• وبلاگ : همسفرمهتاب
  • يادداشت : درس زندگي
  • نظرات : 41 خصوصي ، 392 عمومي

  • نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
     <    <<    16   17   18   19   20    >>    >
     

    جهان، آلوده خواب است.

    فرو بسته است وحشت در به روي هر تپش، هر بانگ

    چنان كه من به روي خويش

    در اين خلوت كه نقش دلپذيرش نيست

    و ديوارش فرو مي خواندم در گوش:

    ميان اين همه انگار

    چه پنهان رنگ ها دارد فريب زيست!

    ***

    شب از وحشت گرانبار است.

    جهان آلوده خواب است و من در وهم خود بيدار:

    چه ديگر طرح مي ريزد فريب زيست

    در اين خلوت كه حيرت نقش ديوار است؟

    مي خروشد دريا

    هيچكس نيست به ساحل پيدا

    لكه اي نيست به دريا تاريك

    كه شود قايق

    اگر آيد نزديك .

    ***

    مانده بر ساحل

    قايقي، ريخته بر سر او،

    پيكرش را ز رهي نا روشن

    برده در تلخي ادراك فرو .

    هيچكس نيست كه آيد از راه

    و به آب افكندش .

    و در اين وقت كه هر كوهه آب

    حرف با گوش نهان مي زندش،

    موجي آشفته فرا مي رسد از راه كه گويد با ما

    قصه يك شب طوفاني را .

    ***

    رفته بود آن شب ماهي گير

    تا بگيرد از آب

    آنچه پيوند داشت

    با خيالي در خواب

    ***

    صبح آن شب، كه به دريا موجي

    تن نمي كوفت به موجي ديگر

    چشم ماهي گيران ديد

    قايقي را به ره آب كه داشت

    بر لب از حادثه تلخ شب پيش خبر

    پس كشاندند سوي ساحل خواب آلودش

    به همان جاي كه هست

    در همين لحظه غمناك بجا

    و به نزديكي او

    مي خروشد دريا

    وز ره دور فرا مي رسد آن موج كه مي گويد باز

    از شبي طوفاني

    داستاني نه دراز

    روشني است آتش درون شب

    و ز پس دودش

    طرحي از ويرانه هاي دور.

    گر به گوش آيد صدايي خشك:

    استخوان مرده مي لغزد درون گور.

    ***

    دير گاهي ماند اجاقم سرد

    و چراغم بي نصيب از نور.

    ***

    خواب دربان را به راهي برد.

    بي صدا آمد كسي از در،

    در سياهي آتشي افروخت.

    بي خبر اما

    كه نگاهي در تماشا سوخت.

    ***

    گر چه مي دانم كه چشمي راه دارد با فسون شب،

    ليك مي بينم ز روزن هاي خوابي خوش:

    آتشي روشن درون شب

    در دور دست

    قويي پريده بي گاه از خواب

    شويد غبار نيل ز بال و پر سپيد .

    لب هاي جويبار

    لبريز موج زمزمه در بستر سپيد .

    در هم دويده سايه و روشن .

    لغزان ميان خرمن دوده

    شبتاب مي فروزد در آذر سپيد .

    همپاي رقص نازك ني زار

    مرداب مي گشايد چشم تر سپيد .

    خطي ز نور روي سياهي است :

    گويي بر آبنوس درخشد زر سپيد .

    ديوار سايه ها شده ويران .

    دست نگاه در افق دور

    كاخي بلند ساخته با مرمر سپيد .

    سلام دوست گرامي

    متن آموزنده و شعر بسيار زيبايي بود ... ممنون

    وبلاگ بنده هم به روز شد .

    منتظر حضور جنابعالي هستم

    التماس دعا

    يا علي

    سلام دوست گرامي ...

    متن بسيار آموزنده و شعر زيبايي بود ... ممنون .

    وبلاگ بنده هم به روز شد .

    منتظر حظور جنابعالي هستم .

    التماس دعا

    يا علي

    سلام خوبين عزيز ؟ ممنون ازت كه بهم سر زدي من دارم ميرم مشهد به اميد خدا ولي كي معلوم نيس حتما اونجا واسه ت نايبه الزياره ميشم در پناه .. اميد بي پناهان

    شاديهاي شما همان غم هاي شماست که نقابش را برداشته است هر چه غم ژرفتر شما را مي کاود گنجايشي فراختر براي شادي خواهيد داشت.بعضي گويند شادي از غم عظيمتر است.بعضي گويند چنين نيست بلکه غم بر شادي چيرگي دارد.

