رنج بود و درد . اما میلاد امام است و شادی ، تنها به لحظات شیرین زندگی اش پرداخته می شود .

تولد مولا همچون زندگی اش عجیب بود . تا گکنون سابقه نداشته که کسی در معبد و مکان مقدسی بدنیا آمده باشد . زیرا معبد و عبادتگاه باید همیشه پاک ترین باشد . پاک و پاگیزه همچون روی دعا. اما برای علی چه ؟ اینگونه نیست ، دیوار کعبه بزرگترین و معروف ترین و قدیمی ترین عبادتگاه ) شکافته می شود و زنی رنجور با بچه ای در شکم وارد می شود و سپس با بچه ای در آغوش خارج می شود . یک استثنا ء؟؟ یک معجزه ؟؟؟ تولد در مکانی مقدسی !!!! مگر می شود ؟؟؟ تاریخ تا کنون نه شنیده و نه دیده . باور کردنی نیست ، اما حقیقت داشت .

دوران کودکی : دست تقدیر چه زیبا به خانه  بزرگترین پیامبر می کشدش تا افتخاری دیگر بر زندگی پر افتخارش افزوده شود. پسری با داشتن پدر به خانه پیامبر آورده می شود که  در کنار پیامبر از کودکی زیر باران رحمت و درایت پیامبر رشد کند تا روانش با جاهلیت آلوده نشود. با اغاز اولین جرقه های وحی ، جان علی همچون جان پیامبر شعله کشید تا روح شگفتش که باید نمونه یک انسان خداگونه باشد دست پروده مکتبی شود که معلمش پیامبر و کتابش قرآن باشد. از کودکی وحی در لوح ضمیرش نقش بست و علی شد همطراز استاد خود ( بجز بحث نبوت و دریافت وحی ).

زندگی علی به سه دوره تقسم می شود : الف = 23سال جهاد برای مکتب    ب= 25 سال تحمل برای وحدت     ج= 5 سال انقلاب برای عدالت  

برادرپیامبر -  وقتی گستاخی قریش به آنجا رسید که تصمیم به قتل پیامبر گرفتند . علی بر بستر یار خویش خفت تا جان فدای دوست کند." پیامبر به سلامت به مدینه مهاجرت کرد" . در مدینه پیامبر میان مهاجرو انصار پیمان برادری بست و هر دونفر را برادر یکدیگر قرار داد . اما علی را برادر هیچکس نکرد ، و در میان حیرت همگان اعلام کرد : من برادر علی و علی برادر من است . ازمیان همه چهره های بزرگ علی به عنوان برادر در کنار پیامبر قرار گرفت تا قدم به قدم در جوار ایشان رشد کند . آری علی که زیر نظر پیامبر و در دامان خدیجه و کنار فاطمه رشد یافته است ، فرزند ، برادر ، یاور و همه کس پیامبر شده است . حال یک گام دیگر دارد تا به آخرین نقطه ای برسد که خداوند برایش بر بلندای افق خویش ترسیم کرده است . فاطمه از میان اشراف و بزرگان خواستگاران بسیاری دارد . اما همه را رد کرده است . همه در انتظار که این همای سعادت بر بام که خواهد نشست . فاطمه با علی در کنار هم بزرگ شده اند . با تمام خصوصیات او آشناست و برایش بسیار گرامی و قابل احترام.هردو سابقه ای در کفر ندارند و از آغاز وحی با اسلام آشنا شده اند . که میداند فاطمه چه احساسی نسبت به علی ،  و علی چه تصویری از فاطمه بر قلب خویش ترسیم کرده است ؟ بیست و پنج سال از عمرش می گذشت ، اما علی همچنان خاموش بود . در ذهن علی چه میگذشت ؟ شرم و حیا ؟ ؟؟ شاید هم چون میداند که فاطمه خویش را وقف پدر کرده  ، به خود اجازه نمی دهد که فاطمه را از پیامبر جداکند . اما ناگهان یک حادثه .... عایشه به خانه پیامبر می آید ، تا هر چند نه در قلب پیامبر ، بلکه در خانه وی جانشین خدیجه گردد . و علی احساس می کند که لحظه تقدیر نزدیک است . اما علی از مال دنیا هیچ ندارد . تمام زندگیش را وقف پیامبر خداکرده است . سرمایه ای ندارد، اما با این وجود به خانه پیامبر آمد . کنار پیامبر نشست . سر به زیر افکند و با سکوت و شرم زیبائی،  ناگفته هارا گفت . در جواب رسول خدا که پرسید چه می خواهی ای پسر ابیطالب ، با آهنگی از شرم ، نرم و ارام و تنها یک کلمه گفت : "فاطمه " . پیامبر که تا کنون بدون نظر فاطمه تصمیمی برایش نگرفته ، گویا حال دل فاطمه را می داند . بی درنگ جواب میدهد : مرحباً و اهلا ً . باوجودیکه جواب فاطمه را می داند و به علی پاسخ مثبت داده، به سراغ دخترش میرود و با صراحتی آمیخته باشرم و نجابت  پشت در اطاق فاطمه می ایستد و می گوید : فاطمه جان علی بن ابیطالب نام تو را می برد . و سپس در انتظار پاسخ وی خاموش می ایستد .همیشه چنان بود که اگر جواب فاطمه منفی بود در را آهسته ببندد. اما اینبار در بسته نشد . گرچه پاسخی هم شنیده نشد. شرم فاطمه پاسخ مثبت  او بود. و این چنین بود که افتخارات علی به اوج خود رسید. همسری دختر بزرگترین پیامبر اسلام  والاترین افتخاری بود که خداوند به ولی خود بخشید . و این چنین بود که شجره طیبه اهل بیت شکل گرفت . فرزندان علی و فاطمه هر کدامشان یکی از ابعاد وجود این دو موجود الهی بودند . نمونه ی اعلا ، متعال  و ایده ال . فرزندانی که تاریخ اسلام را متحول و اسلام را  ار کفر و بدعت و نابودی نجات دادند.

