• وبلاگ : همسفرمهتاب
  • يادداشت : حال باغبان در شب تشيع ياس
  • نظرات : 16 خصوصي ، 324 عمومي
  • ساعت دماسنج

    نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
     <    <<    16   17   18   19   20    >>    >
     
    + روحي 

    درست وسط جاد? سرنوشت مي ايستم.

    دستانم را بالاي چشمانم ميگيرم و به آن دور ها مينگرم.

    به زماني مي رسم که هنوز اشک هايم بوي خدا را مي داد.

    تنها يي من از همان لحظه آغاز شده است.

    يک تراژدي مصوّر:

    دختر بچه اي با موهاي پريشان و چشماني پر از التماس کودکانهء اين رويا که دوستت دارم

    و نگاه هايي که او را پس ميزنند

    سرآغاز بلوغ.

    چهره اي که ديگر آرام نيست و حکايت از التهاب بيگانگي دارد و هيچ کس نگاهش نمي کند

    بلوغ به اعتدال مي رسد و شمارش معکوس.

    و نگاه هاي دخترک سرشار از عطش براي دوست داشتن و

    فرياد زدن اين که من بد نيستم

    بلوغ فرجام مي يابد.

    التهاب چهره رو به زيبايي مي گزارد و و نگاه دخترک لذت بخش مي شود.

    براستي که تراژدي غمناکي ست.

    زيباست و لذت بخش.

    به نظر مي رسد که سر شار از حس زندگيست.

    ولي در نگاهش سفري تلخ ديده مي شود

    و تنها خاکستري از آتش فرياد هاي پيشينش باقي مانده است

    و به ياد مي آورد که روزي دوگانگي اش را فرياد ميزد

    و در مقابل مطرود بودنش مي خواست ثابت کند بد نيست

    و تنها گاهي وقتها ست که روحش را طوفاني در بر ميگرد

    و و قتي که تنهايش مي گذارند جايي براي مرمت خرابه هاي روحش نميماند.

    چرا کسي فريادش را نشنيد؟

    نگاهم را از جاده بر مي گيرم و تنها لبخندي مي ماند

    و شايد شکايتي پنهاني به خدا.

    هيچ کس طوفانم را نفهميد و همان ها که که نقضم مي کردند

    امروز که روحم را به تنهايي و با عشق مرمت کرده ام

    و دو گانگي ام مهار شده است گويي خود طوفاني ديگرند که ميخو

    دلم خيلي گرفته خيلي.

    همش حالت خفگي بهم دست ميده.

    آروم و قرار ندارم.چرا با من اين کارا رو مي کني؟

    چرا؟؟؟

    بهم بگو

    من ديگه کم آوردم

    نمي دونم بايد چيکار کنم

    ديشب رفتم کنار آسمون

    ماه درست وسط آسمون بود.

    به صورت ماه نگاه کردم

    يه مدت طولاني

    خيلي دوسش دارم

    مي دوني چرا؟

    چون تنها چيزي هست تو دنيا که وقتي بهش نگاه ميکنم

    ميدونم که تو هم تو همون لحظه ممکنه بهش نگاه کني

    يعني هر دومون که کيلومترها با هم فاصله داريم تو يک زمان به يک چيز نگاه کنيم.

    امشبم دوباره ميرم نگاش ميکنم

    هر شب ميرم

    آخه ممکنه لااقل يه شب تو هم همون موقع بهش نگاه کني

    کاش من اون ماه بودم يا لااقل اون ستاره کوچولويي که کنارشه

    اينجوري هر جا بودي ميديدمت

    کاشکي مي شد

    سلام . تازه با وبلاگ شما شنا شدم. خيلي زيبا و نورانيه. تسليت منو هم بپذير. اگر دوست داشتي سري هم به من بزن

    اگر از ظلمت ره مي ترسي

    چلچراغ نگهم را به تو خواهم بخشيد

    روشنائيهاي تنم را كه نشان سحرند

    به تو خواهم بخشيد

    اگر از دوري ره مي ترسي، دستهايم را كه پلي بر روي زمان مي بندند

    به تو خواهم بخشيد

    اگر از تنگي چشم دگران اگر از حرف كسان مي ترسي

    من جدا از دگران به تو خواهم پيوست،

    خويشتن را در تو گم خواهم كرد

    و اگر

    ترس تو از خويشتن است

    من تو را در رگ و هستي خويش و در همه ي ذرات وجودم

    _ كه پر از خواهش توست _

    محو و گم خواهم كرد

    من وفا و تمامي دل عاشق خود را بي بهانه به تو خواهم بخشيد

    تا تو از من باشي

    تو بيا

    تو بيا كه اگر آمدنت دير شود

    و اگر امدنت قصه ي پوچي باشد

    من تو را اي همه خوبي!

