• وبلاگ : همسفرمهتاب
  • يادداشت : زمزمه اي با دوست
  • نظرات : 60 خصوصي ، 301 عمومي
  • تسبیح دیجیتال

    نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
     <    <<    6   7   8   9   10    >>    >
     


    (( کعبه مقصود ))

    تا کي به تمناي وصال تو يگانه
    اشکم شود از هر مژه چون سيل روانه
    اي تير غمت را دل عشاق نشانه
    خواهد بسر آمد غم هجران تو يا نه
    جمعي بتو مشغول و تو غايب زميانه
    رفتم به در ص.معه عاب و زاهد
    ديدم همه را پيش رخت راکع و ساجد
    در ميکده رهبانم و در صومعه زاهد
    يعني که ترا مي طلبم خانه به خانه
    آنروز که رفتند حريفان پي هر کار
    زاهد به سوي مسجد و من جانب خمار
    حاجي به ره کعبه و من طالب ديدار
    من يار طلب ميکنم او جلوه گه يار
    او خانه همي جويد من صاحب خانه
    هر در که زدم صحب آن خانه تويي . تو
    هر جا که شدم پرتو کاشانه تويي . تو
    در ميکده دير که جانانه تويي . تو
    مقصود من از کعبه و بتخانه ويي تو
    مقصود تويي . کعبه و بتخانه بهانه
    عاقل به قوانين خرد . راه تو پويد
    ديوانه برون از همه .اسرار تو جويد
    تا غنچه نشکفته اين باغ . که بويد ؟
    هرکس به زباني صفت مدح و گويد
    بلبل به غزلخواني و قمري به ترانه
    بلبل به چمن آن گل رخسار . عيان ديد
    پروانه در آتش شد و اسرار نهان ديد
    عارف . صفت ذات تو در پير و و جوان ديد
    يعني همه جا عکس رخ يار . توان ديد
    ديوانه منم من . که روم خانه به خانه
    بيچاره بهايي ه دلش پر ز غم توست
    هر چند که عاصي ست . زخيل خدم توست
    اميد وي از عاطفت دم به دم توست
    تقصير خيالي به اميد کرم توست
    يعني که گناه را به از اين نيست بهانه

    ...شيخ بهايي ....


    سلام...من آپم....

    زندگي مثل گل سرخ است

    پر از عطر پر از گل پراز خار پر از برگ لطيف

    يادمان باشد اگر گل چيديم

    عطر و خار و گل و گلبرگ

    همه همسايه ي ديوار به ديوار همند.

    نيلوفر آبي

    يه روز تو يه لجن زار پير و متعفن وقتي همه جک و جونورا داشتن
    کار هميشگي رو انجام مي دادن يه نيلوفر آبي سرشو آورد بيرون !
    هيشکي باورش نمي شد که تو اون لجن زار يه گل غنچه کنه ،
    اونم يه نيلوفر آبي !
    اون نيلوفر تو همون لجن زار شکوفه کرد و بزرگ شد ...
    نه تنها رنگش عوض نشد ،
    حتي پشه ها و مگس هام جرات نداشتن نزديکش بشن،
    چون از تميزي و زيبايي اون مي ترسيدن !
    خيلي ها خواستن اداشو در بيارن اما نتونستن و رفتن زير لجن !
    اما اون هنوز همون جاس ...
    به همون قشنگي وبه همون پاكي
    شادابي روز اول

    هم آغوشي پروانه با گل

    آه ، اي پروانه عاشق باز آمدي

    چه خوش آمدي که دلتنگت بودم

    اين را گل به پروانه گفت به زيبايي

    لبخندي زد باو از سر مهرباني

    نگاهش کرد با دلتنگي

    نگاهش داشت سوالاتي!!!

    کجا بودي؟ چه مي کردي؟

    فراموش کرده بودي گل تنهاي عاشق را؟

    جوابش داد به سادگي

    همان بهانه هميشگي

    $("div.commhtm img").each(function () { if ($(this).attr("em") != null) { $(this).attr("src","http://www.parsiblog.com/Images/Emotions/"+$(this).attr("em")+".gif"); } });

     <    <<    6   7   8   9   10    >>    >