حضرت امام حسين (سلام الله تبارك و تعالي عليه و آله) فرمودند
«إِنَّ قَوْمًا عَبَدُو اللّهَ رَغْبَةً فَتِلْكَ عِبادَةُ التُّجّارِ وَ إِنَّ قَوْمًا عَبَدُوا اللّهَ رَهْبَةً فَتِلْكَ عِبادَةُ الْعَبيدِ، وَ إِنَّ قَومًا عَبَدُوا اللّهَ شُكْرًا فَتِلْكَ عِبادَةُ الاَْحْرارِ وَ هِىَ أَفْضَلُ الْعِبادَةِ»
گروهى خدا را از روى ميل و رغبت (به بهشت) عبادت مىكنند كه اين عبادت تاجران است، و گروهى خدا را از روى ترس (از دوزخ) مىپرستند و اين عبادت بندگان است و گروهى خدا را از روى شكر(و شايستگىِ پرستش) عبادت مىكنند و اين عبادت آزادگان است كه بهترين عبادت است.
سيره و سخن پيشوايان - سيد رضا صدر
«مَنْ طَلَبَ رِضَا اللّهِ بِسَخَطِ النّاسِ كَفاهُ اللّهُ أُمُورَ النّاسِ، وَ مَنْ طَلَبَ رِضَا النّاسِ بِسَخَطِاللّهِ وَكَلَهُ اللّهُ إِلَى النّاسِ.»
هر كس رضاى خدا را به غضب مردم بجويد، خدا او را از كارهاى مردم كفايت مىكند. و هر كس خشنودى مردم را به غضب خدا بجويد، خدا او را به مردم واگذارد.
زندگى نامه حسين بن على (شهيد كربلا)
امام سوم شيعيان،شهيد كربلا و خون خدا،كه نهضت عاشورا بر محور فداكارى و جانفشانى آن حضرت شكل گرفت و تاريخ بشرى را سرشار از حماسه و ايثار كرد و درس آزادگى و عزت به انسان داد و با خون خويش كه در كربلا ريخت،درخت اسلام آبيارى شد و امت مسلمان بيدار گشت.
در معرفى آن امام،بايد كتابى قطور نوشت،ليكن در اينجا فشردهاى از زندگى آن حضرت را مىخوانيد:امام حسين«ع»در سوم شعبان سال چهارم هجرى در مدينه به دنيا آمد.رسول خدا«ع»نام اين فرزند زهرا«ع»را«حسين»نهاد.وى مورد علاقه شديد پيامبر خدا«ع»بود و آن حضرت در باره او فرمود:«حسين منى و انا من حسين...»و در آغوش پيامبر بزرگ شد.هنگام رحلت رسول خدا،شش ساله بود.در دوران پدرش على بن ابى طالب«ع»نيز از موقعيت والايى برخوردار بود،علم،بخشش،بزرگوارى،فصاحت، شجاعت،تواضع،دستگيرى از بينوايان،عفو و حلم و...از صفات برجسته اين حجت الهى بود.در دوران خلافت پدرش،در كنار آن حضرت بود و در سه جنگ«جمل»، «صفين»و«نهروان»شركت داشت.
پس از شهادت پدرش كه امامت به حسن بن على«ع»رسيد،همچون سربازى مطيع رهبر و مولاى خويش و همراه برادر بود.پس از انعقاد پيمان صلح،با برادرش و بقيه اهل بيت«ع»به مدينه آمدند .با شهادت امام مجتبى«ع»در سال 49 يا 50 هجرى،بار امامت به دوش سيد الشهدا قرار گرفت .در آن دوران دهساله كه معاويه بر حكومت مسلط بود، امام حسين«ع»همواره يكى از معترضين سرسخت نسبت به سياستهاى معاويه و دستگيريها و قتلهاى او بود و نامههاى متعددى در انتقاد از رويه معاويه در كشتن حجر بن عدى و يارانش و عمرو بن حمق خزاعى كه از وفاداران به على«ع»بودند و اعمال ناپسند ديگر او نوشت.در عين حال،حسين بن على«ع»يكى از محورهاى وحدت شيعه و از چهرههاى برجسته و شاخصى بود كه مورد توجه قرار داشت و همواره سلطه اموى از نفوذ شخصيت او بيم داشت.با مرگ معاويه در سال 60 هجرى،يزيد به والى مدينه نوشت كه از امام حسين«ع»به نفع او بيعت بگيرد.اما سيد الشهدا كه فساد يزيد و بىلياقتى او را مىدانست،از بيعت امتناع كرد و براى نجات اسلام از بليه سلطه يزيد كه به زوال و محو دين مىانجاميد،راه مبارزه را پيش گرفت.از مدينه به مكه هجرت كرد و در پى نامه نگاريهاى كوفيان و شيعيان عراق با آن حضرت و دعوت براى آمدن به كوفه،آن امام ابتدا مسلم بن عقيل را فرستاد و نامههايى براى شيعيان كوفه و بصره نوشت و با دريافت پاسخ كوفيان در بيعتشان با مسلم بن عقيل،در روز هشتم ذيحجه سال 60 هجرى از مكه به سوى عراق،حركت كرد.
