• وبلاگ : همسفرمهتاب
  • يادداشت : حال باغبان در شب تشيع ياس
  • نظرات : 16 خصوصي ، 324 عمومي
  • تسبیح دیجیتال

    نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
     <    <<    16   17   18   19   20    >>    >
     
    راستي يادم رفت اگه قبول شدم حتما آبجيم اولين نفري كه خبرش ميكنم بابت دعا و نذر ممنون خيلي خوشحالم كه تو دنياي بزرگ اينترنت آبجي نرگسي رو پيدا كردم كه به اين مهربوني معلوم خدا منو خيلي دوست داره.خدانگهدار.
    سلام آبجي جون.خوبي.خيلي خوشحال شدم که آبجيم اولين نفري بود که به وبلاگم سر زد.من هم به نوبه خودم شهادت حضرت فاطمه رو تسليت عرض ميکنم.اگه از خصايل نيکوي اين بانوي بزرگوار صد دفتر رو هم پر کنيم باز هم کم گفتيم.موفق باشي.خدانگهدار.

    اين روز ها خورشيد خسته مدينه خواب ندارد .. خدا نكند كه قامت راست نكند ترسم از فرط غم چشم بر چهره جهانيان ديگر باز

    نكند

    سلام دوست خوبم ! بسيار نوشته جامعي بود و خاصيت ديگر اين بلاگ اينه كه هم نوسته هاش زيبا و كامله هم باكس كامنتش .... اميدوارم كه هماره موفق و مويد به توجهات خاصه ائمه باشيد !

    دعا براي تعجيل در فرج مهدي فاطمه (عج)

    بسم الله الرحمن الرحيم
    الهي عظم البلاء وبرح الخفـاء وانكشف الغطاء وانقطع الرجـاء وضاقت الارض ومنعت السماء وأنت المستعـان وأليك المشتكى وعليك المعـول في الشدة والرخاء اللـهم صل على محـمد وآل محمد اولي الامر الذين فرضت علينا طاعتهم وعرفتنا منزلتهم ففرج عنا بحقهم فرجا عاجلا قريبا كلمح البصر او هو اقرب يا محمد يا علي يا علي يا محمد اكفياني فانكما كافيان وانصراني فانكما ناصران يا مولانا يا صاحب الزمان الغوث الغوث الغوث ادركنا ادركنا ادركنا الساعة الساعة الساعة العجل العجل العجل يا ارحم الراحمين بحق محمد وآله الطاهرين .

    مهدي بيا که امشب مولا علي تنهاست

    بر شانه حيدر جنازه زهراست

    براي دريافت هر يک از فايلهاي صوتي زير روي آن کليک نمائيد

    قسمت سوم قسمت دوم قسمت اول فاطميه 1382 - حسينيه لباس فروشها- روز اول
    قسمت سوم قسمت دوم قسمت اول فاطميه 1382 - حسينيه لباس فروشها- روز دوم
    قسمت سوم قسمت دوم قسمت اول فاطميه 1382 - حسينيه لباس فروشها- روز سوم
    قسمت سوم قسمت دوم قسمت اول فاطميه 1382 - حسينيه لباس فروشها- روز چهارم
    قسمت سوم قسمت دوم قسمت اول فاطميه 1382 - حسينيه لباس فروشها- روز پنجم
    قسمت سوم قسمت دوم
    + فاطميون 

    مي سوخت در و فاطمه (س) در پشت در ...

