• وبلاگ : همسفرمهتاب
  • يادداشت : درس زندگي
  • نظرات : 41 خصوصي ، 392 عمومي
  • ساعت دماسنج

    نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
     <    <<    21   22   23   24   25    >>    >
     

    ((في البداهه ))...

    اين بار همراه طغيان رود آمدم

    که فقط براي تو

    في البداهه بنويسم

    از هوا . ابر . باد . باران

    از عشق و نگاه کردن

    نگاه کردن به وسعت مهرباني ات

    مي خواهم في البداهه هايم را

    در وسعت نگاهت بکارم

    تا شکوفه هاي ديدار گل بدهد

    في البداهه گفتن آنقدر ها هم آسان نيست

    تو ميداني

    بايد ترا جستجو کنم

    بايد ترا بشناسم

    بايد بدانم رمز مهرباني تو در چيست

    اين بار براي تو سرودم

    في البداهه اي که

    از پيچ و تاب کوچه هاي دلم گذشت

    جولاي 2005 ...///

    خواهم که شبي مهتابي

    ترا بر گستره ماه بنشانم

    و واژه هاي لبخندت را براي خدا هجي کنم

    از پاکي عشق عريانت براي ستاره ها قصه بگويم

    چشمانت شکوفه بنفشه سان بهار

    و طلوع خورشيد از پشت انگشتان تو بر ميايد

    در نصف النهار زمين ايستاده ام

    در من چشمه اي ميجوشد ...خروشان و زلال

    که رودخانه ها را سر شار ميکند

    بهار من دير کرده است

    تو فصل سبز بهارم باش

    جاري در رود . بسوي دريا . تا بي نهايت

    بگذار به شکوفه بنفشه سان چشمانت عادت کنم

    زيرا فصل چشمان تو

    زيبا ترين ....سبز ترين....بکرترين بهار است

    اپرول ???? .ركسانا...

    Image

    رفته بودم سر حوض، تا ببينم شايد، عكس تنهائي خود را در آب

    fanoosekoochehbagh.persianblog.com.com

    + از ماوراء 
    Click to view full size image
    + از ماوراء 
    Click to view full size image
    + از ماوراء 
    Click to view full size image
    سلام آبجي نرگس مثل هميشه عالي و قشنگ و آموختني بود به اميد موفقيت ...............

    سلام بر خواهر گراميم.

    حالتان چطور است؟

    اميدوارم خوش و خرم و تندرست و كوشا و پويا باشيد و قلمتان هميشه پر دوام و آموزنده.

    درسي بود و جالب و فرا گرفتني.

    امروز جمعه را به ندبه هايتان چه خواهيد كرد؟

    فراوان التماس دعا دارم.

    فرخنده و بسيار عزيز.


    سلام بر دوستان گرامي و منتظران عشق.
    حرفهاي دلتنگي ام در شب جمعه اي ديگر چنين بروز شد:

    ( « السلام عليک يا صاحب العصر و الزمان »
    پروانه گفت ... من گل هاي زيادي را ديده ام ... من گل لاله را مي شناسم و با او نشسته ام، گل نسترن را ديده ام و پسنديده ام، با شقايق دوست بوده ام و هستم، اما !!!، هيچ کدامشان

    براي من « گل نرگس » نميشود، من عاشق و ديوانه گل نرگسم، اين را ديگر همه مي دانند!، همه عالم ميدانند، گل نرگس من صاحب همه گل هاي عالم است. او مقتداي همه پروانه هاي عاشق

    است.همه براي او پر پر ... )

    قدم رنجه ميفرمائيد، اين کمتر را به بيشترتان پند مي دهيد؟
    چشمتان روشن، جانتان سرافراز و تنتان سلامت.

    سلام.بله كاملا درست گفتيد اما بقول شاعر ، قدر زر زرگر شناسد قدر گوهر گوهري. امروزه متاسفانه قدر و منزلت انسانها اغلب ناشناخته باقي خواهد ماند حتي خود انسانها نسبت به خودشان نيز شناخت كافي نداشته و از ارزش واقعي خويش به بهانه هاي واهي ميكاهند. به اميد روزي كه ما انسانها قدر و منزلت و شان انساني خويش را درك كرده و آن را گرامي بداريم.