 

صلی الله علیک یا ابالحسن ، یا امیر المومنین ، یا علی بن ابیطالب ، یا حجة الله علی خلقه ، یا سیدنا و مولانا ، انا توجهنا و استشفعنا و توسلنا بک  الی  الله . و قدمناک بین یدی حاجاتنا

** یا وجیها عندالله اشفع لنا عندالله **  

 


[ پنج شنبه 84/5/27 ] [ 12:18 صبح ] [ نرگس الهی ] [ نظر ]

------------------------------------- 

تو گلی اطلاعیه خیلی مهم

-----------------------------------

دوستان گرامی برادر بزرگوار من  مدیر وبلاگ آدمکها دیشب سایت خودشون رو افتتاح کردند. از همه شما عزیران دعوت میکنم از این سایت زیبا بنام  سرزمین دور دیدن کنید. مطمئن هستم پشیمون  نمی شید. چون این سایت بسیار زیبا و پربار  حاصل تلاش شبانه روزی داداش علی من هست . امیدوارم همه شما رو در جمع دوستان ویاران همیشگی این سایت بی نظیر ببینم 

  
.

خدایا پاکم کن تا تو را با ا نجام دادن کارهایی که به من سپرده ای ستایش کنم .خدایا بیا و در قلب و ذهن من ساکن شو تا وسعت یابد و تمامی آفرینش را دربر گیرد.تا از هم جدا نباشیم چرا که ما جزئی از آن کل هستیم.
الهی چنان پاکم کن تا هستی ام را وقف تو و خلقت کنم .
معبود من ، ضعیف و در هم شکسته ام. گرانبار و تنها. تو دریای رحمت و مهری . گناهان من عظیم است اما
رحمت و بخشایش تو از آن عظیم تراست.
مهربانا ، به رحمت تو پناه می آورم.به مهر بیکرانت .مرا پاک گردان تا هنگام قضاوت دیگران رحیم باشم.مبادا که در خدمتگزاری تو نا شکیبا و دلخسته شوم.من بسیار نا دا نم اما دا نش تو بیکران است.خدایا چه چیز است که تو ندانی ؟ من در این میان
تماشاگری بیش نیستم. بگذار از این بازی لذت ببرم.
خدایا ! میدانم همه چیز طبق خواست تو تحقق می یابد.پس چرا من نگران و پریشان  باشم ؟  به من ارامش
عطاکن .
الهی در قلب کوچک من آتش عظیم عشق خودت
را بیفروز . بگذار شوقم به سیمای زیبایت هرروز فزونی گیرد.و مرا یاری کن تا همه چیز را به آغوش پر مهر تو
 بسپارم.
خدایا !  مرا قلبی متواضع عطا کن که در سرما و گرما ,تحسین و نکوهش ,  لذت و درد ,  بیماری و تندرستی و در خوشبختی و فلاکت,  شاد باقی بماند
الهی حب دنیا از دلم  بیرون کن و طعم عشق خودت را آنچنان به من بچشان که عشق های مجازی دنیای فانی مرا به خود
مشغول نکند و  مرا از ساحل امن آستان پرمهرت  دور نکند .
الهی مرا به راه خود هدایت کن . در  این راه آرامشی است که بالا تراز درک آدمی است. میدانم . اما درک مرا آنچنان فزون کن که رهرو راه تو باشم .
الهی من جز تو نمیخواهم و جز تو نمی جویم . پس مرا دریاب که سخت تنها و دلتنگم . و دراین تنهائی جز تو به کس نیازم نیست . مرا ودل تنهایم را دریاب.