    + فاطميون 
    غروب آفتاب
    آن شب فاطمه درخواب ديد فرشتگان بال در بال پرواز مي کردند آنچنان که آسمان را به تمامي مي پوشاندند...
    دو فرشته پيش رو آمدند ، سلام کردند و مرا روي بال هاي خود سوار کرده و به آسمان بردند. ناگهان بوي بهشت به مشامم رسيد. فرشتگان صف در صف ايستاده بودند و ورود مرا انتظار مي کشيدند . اول خنده اي بسان بازشدن گلي و بعد هم با هم گفتند: خوش آمدي اي هدف آفرينش بهشت و اي فرزند " لَوْ لاکَ لَما خَلَقْتُ الاَ فْلاک . "
    فرشتگان مرا بالاتر بردند ، قصرهاي بي انتها، لباس هاي بي همانند، آنچه چشم از حيرت خيره مي ماند ، و بعد نهرهاي آبي سفيدتر از شير و خوشبوتر از عطر وبعد قصري ، و چه قصري!
    گفتم اينجا کجاست؟ اين چيست؟ از آن کيست؟ گفتند اينجا فردوس اعلي است.
    برترين و بالاترين مرتبه بهشت است. منزل و مسکن تو و پدرت و پيامبران همراه پدرت و هر که خدا با اوست اينجاست. و اين نهرکوثراست. پدرم که بر سريري تکيه زده بود مرا ديد از جا برخاست در آغوشم گرفت و ميان دو چشمانم را بوسه زد. و فرمود: اينجا جايگاه تو ، شوي تو ، و فرزندان و دوستداران توست. بيا دخترم که سخت مشتاق توأم.
    علي جان! پدرم به من گفت که امشب ميهمان او خواهم بود. اکنون اي پسرعموي مهربانم ، من عازمم، بر من مسلم است که از امشب ، ميهمان پدر خواهم بود. گريزانم از اين دنياي پر جلا ، و سراسر مشتاقم به خانه بقا. تنها دل نگرانيم براي رفتن، تويي و فرزندانم.
    علي جان ولي جدا شدن از تو همين اندازه هم برايم سخت است. شما را به خدا مي سپارم و از خدا مي خواهم که سختي هاي اين دنيا را براي شما آسان گرداند.
    علي جان! من در سال هاي حياتم ، هميشه با تو وفادار بوده ام ، از من دروغ، خُدعه و خيانت نديده اي، لحظه اي پا را از حريم مهر و وفا و عفاف بيرون نگذاشته ام ، بر خلاف فرمان تو حرفي نگفته ام. اعتقاد من هميشه اين بوده که جهاد زن ، نيکو رفتار کردن با همسر است ، خوب شوهر داري کردن است .
    علي جان! به وصيت هايم عمل کن ، چه آنهايي را که در کاغذي نوشته ام و چه آنها که اکنون مي گويم. در آنجا باغ هاي وقفي پيامبر را نوشته ام که به حسن بسپاري ، و او به حسين ، و او به امامان بعد از خويش تا آخر. سهمي براي زنان پيامبر(ص) و زنان بني هاشم ، و امامه دختر خواهرم قائل شده ام. و اگر چيزي ماند به دخترانم بده . تو ناگزيري بعد از مرگ من ، ازدواج کني و با کسي ازدواج کني که نسبت به فرزندانمان مهربانتر است
    + فاطميون 
    مرا در تابوتي به همان شکل که گفته ام حمل کن تا محفوظ تر باشم مرا شبانه غسل بده ، از روي پيراهن – بر من شبانه نماز بخوان و مرا شبانه و مخفيانه دفن کن و قبرم را مخفي بدار. مبادا مردمي که بر من ستم کرده اند بر جنازه ام نماز بخوانند و در دفنم حاضر شوند ، و از مکان دفنم آگاهي بيابند. ياران معدود و محدود تو و پدرم ، از زنان فقط اسماء ، ام ايمن ، فضّه و ام سلمه و از مردان ، سامان ، ابوذر ، مقداد ، عمار ، عبدالله و خديفه همين .
    واي گريه نکن علي . من گريه ام براي توست ، تو چرا گريه مي کني ؟ تو مظلوم ترين مظلومان عالمي، گريه بر تو رواست من آنچه انجام داده ام براي دفاع از حقوق مغضوب تو بوده . من مي دانم که رفتني ام، پدر مرا مطمئن ساخته بود. ولي من مي دانستم پي مرگ من بر تو چه خواهد گذشت.
    و اين جگرم را آتش مي زند. پس تو گريه مکن. عالمي براي مظلوميت تو بايد اشک بريزد . اکنون ، اول راحتي من است ، اما آغاز مصيبت توست. پس در اين گاه رفتن ، بيش از اين جگرم را مسوزان. تو و فرزندانمان را به خدا مي سپارم.
    سلام مرا به همه فرزندانمان که تا قيامت به وجود مي آيند برسان. راستي علي جان ، آيا مي بيني آنچه را که من مي بينم؟ اين جبرئيل است که به من سلام مي کند ؛ و عليک السلام . اين ميکائيل است که سلام مي کند و خير مقدم عرض مي نمايد ؛ و عليک السلام . اينها فرشتگان الهي هستند که به استقبال من آمده اند . چه شکوهي وچه عظمتي ؛ و عليکم السلام .