    خواب ديدم . خواب ديدم در ساحل با خدا قدم مي زنم . بر پهنه آسمان صحنه هايي از زندگيم برق زد .

    در هر صحنه دو جفت جاي پا روي شن ديدم . يکي متعلق به من و ديگري متعلق به خدا . وقتي آخرين صحنه در مقابلم برق زد به پشت سر و به جاي پا هاي روي شن نگاه کردم .

    متوجه شدم که چندين بار در طول مسير زندگيم فقط يک جاي پا روي شن بوده است .همچنين متوجه شدم که اين در سخت ترين و غمگين ترين دوران زندگيم بوده است .اين واقعاْ برايم ناراحت کننده بود و درباره اش از خدا سوال کردم : " خدايا تو گفتي اگر دنبال تو بيايم در تمام راه با من خواهي بود . ولي ديدم که در سخت ترين دوران زندگيم فقط يک جاي پا وجود داشت . نمي فهمم چرا هنگامي که بيش از هر وقت ديگر به تو نياز داشتم مرا تنها گذاشتي؟ "

    خدا پاسخ داد : " بنده بسيار عزيزم من در کنارت هستم و هرگز تنهايت نخواه گذاشت . " اگر در آزمون ها و رنج ها فقط يک جفت پا ديدي زماني بود که تو را در آغوشم حمل مي کردم .

    دستت را بزار رو قلبت اين ساعت عمرت كه داره تيك تيك مي كنه . جالبه هموني كه بهت زندگي ميده برات شمارش معكوس را شروع كرده .

    منتظر با ش اما معطل نشو
    تحمل كن اما توقف نكن
    قاطع باش اما لجباز نباش
    صريح باش اما گستاخ نباش
    بگو آره اما نگو حتما"
    بگو نه ولي نگو ابدا

    سئوال و جواب اعرابي از حضرت رسول اکرم (ص)

    عرض کرد مي خواهم براي من عذاب قبر نباشد فرمود: جامه خود را پاک نگهدار .

    عرض کرد مي خواهم سنگين ترين مردم باشم فرمود: از کسي چيزي نخواه.

    عرض کرد مي خواهم داناترين مردم باشم فرمود:از خدا بترس.

    عرض کرد مي خواهم دل من روشن باشد فرمود :که مرگ را فراموش مکن .

    عرض کرد مي خواهم روزي من وسيع گردد فرمود :هميشه با وضو باش .

    عرض کرد مي خواهم به آتش دوزخ نسوزم فرمود: که چشم وزبان خود را ببند.

    عرض کرد مي خواهم فرداي قيامت ايمن باشم فرمود : ميان شام و خفتن به ذکر خدا
    مشغول باش .

    عرض کرد مي خواهم در نامه عمل من گناه نباشد و هميشه خير و خوبي باشد فرمود: به
    پدر و مادر نيکي کن .

    عرض کرد مي خواهم در چشم مردم خوار نباشم فرمود :پرهيزکار باش.


    هميشه به ياد داشته باش
    تا به فراموشي بسپاري
    انچه را كه اندوهگينت مي سازد
    اما..
    هرگز فراموش نكن
    به ياد داشته باشي
    انچه را كه شادمانت مي سازد

    مي توان با يك گليم كهنه هم
    روز را شب كرد و شب را روز كرد
    مي توان با هيچ ساخت
    مي توان صد بار هم مهرباني را خدا را عشق را
    با لبي خندانتر از يك شاخه گل تفسير كرد
    مي توان بيرنگ بود
    هم چو آب چشمه اي پاك و زلال
    مي توان در فكر باغ و د شت بود
    عاشق گلگشت بود
    ميتوان اين جمله را در دفتر فردا نوشت
    خوبي از هر چيز ديگر بهتر است

     <    <<    21   22   23   24   25    >>    >