کرم شب تاب

   روز قسمت بود. خدا هستی را قسمت می کرد.خدا گفت : چیزی از من بخواهید.هر چه که باشد ‚ شما را خواهم داد. سهمتان را از هستی طلب کنید زیرا خدا بسیار بخشنده است . وهر که آمد چیزی خواست. یکی بالی برای پریدن ودیگری  پایی  برای دویدن . یکی جثه ای بزرگ خواست وآن یکی چشمانی تیز . یکی  دریا را انتخاب کرد و یکی آسمان را .
در این میان کرمی کوچک جلو آمد و به خدا گفت : من چیز زیادی از این هستی نمی خواهم.نه چشمانی تیز و نه جثه ای  بزرگ .  نه بالی و نه پایی ‚ نه آسمان ونه دریا. تنهاکمی از خودت  ‚ تنها کمی از خودت را به من بده.و خدا کمی نور به او داد.نام او
کرم شب تاب شد.
خدا گفت : آن که نوری با خود دارد‚ بزرگ است ‚ حتی اگربه قدر ذره ای باشد . تو حالا همان خورشیدی که گاهی زیر برگی کوچک پنهان می شوی . و رو به دیگران گفت : کاش می دانستید که این کرم کوچک ‚ بهترین را خواست. زیرا که از خدا جز خدا نباید خواست.

هزاران سال است که او روی دامن هستیِ می تابد.وقتی ستاره ای نیست چراغ کرم شب تاب روشن است و کسی نمی داند که این  چراغ همان نوری است که روزی خدا آن را به کرمی کوچک بخشیده است.


[ پنج شنبه 84/5/13 ] [ 4:26 عصر ] [ نرگس الهی ] [ نظر ]


پرنده زیبای من
توای پرنده آزاد
بپر ، فدای پرت
چو میکنی پرواز
درون ائینه چشم تب آلودم
هزار رنگ میشود
پر پروازت
دلم چو باغ گل می کند
از صدای دلایز ناز آوازت

بپر پرنده من ، فدای پرت
در آن زمان که به گلها میرسی
یا به چشمه های زلال
یا به جنگلهای دور
در آن زمان که سبکبال
بر دوش نسیم میرقصی
آن زمان که سرخوش
از گریز نرم خود ازقفسی
یاد کن زکسی
ز کسی که سخت شکسته با و پرش
دشت و دریا
جنگل و کوه
حدیث قفس است در نظرش
دیر زمانی ست که رفته زخاطر
طنین دلگشای آواز خوشش

تو ای پرنده آزاد ، هم اشیان قدیمی
ای پرنده شاد
پرواز کن تا افقهای دور
خدا به همراهت باد
چو میروی به سفر
میان جنگل سبز
بر بلندترین شاخه سرو
بر فراز قله های دور
آواز بخوان
در عبور از مسیر رود
در سایه روشن زلال دریا
در کنار برکه دور
عکس مرا هم از درون آب ببین
در آفتاب چو میگشایی پر
حضور مرا
چو ذره های معلق، بی تاب ببین

تو ای پرنده دلشاد
در آن زمان که رها میشوی
 به بستر باد
دمی به یاد آور
زخم سینه و جور صیاد
حکایت قفس، هرگز مبر از یاد
و بخوان : خانه غم ویران باد

پرنده زیبای من ، بپر
فدای پریدنت
چو می پری آزاد
به هرکجا که رسیدی
مرا مبر از یاد
ز بیستون چو گذر می کنی
و میشنوی  خنده شیرین و گریه فرهاد
بخند اما ،  گریه تلخ مرا مبر از یاد

بال بگشاو بپر ، فدای پرت
تو ای پرنده شاد
بخوان ترانه رهایی
آزادیت مبارک باد



[ سه شنبه 84/4/21 ] [ 11:29 عصر ] [ نرگس الهی ] [ نظر ]

 

 

خشت خشت خانه ای را زمزمه ست !