    اما اي علي ! به خدا سوگند اين عزرائيل است که به من سلام مي کند و"عليک السلام يا قابض الارواح "بگيرجان مرا اما با مدارا. خداي من، مولاي من به سوي تو مي آيم نه بسوي آتش . سلام بابا ! سلام به وعده هاي راستين تو. سلام به لبخند شيرين تو. سلام به چشمان روشن تو . آري اين چنين بود که فاطمه زهرا(س) ام ابيها به جانب پدر مطهرش شتافت و چشم از اين جان بي وفا بربست. اما علي مظهر عدالت و حقيقت ناب ، بعد از مرگ همسرش زير لب چنين مي سرود: اکنون با رفتن تو خستگي ها را بيش از پيش احساس مي کنم. خدايا چطور من بدن نازنين اين عزيز را شستشو کنم؟ اگر غسل کردن او با اشک چشم مجاز بود آب را بر بدنش حرام مي کردم. پس آب بريز اسماء اي واي اين بازوي ورم کرده از چيست؟ آري اين هان حکايت جگر سوز تازيانه و بازوست . فاطمه ! گفتي از روي پيراهن غسلت دهم براي بعد از رفتنت هم باز ملاحظه اين دل خسته را نمودي؟ اي کسي که پنهانکاري را فقط در دردها و غمهايت بلد بودي. شوهرتو کسي نيست که براي اين رازهاي سَر به مُهر تو در نخلستان هاي تاريک شب نگريسته باشد. اينجا جاي تازيانه نامردان است، در آن زمان که ريسمان در گردن مردت آويخته بودند. اي خدا ! اين غسل نيست، مرور مصيبت است، تداعي محنت است، دوره کردن درد است. اي واي از حکايت محسن حکايت فاطمه و آن در و ديوار، حکايت آن ميخهاي آهنين با آن بدن نحيف و خسته و بيمار، حکايت آن آتش با آن تن تب دار، حکايت آن دست پليد با اين صورت و رخسار. بچه ها بياييد با مادر وداع کنيد. خدا در اين غم صبرتان دهد. آرامترعزيزان من ! مي دانم از گريه گريزي نيست. اما شيون نکنيد مثل من آهسته اشک بريزيد.
    نمي دانم چطور تسلايتان دهم. اما تقدير اين بوده است، راضي به مشيت خدا هستم . اينقدر مادر را صدا نزنيد او اکنون توان پاسخ گفتن به شما را ندارد. فقط نگاهش کنيد و آرام اشک بريزيد اما نه گويي اين دست هاي فاطمه است که از کفن بيرون مي آيد و شما را درآغوش مي کشد. اين بازهمان دل مهربان اوست که نمي تواند پس از مرگ هم نداي شما را بي جواب گذارد. کنار رويد تا در قبرش گذارم. خدايا چه سنگين است اين مصيبت ، و چه سبک است اين بدن درد و محنت ديده.
    آري اينک ديگر من لب بر مي بندم از سخن گفتن ، تا علي و حسن و حسين و زينب بال گشايند بر مزار تو. اين تو، اين علي و اين فرزندانت و اين چشم هميشه مشتاق من.
    برگرفته از کتاب کشتي پهلو گرفته، سيد مهدي شجاعي
    + فاطميون 
    دعاي روز آخر حضرت فاطمه زهرا (س)
    و بخشي از وصاياي ايشان
    از حضرت امام محمد باقر، عليه ا لسلام، روايت شده که چون فاطمه دختر رسول خدا، شصت روز بعد از ارتحال پدربزرگوارش درنگ کرد، بيمار شد و بيماري او شدّت يافت؛ پس از دعاهاي او در شکايت به دربار الهي اين بود: «اي هميشه زنده ‌اي که قائم به ذاتي! ‌به رحمت تو طلب دادرسي مي‌کنم، پس به دادم برس!‌ بار خدايا!‌ مرا از آتش دوزخ دور بدار و داخل بهشتم گردان و مرا به پدرم محمد، صلّي الله عليه و آله و سلّم، ملحق فرما!»
    اميرالمؤمنين مي‌فرمود: «خداوند تو را عافيت دهد و تو را باقي بدارد.» ولي حضرت فاطمه در جواب مي‌گفتند: «اي ابوالحسن! ‌چه سريع من به لقاي خدا مي‌رسم.»
    و بعد راجع به صدقات خود و اثاث خانه وصيت کرد و نيز به همسر خود وصيت فرمود که امامه دختر ابي العاص (خواهرزاده خود حضرت فاطمه) را به ازدواج خود در بياورد.
    در اينجا اولاً‌ به فقراتي از دعاي حضرت فاطمه که گويا مربوط به روزهاي آخر عمر ايشان است اشاره شده و از خود اين دعا استشمام رايحه پايان يافتن عمر سيدة النساء مي‌شود. در اين دعا از خدا فريادرسي خواسته و دوري از آتش دوزخ و دخول در بهشت و ملحق شدن به پدربزرگوارش حضرت محمد، صلّي الله عليه و آله و سلّم، را درخواست کرده است و اين خود از عدم دلبستگي بانوي اسلام به دنيا و شوق او به مرگ و رسيدن به جوار پدربزرگوارش، خبر مي‌داد.
    و چون اين دعا از نزديکي ارتحال فاطمه حکايت مي‌کرد امام اميرالمؤمنين او را دلجويي فرمود که خداوند، تو را عافيت مي‌دهد و باقي مي‌گذارد ولي فاطمه که خود را در آستانه مرگ مي‌ديد، جواب مي‌داد که به سرعت ارتحال من فرا مي‌رسد.
    مطلب ديگر آنکه راجع به صدقات خود و اثاث منزل، وصيت کرد که چگونه و در چه راهي مصرف شود.
    و آخرين نکته، اين است که از همسر عزيز خود مي‌خواهد بعد از وي تنها نماند، بلکه ازدواج مجدّد کند، اما موردي را تعيين مي‌کند و او امامه دختر عاص بن ربيع است که مادرش زينب دختر رسول خدا، صلّي الله عليه و آله و سلّم، بود، و بدين ترتيب دختر خواهر خود را پيشنهاد مي‌کند.
    راستي علوّ نظر و اوج فکر فاطمه زهرا را بايد ديد که همان چيزي که برخي از زنان از آن بيمناکند، فاطمه صريحاً‌ مي‌‌خواهد که انجام بشود و از اميرالمؤمنين علي، عليه السلام، درخواست مي‌کند که بعد از وي ازدواج کند. و سرّ‌ اينکه نام امامه را برد طبق روايات، براي ملاحظه حال فرزندانش حسن و حسين و ديگر فرزندان بود که طبعاً‌ درباره آنان مهرباني خواهد کرد، زيرا دختر خاله کودکان است

