هيچوقت شاعر نبودم

تاشعري بسرايم

از كدام درد مشترك بگويم

در پشت بينهايت تنهايي

توي آلاچيق حسرتي نشسته ام

دنيا انگار كه نيست

انگار كه نيستم

انديشه ام ...به قطار دور و درازي ميماند

كه رنج حمل ميكند

همه جاي اين دل پر آشوب بهم ريخته است .

بهم پاشيده است

تاب نمي آورم ..تاب نمي آورم

لحظه هاي بي تو بودن را ...///

سلام و عرض ادب دارم خدمت شما .نرگس خانم .

شعر هاي زيبايي در پست جديدم نوشتيد .

بينهايت سپاسگذارم . تا حال جايي نخونده بودم

يا شايد خوندم و يادم نيست .

از اينكه بعد از مدتها به كلبه بوريايي بنده حقير سر زديد

كمال تشكر را دارم . درود و بدرود ...///

باز كن چشمت را

كه نشانده است در آن

دست نقاش

نقش هر منظره زيبا را

يا چه دانم ؟؟شايد !!!

مشق از

طرح چشمان تو دارد

گيتي

و تو آموخته اي

به جهان اين همه

زيبائي را

مطلع هر غزل از

چشم تو دارد شاعر

گرمي از برق نگاهتِِِ خورشيد

من زبرگي شنيدم!!

ميگفت :

مژه از چشم تو افتاد كه باغ

نقش پائيز كشيد

برگ ريزان را ساخت

گل‌ها، هنوز دانه‌دانه مي‌شکفند

برگ‌ها، هنوز شروع دوباره حيات را جشن گرفته‌اند
با عود و مشک و عنبر خويش

درختان هنوز، تور سپيد بر سردارند
و دشت، سراسر حيات است

غنچه‌هاي ديروزين باغ
امروز، همگي گل کرده‌بودند
زرد همچون زردي خورشيد وجودت
سرخ و صورتي همچون سرخابه گونه‌هاي خوش تراشت
سپيد، همچون سپيدي پاکي و معصوميت آن نگاه شهلاگونت

آسمان امروز سراسر آبي بود
نه ابري بود، نه بادي و نه غباري

گل چيست؟ بوي باغچه يا رنگ روي باغچه

من توي اين فکرم که هست گل آبروي باغچه

گل دوستي گل پاکي است زرد وسفيدولاکي است

در شهر يا در روستا هرجا که باشد خاکي است

گل مانده از نسل قديم هم بازي خوبش نسيم

معصوم وپاک وساده است مانند فنج ويا کريم

گل خوابگاه شبنم است با شاپرک ها همدم است

با اين همه گل باز هم جمعيت گل ها کم است.

بسي غم در دلم آکنده و تنها و غمگينم

نمي آيد کسي ديگر بگيرد دست سردم را ميان دست گرم خود

فشارد تا که شايد غم نخواهد تا مرا آزار دارد

نمي آيد کسي ديگر

بگويد حرفي از جنس گل اطلس به اين تنها به اين بي کس

به اين زنداني پر بسته مانده در قفس

نمي آيد بگويد حرفي از جنس گل مهتاب به تنها به اين بي تاب

دلم تنگ است و دلگيرم خداوندا خداوند

بسي غم در دلم آکنده و تنها و غمگينم

نمي آيد کسي ديگر بگيرد دست سردم را ميان دست گرم خود

فشارد تا که شايد غم نخواهد تا مرا آزار دارد

نمي آيد کسي ديگر

بگويد حرفي از جنس گل اطلس به اين تنها به اين بي کس

به اين زنداني پر بسته مانده در قفس

نمي آيد بگويد حرفي از جنس گل مهتاب به تنها به اين بي تاب

دلم تنگ است و دلگيرم خداوندا خداونا

تقديم به همه آنهايي که تنهايي را تنها به خاطر آنکه تنهاست دوست دارند

منم خيلي وقته که هر حرفي رو نميزنم ... بتهوون گوش شنوايي داشت اما کسي نميدانست او چگونه مي شنود ..ميلتون چشم بينايي داشت ..اما کسي نميدانست او چگونه مي بيند ..انشيتين حرف ميزد ...اما کسي حرف او را نمي فهميد ...حالا ميخوام بجاي حرف ...هوار بزنم ...اي انسانها ..در کجاي جهان ايستاده ايم ......///