نغمه یا فاطمه یا فاطمه ست !

این سکوت ، این گریه آهسته چیست ؟

این صدای ناله پیوسته چیبست ؟

دو کبوتر برده سر در بال هم

اشگ ریزانند بر احوال هم

کرده بر تن چهارساله گلی

جامه غم از غم خونین گلی

 

لحظه افشاء راز آغاز شد

مخفی و آهسته درها باز شد

شد برون از خانه با رنج و ملال

هفت مرد و چهار طفل خردسال

هفت مرد دارند تابوتی به دوش

دیده گریان ، سینه سوزان ، لب خموش

در دل تابوت جان حیدر است

هستی و تاب و توان حیدر است

 

اوپی تابوت زهرا میدوید

گوئیا تابوت او را می کشید

کم کم از دستش عنان صبر رفت

با دو زانو تا کنار قبر رفت

زانویش لرزید اما پا فشرد

دستها را جانب تابوت برد

خواست گیرد آن بدن را روی دست

زانویش لرزید ، علی از پا نشست

 

کرد چشمی جانب تابوت باز

برد سوی یار خود راز و نیاز:

کی وجودت عرش حق را قائمه

من غریبم ! یاریم کن فاطمه

طاقتی ده بر امیر المومنین

ورنه می ماند تنت روی زمین

 

ناگهان از آن مزار بی نشان

گشت بیرون دستهای باغبان:

باغبانم ! هست و بودم را بده

یا علی یاس کبودم را بده

 

ناله ای میامد ازآنجا به گوش

ناله آرام اما پر خروش :

ای بیابان گل ز اشگ جاریت ،

 آفرین بر این امانت داریت !

از چه یاسم این چنین پرپر شده ؟

لاله من باغ نیلوفر شده ؟

 

گفت مولا : از رخت شرمنده ام

فاطمه جان داده و من زنده ام

شاخه یاست اگر بشکسته بود

دستهای باغبانت بسه بود

 

صلی الله علیکِ یا صدیقه الشیهدة، یا بضعة الرسول

ولعنت الله علی قومم الظالمین الی یوم الدین

آمین یا رب العالمین

 

 به نام خدا

 

ازدو گروه نوشتـن خیلی سخته ، یکی گروهی که بدی هاشـون اونقدر زیاده  که جایی برای مطرح شدن خصلت های خوب باقی نمی مونه ،

دوم گروهی که خصلت های خوبشون بی نهایته ، بصورتی که در قالب  کلمات نمی گنجند ،   مثل "فاطمه ".

روی هـرخصلتـی انگشت  بـزاری تا  بی نهـابت  دارد ش .  کلمات  درمقابـــل  عظمتش احساس  حقـارت می کنن .همه چیزش :  تولدش ، زندگیش ، مرگش ، همه وهمه زیبایند  وتماشایی و دراوج .

خدا :

      از معدود زنانی  است که قـرآن زیباتـرین کلمات و بهتـرین و لطیف تریـن تعبیرات را در حقش بکار برده : "کوثر" ( خداوند به این زیبایی حتی از خیـلی ازپیامبرانش  یاد نکرده). " ای پیامبر ما به تو کوثر را دادیم"  .  خوب که چه ؟  " پس به شکـرانه ی ایـن عظمت  و بزرگی و نعمـت ،  نه تنهـا باید  شکر گزار باشی و نماز بخوانی ،  بلکه  باید قربانی  کنی، نه مرغ  و گوسفند وگاو ،  بلکه  شتررا " ،  بزرگترین  جاندار حلال گوشت و ارزشمند ترین حیوان دوران خود  را .

پد ر :

       فـاطمه از مـادری خـوش نـام زاده می شــود تا وارث تمـامی ارزش های پدر((بزرگ

پیامبران )  شـود ، اما او وا رث ارزش های تمـام  پیامبـرا ن می شـود ،  چون محمد خود وارث  تمام پیامبرا ن است . چه  بار امانت  سنگینی است  بر دوش  دختری سرشـار از لطافت  و ظرافت های زنانه . اما فاطمه می داند  که کیست و چه مسولیتی دارد ،  می شود"ام ابیها " (مادر پدرش ) . پیامبر با تمام صبر و حوصله ای که داشـت  ،  در سختی ها سر بر شـانه ی فاطمه می گذاشت و آرام می شد . وفاطمه با دستان کوچک و ظریفشِ سرپدر را مادرانه نوازش  می کرد . هنگام سفر در خانه ی فاطمه  را می زد  و هنگام باز گشت  اول  به  خانه ی  فا طمه می رفت . در جامعه ای  که  داشتن  دختر عار و ننگ  بود ، بزرگترین پیامبر خدا  بردستان  فاطمه بوسه  می زند .  و تا اینجا  دختر پیامبر است و بس .