پيمان شكنى كوفيان و شهادت مسلم بن عقيل،اوضاع عراق را نامطلوب ساخت و سيد الشهدا كه همراه خانواده،فرزندان و ياران به سوى كوفه مىرفت،پيش از رسيدن به كوفه در سرزمين«كربلا»در محاصره سپاه كوفه قرار گرفت.تسليم نيروهاى يزيدى نشد و سرانجام در روز عاشورا در آن سرزمين،مظلومانه و تشنه كام،همراه اصحابش به شهادت رسيد،از آن پس،كربلا كانون الهام و عاشورا سرچشمه قيام و آزادگى شد و كشته شدن وى،سبب زنده شدن اسلام و بيدار شدن وجدانهاى خفته گرديد.فضايل اين امام شهيد،بيش از آن است كه در اين مختصر بگنجد،چرا كه او آويزه عرش الهى و پرورده دامن رسول خداست.پيامبر خدا«ص»در بارهاش فرمود:قسم به آنكه مرا بحق به پيامبرى فرستاد،حسين بن على در آسمان بزرگتر از زمين است و بر سمت راست عرش الهى نوشته است«مصباح هدى و سفينة نجاة».(1)
ميلاد با سعادت امام حسين عليه السلام مبارك باد
I should be so luckyin my imagination There is no complicationdream about you all the timein my mind a celebrationthe sweetest of sensationThinking you could be mine in my imaginationThere is no hesitaionwe walk together hand in handI m dreamingyou fall in love with me like Im in love with youBut dreaming s all i doif only they d come true
بايد خيلي خوش شانس باشمدر تصوراتمهثچ گونه پيچيدگي وجود نداردهميشه روياي تو را مي بينمدر تصوراتم ، يک جشنشيرين ترين احساسو فکر اين که تو مي تواني مال من باشيدر تصوراتمهيچ گونه تغييري وجود نداردما دست در دست هم قدم مي زنيممن در رويا مي بينمهمان گونه که من تو را دوست دارماما رويا تنها چيزي است که من دارماگر به حقيقت پيوندد
Lucky ,Lucky , luckyI should be so lucky in loveits crazy situationyou always keepn me waitingBecause it s only make believeand I would come runningto give you all my lovingif one day you would notice memy heart is close to breakingAnd i can go on faking the fantasy that you ll be mindi m dreaming
بايد خيلي خوش شانس باشمخوش شانس ، خوش شانس، خوش شانسبايد در عشق خيلي خوش شانس باشيممو قعيت ديوانه کننده اي است تو هميشه مرا در انتظار مي گذاريزيرا اين تنها يک باور سازي استو من با عجله مي آيم که تمام علاقه ام را به تو بدهم اگر يک روز به من توجه کنيقلب من در شرف شکستن استو من همچنان به اين فريب ادامه مي دهمتصور اينکه تو روزي متعلق به من باشي...من در رويا ميبينم....... (kylie)
تو مي گي ، بارون رو دوست داري اما وقتي بارون مي بارهچترتو باز مي کني.....تو مي گي ،باد رو دوست داري اما وقتي باد مي وزهپنجره رو مي بندي....تو مي گي ، خورشيد رو دوست داري اما وقتي آفتا ب مي تابهپرده اتاق رو مي کشي....پس چطور باور کنم که مي گي ....دوست دارم.... (شهاب عيسي پور)
به روي دل نوشتم منکه اين منزل فروشي نيستسرايي که بياراميلباسي که بپوشي نيست (دکتر شاهکار بينش پزوه)
واي بر من ، گر نمي ديدم توراگر نمي ديدم در اين دنيا تو راگر در آن محفل نبودي همچو شمعيا نمي ديدم ترا در بين جمعگر نمي کردي بسوي من نگاهبا نگاهي گر نمي رفتم ز راهعاشقي گر در سرشت من نبود يا که عشقت سرنوشت من نبودگر تو را بخت ِ بد ِ کوتاه ِ منسوي ديگر مي کشيد از راه مناين زمان ، جانم ز مهرت پر نبودسينه ام منزلگه ِ اين در نبودگر چه ديدم در رهت دام ِ بلاواي بر من گر نمي ديدم ترا (محمد سجادي )
((من و تنهايي ))
ديشب که باد مي آمد در آستانه تنهايي ام بيشتر از هميشه احساس تنهايي کردم بيشتر از هميشه بياد ــ بهاران هميشه ــ سبز ــ روزهاي ــ گذشته ...شيون باد در مي آميخت با گريه هاي چشممديشب در آستانه باد به اندازه تمام عمرم اشک ريختم اشکم را وزن کردم اشکم از وزن بي نهايت گذشته بود تنهايي _ دلم را وزن کردم از وزن بي نهايت گذشته بود ..حالا... تنها و غريب و سر گردان هنوز اشک ميريزم مگر نفرين شده و از همه جا رانده جز اشک چه دارد ارمغان ارمغان شما نخواهم کرد.... هرگز ارزاني من باد که خريداري ندارد اين اشکهاي درد انگيز و حزن آلود ديشب در آستانه باد اشک و تنهايي خود را وزن کردم اشک و تنهايي من از وزن بي نهايت گذشته بود ....سپتامبر 2006 .../// م.شيدا...///