    برگرفته از کتاب سيره و سخن فاطمه/ آيت الله کريمي جهرمي
    + فاطميون 
    + فاطميون 

    روي سيلي خورده زهرا (س) شهادت مي دهد

    از علي مظلومتر مردي در اين دنيا نبود

    + فاطميون 
    سلام اي ذکر خاص حق ثنايت

    سلام اي دخت احمد من فدايت

    تو فرقاني تو ياسيني تو طه

    تو زهرايي تو زهرايي تو زهرا

    تو حبل محکم حبل المتيني

    اميد رحمة للعالميني

    تو بسم الله سماوات است کتابت

    تو خورشيدي و عالم آسمانت

    جنان يک سبزه از دامان پاکت

    جهان يک شعله از نور چراغت

    فلک موج لطيفي از نگاهت

    فلک گرد حقير از گرد راهت

    حيات عشق از نور حسين است

    بلندي خاک بوس زينبين است

    شرافت مستمند صبح خيزت

    حيا تصويري از حل کنيزنت

    مزار مخفي ات مخفي است در دل

    سبک مغزان تو را جويند در گل

    امامان آبرومند جلالت

    اميرالمؤمنين محو جمالت

    محمد عاشق راز و نيازت

    خدا فخريه دارد بر نمازت

    بهشت قرب احمد سينه توست

    زمان مرهون عمر کوته توست

    همه دشت کويراند و تو گلشن

    همه شام سيه تو صبح روشن

    همه سوز درون اند و تو داغي

    همه تاريکي اند و تو چراغي

    همه جسم ضعيف اند و تو جاني

    همه قطره تو بحر بي کراني

    تو دريا کشتي ات دلهاي آگاه

    تو کوثر ساقي فيض ات يد الله

    ملک يا حور يا آدم که هستي؟

    که مي داند که هستي يا چه هس

     <    <<    16   17   18   19   20    >>    >