همسر :

        اما ازدواجش هم  تماشایی است  و پر از نکته ها  و پند ها . خواستگاری مردان بزرگ و پر نفـوذ قریش از جمله ابو بکرو عمر را رد  کرد  تا  ا لگویی باشـد ،  نه برای مسلمانا ن ،  بلکه برای دنیـا ،  تا بفهمـانـد  که  زن  باید  خـود تصمیم  گیرنده  برای خـود  باشـد . اما زندگی با علی را می پذیـرد. یک جـوان  ساده و فقیر، اما  با روحی به  بلندی  تمام آسمان ها .  با کمال  سادگی و متا نت  وعزت  نفس ،  پیشنهاد علی را می پذیـرد تا کنار مردی زندگـی کنه که عجیـب تـرین شخصیت و سخت تـریـن زندگی را خواهد  داشت .  و فا طمه  خـود  می داند چه می کند . همسر علی بودن آسان نیست. همسرعلی  کسی باید  باشـد  که بتواند تحملـش کند . علی مظهرعـدل خداست  و جز عـدل و حقیقت  چیزی نمی شناسد ،  به همین  خاطـراست  که  بسیاری ازاصحاب  بزرگ  پیـامبـر قادر به تحمل عدلش نبودند . اما  فاطمه علی را  نیمه ی گم شده ی  خود می دانست .  و علی قدر این گـوهـر بی نظیر را میدانست . تا زنده  بود یار و مونس علی بود . جز فاطمه چه کس می توانست محرم اسراردل  پردرد علی باشد .  بعد ازفاطمه است که علـی از شـدت  دلتنگی  و غربت در میان  آشنایان ، شبهـا  به نخلستـان  می رود  و سر در چاه  فریاد  می  زند ، چون  کسی را جز فاطمه لایق  شنیدن  درد های  خود نمی داند  . ازدواج با علی را می پزیرد تا صاحب پرافتخارترین خانواده ی تاریخ  بشـریت شـود (اهل بیت)  . مادر حسن ، حسین و زینب  بودن کم  افتخاری  نیست .  تربیت  چنین کسان  جز از فا طمه  ساخته نیست . کسانی چون حسین که با خون خود جهـان را شیفته ی خود کرد وزینب  که ازهرمردی  مردانه تر در مقابل یزید ایستاد .

 

وفات :

وفات  فاطمه  کم از زندگی اش زیبا نبود .  به قول دکتر شریعتی : "انسان های بزرگ مرگ های بزرگ هـم دارند . به همیـن خـاطـر مرگ فاطمه هم تما شایی است .  پیامبر در بستـر احتضار نگـران "ام ابیهـا" است  و می داند روح لطیف فاطمه طاقت فـراق ندارد ، می داند پـس ازخـودش چه ها برسردخترش خواهنـد آورد. می داند روح پر درد  فا طمه  نیـازمند  تسلیت است . بنـا بـر ایـن آرام در گـوش فا طمه  نجـوا می کند : " اما تو دختـرم ،  نخستیـن کسی خواهی  بود ا ز