    تا دم مرگ نخواهم بخشيد

    *************************

    + سيما 

    خدايا آخر اين جاده کجاست؟

    و در آن نا کجا آيا تو نيز هستي؟

    يا فقط من هستم و آرزوهاي شبيه به هم که تمامشان تويي!

    ميدانم که جاده را خواهم رفت و تو را خواهم گريست

    که گريستن من نشانه ي وصال است!

    آن گاه اين جاده که پر از حسَََََََ گسيختن از خاک است

    و تو را خواهم سرود که سرودن من نشان از رهايي دارد!

    اين جاده را کالبد خسته ام خواهد پيمود

    و روح بيتابم خواهد گذراند تا به تو برسم

    و آن گاه تو به من دو بال خواهي داد

    تا هميشه به سويت پرواز کنم

    اي تمام آنچه مي خواهم:

    ايخدا

    + سيما 
    سلام نگس جونم. منم ايام فاطميه رو به شما تسليت ميگم.
    + سيما 
    از خويشتن به در شو اي سبز، اي جوانه

    بشکاف پيله ات را، اي شعر، اي ترانه

    روح کويري ما، لب تشنه است و خسته

    درياب جوي، ما را، اي آب، اي روانه

    با داغي شقايق، با سرخي شکوفه

    يک باره آتشم زن اي شوق، اي زبانه

    آن روشن نهان را، ديدن نتوانم

    کاري براي من کن، اي عشق، اي بهانه

    درمن بتاب وگل کن، من باغ و چل چراغت

    با اصل خود يکي شو اي دوست، اي يگانه

    از قلب من گذر کن، در جان من سفر کن

    اي سرخ بي نهايت، اي سبز بي کرانه

    دل از سنگ بايد كه از درد عشق ننالد خدايا دلم سنگ نيست مرا عشق او چنگ اندوه ساخت كه جز غم در اين چنگ آهنگ نيست به لب جز سرود اميدم نبود مرا بانگ اين چنگ خاموش كرد چنان دل به آهنگ او خو گرفت كه آهنگ خود را فراموش كرد نمي دانم اين چنگي سرونوشت چه مي خواهد از جان فرسوده ام كجا مي كشانندم اين نغمه ها كه يكدم نخواهند آسوده ام دل از اين جهان بر گرفتم دريغ هنوزم به جان آتش عشق اوست در اين واپسين لحظه زندگي هنوزم در اين سينه يك آرزوست دلم كرده امشب هواي شراب شرابي كه از جان برآرد خروش شرابي كه بينم در آن رقص مرگ شرابي كه هرگز نيابم بهوش مگر وارهم از غم عشق او مگر نشنوم بانگ اين چنگ را همه زندگي نغمه ماتم است نمي خواهم اين ناخوش آهنگ را
    سلام ... منم اين ايام رو بهتون تسليت ميگم .... راستي آپديت كردم ... دوست داشتي سر بزن

    يک نفر آمده است... صبح خواهد شد
    واندر اين ظلمت غم، دولت عشق به پا خواهد شد
    از پس پرده خصم يكي دست برفراشته است
    كاي مردم ... شب سپري خواهد شد

    خدايا دعاي شکسته دلان مستجاب کن!

    نرگس عزيزم سلام

    وبلاگ من عوض شد اين ادرس وبلاگ جديد من هست خوشحال ميشم بازم ببينمت اونجا راستي علي اومد؟

    فدايه تو

    موفق

    فاطمه فاطمه است

    (دكتر علي شريعتي )

    بر من منت گذاريد و تسليت صميمانه مرا بپذيريد ...م/ شيدا ...///

    السلام عليك يا فاطمه الزهرا

    فرا رسيدن ايام شهادت

    بي بي دوعالم صديقه كبري ياس كبود حيدر

    اولين شهيده حريم ولايت

    حضرت فاطمه زهرا (س)

    را به شما تسليت ميگم.

    نميدونم چرا اينجوريم يكي يكي يادم مياد نميدونم صفحه وبلاگت براي من بد دانلود ميشه با ويرايش قالبت بهم ريخته قبلنا قالب بهتر بود به هر حال اگه تو ويرايشش مشكل داري در خدمتم
     <    <<    16   17   18   19   20    >>    >