    اما من با تو مي گويم که غم وشادي از هم جدايي ناپذيرند.انها با هم نزد تو مي ايند وهنگامي که يکي از انان در کنارت نشسته است بياد ار که ان ديگري نيز در بستر تو به خواب رفته است

    جبران خليل جبران

    صل الله عليک يا اباجعفر، يا محمد بن علي، ايها التقي الجواد(ع)

    سلام.

    خسته نباشيد.

    شهادت جانسوز ميوه دل حضرت امام رضا(ع)،حضرت جواد الائمه(ع) تسليت باد.

    محبت کرديد سر زديد و نظر مبارکتان را ابراز کرديد. ممنونم.

    گفته اند که: خواستن حاجات مادي و دنيايي از حضرت امام جوادالائمه(ع) بسيار کارساز مي باشد. پس بسم الله!

    لطفتان مستدام.

    اللهم عجل في فرج مولانا صاحب الزمان(عج).

    التماس دعا.

    کربلايي باشيد.

    يا اميرالمومنين، حيدر(ع) مدد

    سلام خانومي. متنت خيلي عالي بود. خودت حالت خوبه؟



    بر ما بناز مي نگرد دلرباي ما

    بيگانه وار ميگذرد اشناي ما

    با هيچكس شكايت جور نميكنيم

    ترسم به گفتگو كشد اين ماجراي ما

    ما دل بدرد هجر .ضروري نهاده ايم

    زيرا كه فارغ است طبيب از ماجراي ما

    بر كوه اگر گذر كند اين اه آتشين

    بي شك بسوزدش دل سنگين براي ما

    (عارف قزويني )....

    باز از کوچه زيباي تو امروز گذشتم

    ديدم که همان عاشق معشوقه پرستم

    يک لحظه به ياد تو در آن کوچه نشستم

    ديدم که ز سر تا به قدم شوق اميدم

    هرچند گل از خرمن عشق تو نچيدم

    اي راحت و آرام دلم خانه ات آباد

    با ياد رخت اين دل افسرده شود شاد

    هرگز نشود مهر تو اي شوخ فراموش

    کي آتش عشق تو شود يکسره خاموش

    هرجا که نشستم سخن از عشق تو گفتم

    با اشگ جگر سوز دل سخت تو سفتم

    خاک ره اين کوچه به خار مژه رفتم

    دل مي طپد از شوق ، کجايي؟

    شايد که دگر باره از اين کوچه بيايي

    (قاب خاطره )....

    كاش ميدانستي

    / تو اي بانوي شبهاي من

    كه چگونه بر پوست چروكيده شب ميچكم

    آرام . آرام. و تو چون صاعقه اي ؟ شب آرامم را

    به طوفاني پر از بيم و هراس آميختي

    اين منم اسطوره وار

    اما پوست براستخوان كشيده

    درفراسوي دورترين

    افق خونين غروب

    تنها حزين ترين ناله هايم باقيست

    و تو چون ستاره اي

    ميروي آرام در بستر رويايي خويش

    تاكه فردا

    به طلوعي ديگر مجابم كني

    كه ستاره را مرگي نيست

    من در شهر كوران

    صبح را در نيمه شب جستجو مي كردم

    تو صبح را

    در شهر رويايي خويش

    با قامت بلند ديدگانت

    تپيدي

    ومن سردم

    چونان شبي طوفان زده

    تنها... قطره اشكي

    آرام. آرام. گرمي عشق را بر صورتم فرياد ميكند

    و تو اي مخاطب اشكهاي من

    در كدامين قاب خاطره ات

    عزايم را تصوير ميكني....ص...

    سالروز شهادت جواد الائمه فرزند غريب طوس (عليه السلام)

    بر تمامي عاشقان طريق ولايت تسليت و تعزيت باد

    به ديوار قفس بشکسته ام بال و پر خود را ............... زدم تنهاي تنها ناله هاي آخر خود را

    قفس را در گشوده، صيد را آزاد بگذاريد ............... که در کنج قفس مگذاشت جز مشتي پر خود را

    لبم خشکيده، يارم گشته قاتل، حجره دربسته ............... مگر با قطره اي اشکم تر نمايم حنجر خود را

    کنيزان لحظه اي آرام، شايد بشنوم يک دم ............... صداي ناله جانسوز زهرا(س) ، مادر خود را

    چه گويي اي ستمگر در جواب مادرم زهرا(س) ............... اگر پرسد چرا کشتي لب تشنه شوهر خود را

     <    <<    16   17   18   19   20    >>    >