خانـواده ی من ، که از پی من خواهی آمد  و به من خواهی پیوست " .  و لبخند بر لبـا ن  فاطمه نشست .  شایـد اولین  و تنهـا  لبخندی بـود که  برلبـا ن  پردرد وخسته اش نشست و سنگینی بـار فـراق را بـر فا طمه آسان تـر کـرد. امـا  درد فراقِ  محبوب سنگین تر از حد و توان فا طمه بود . از دست  دادن  پدر، پدری به عظمت خدا  درد کمی نبود . فا طمه عاشق پدر بود. روحش با  لحظه  لحظه زندگی نورپیوند خورده بود. روح  فا طمه با مرگ محمد  نیم بسمل شد . ضربه هایی که  پیامبر نگرانش بـود بـر فاطمه  فـرود آمدند :  شویش را از حـق مسلم  امامت  محروم کـردند  و طناب پیچ  به  بیعت  نا حق  بردند . درخانه اش  را ، همان خانه ای که جبرئیـل  برای  ورود  به آن  اذن دخول می گرفت سوزاندند. به پهلوی نحیفش ضربه زدنـد و فدکش را غصب کردند . تا جایی که خطاب  به  قبر پیـامبـر شکوه کرد : " پس ازتو برمن مصیبت هایی فـرو ریخت که اگـر بر روز روشن می ریخت  شب می شد " . غم و اندوه فـراق پدر بسی دشوار تر از تحمـل روح فاطمه بـود . تـا حدی که  تنها  75  روز بیشتـر تحمـل نکرد. آرام و سبکبار بر بستر خفت ، رو به  قبله  کرد ودرانتظار دیدار پدر  ماند. پلک هایش  را  برنامردمی های  روزگـار بست  و بر محبوبش  محمد گشـود . و علی را با همه درد ها تنهـا گذاشت . از علی خـواست  تا شبانه  دفنـش کند  تا گـورش  بـر دشمنـان  پدر و شویش  نا معلـوم بماند .  وعلـی با دلی پر درد بر مـزار رسـول  خدا رفـت  و از سر درد تمام  شکـوه هـای  سالیان دراز را زار زد . پنهـانی در دل شب  فـاطمه  را دفـن کـرد.حـالا علی پهلوانی که هیچ کـس تا کنـون ملـول و درمـانـده اش ندیده ،  در مانده  می  شـود .  قطعه ای ا ز تنش را ا ز دست داده  نمی داند چه کند ؟  بماند یا باز گردد ؟ چگونه  فاطمه را   تنها بگذارد ؟؟؟!!!

 

باتشکر فراوان از دوست عزیزی که باقلم توانای خود در تهیه این مطلب  مرایاری کردند


[ دوشنبه 84/3/30 ] [ 12:2 صبح ] [ نرگس الهی ] [ نظر ]

 نفس باد صبا مشگ فشان خواهد شد
عالم پیر دگر باره جوان خواهد شد
ارغوان جام عقیقی به سمن خواهد داد
چشم نرگس به شقایق نگران خواهد شد
این تطاوول که کشید از غم هجران بلبل
تا سراپرده گل نعره زنان خواهد شد

یاران همیشه همراه سلام

    یکسال  دیگر با همه غم ها  و شادیها  ،  شکستها و موفقیتها ، تلخی ها و شیرین ها به  سر آمد . سالی که  گذشت برای من سر شار از خاطره های بیاد  ماندنی  بودن  در کنارشماست و من خدا را  به خاطر داشتن  شما عزیزانم  شکر  می کنم  .  و یادگارها یتان  نه  در اینجا  ،  که  در خانه   قلبم  با خط  زرین  محبت نقش بسته .

اینک  آمده ام  تا  برای شروع  یکسال دیگر ،همراه  هم  دست  دعا  به سوی آن  یگانه  هستی  بخش  بلند  کنیم  و از صمیم  قلب  بگوئیم  ;  یا محول الحول والاحوال ،حول حالنا الی احسن الحال .

واما  تفسیر احسن الحال چیست  ؟

احسن الحال  یعنی اینکه;  خانه  دل را  از هرچه غیر خداست  خالی کنیم ، کینه ها  و کدورت ها  را  کنار بگذاریم . و قلبمان را جایگاه عشق الهی کنیم.

احسن الحال  یعنی اینکه ; مهربان وصادق  وخالص و پاک  و بی ریا  و قانع و فروتن باشیم .

احسن الحال یعنی اینکه ; همراه و همدل و همزبان  و همراز  ،  غمخوار و  دلسوز و یار هم باشیم .

عزیزان من ، دوستان مهربان، خواهرهای نازنینم و برادرهای گلم ، بیائید همراه هم و با این امید و آرزو که سالی پر خیروبرکت وخوب،توام با سلامتی وشادی وموفقیت های روز افزون داشته  باشیم ، به طبیعت ،  به بهار ،  به گل ، به سبزه ، به آسمان ، به خورشید وبه ماه ،  و به تمام نشانه های  زیبای خداوند  خالق عشق وزیبائی که در بهار،  با  شکوه  تمام  تجلی  می  یابد ، با  لبخندی دلنشین   سلام کنیم

 

                   نرگس   
                     


[ شنبه 83/12/29 ] [ 2:24 صبح ] [ نرگس الهی ] [ نظر ]
<   <<   11      
دوستان










بازدیدهای وب
امروز: 5
دیروز: 67
تاکنون: 462587
تعداد یادداشت ها: 131
موسیقی وب