در کوچه های شهر دلم ، نسیم عطر دل انگیزت پیچیده است و بهار بهار شکوفه از در و دیوار می بارد . آسمانش از موج موج نگاهت ، آبی آبی است و خورشید ، خورشید نورعشق بر شهر می پاشد. در هر کوی و برزنش درخت درخت مهر تو روییده . و جویبار جویبارامید بر پایشان جاری است ؛ امید آمدن تو ... ای حجت خدا ! شهر دلم آباد است از یاد تو و سرمست از نام تو، اما چه سود ! که ناکام است در فراق تو ... ای تک سوار غریب ، ای فارِسَ الحجاز ! غروب آدینه چه دل گیر می شود آنگاه که یاد غیبت ، غم وغربت در دلها می پراکند و آه دل خستگان ، فضا را آکنده می کند مولای من ! تو آنی که کوههای سربر سینه ی سپهر ساییده ، بر خاک پایت بوسه می زنند . تو آنی که رودها به عشق تو در جوش و خروشند . تو آنی که بلبلان به هوای تو نغمه می سرایند . ای عزیز! دلهای منتظران ، از هجر رویت صد چاک است ، تو بیا ای مرهم زخمهای دل خستگان ، یا مهدی ! تو بیا و سرفرازمان کن ، تو بیا تا دیگرهیچ شاعری نخواند : بیگانگی نگر که من و یار چون دو چشم همسایه ایم و خانه ی هم را ندیده ایم . آموخته ام که آموخته ام که خداوند همه چیز را در یک روز نیافرید. پس دلیلی ندارد که من بیندیشم می توانم همه چیز را در یک روز به دست بیاورم آموخته ام که راه رفتن کنار پدرم در یک شب تابستانی در کودکی، شگفت انگیزترین چیز در بزرگسالی است آموخته ام که زندگی مثل یک دستمال لوله ای است، هر چه به انتهایش نزدیکتر می شویم سریعتر حرکت می کند آموخته ام که پول شخصیت نمی خرد آموخته ام که تنها اتفاقات کوچک روزانه است که زندگی را تماشایی می کند آموخته ام که چشم پوشی از حقایق، آنها را تغییر نمی دهد آموخته ام که این ایمان وعشق الهی است که زخمها را شفا می دهد نه زمان آموخته ام که وقتی با کسی روبرو می شویم انتظار لبخندی جدی از سوی ما را دارد آموخته ام که هیچ کس کامل نیست همانگونه که من کامل نیستم آموخته ام که زندگی دشوار است، اما من از او سخت ترم آموخته ام که فرصتها هیچ گاه از بین نمی روند، بلکه شخص دیگری فرصت از دست داده ما را تصاحب خواهد کرد آموخته ام که تنها گذشت می تواند به دوستی عمق و معنا ببخشد آموخته ام که لبخند ارزانترین راهی است که می شود با آن، نگاه را وسعت داد آموخته ام که نمی توانم احساسم را انتخاب کنم، اما می توانم نحوه برخورد با آنرا انتخاب کنم آموخته ام که همه می خواهند روی قله کوه زندگی کنند، اما تمام شادی ها و پیشرفتها وقتی رخ می دهد که در حال بالا رفتن از کوه هستید آموخته ام که بهترین موقعیت برای نصیحت تنها یک زمان است؛ و آن وقتی ست که از شما خواسته شود . [ جمعه 87/5/18 ] [ 9:26 عصر ] [ نرگس الهی ]
[ نظر ]
سال روز میلاد اسوه زهد و تقوا، نازدانه آل کسا، اقیانوس علم و حلم، چشمه سار نجابت، صابره عصمت، عصاره بعثت، هم کفو ولایت، پیوند دهنده حلقه نبوت و ولایت، بارور کننده درخت امامت، کوثر الهی، قصیده پاکی ها، مثنوی عرفان، غزل خوبی ها، مدافع ولایت، ام ابیها، صدیقه کبری، فاطمه زهرا (س) بر همه شیفتگان و ره پویان طریقش تبریک و تهنیت باد. مادر! چه کلمه سهل و ممتنعی. چه کلمه مقدسی و چه مفهوم زیبایی! جالب است که زبانهای مختلف برای مفهوم مادر کلماتی در همین حدود دارند. مادر !چه شوری در این واژه نهفته است ! اوج احساس و عاطفه ؛ اوج دوستی و محبت؛ واوج عشق را می توان در این کلام حس کرد. امروز ، روز توست.روز از تو سرودن ؛ از تو گفتن؛ و برای تو نوشتن.اما از تو سرودن و گفتن قلمی توانا و هنری بی همتا میخواهد که من فاقد آنم. تو بزرگتر از آنی که قلم شکسته ای چون من ؛ یارای صعود به بارگاه آسمانیات را داشته باشد؛ اما فخر خاکساری درگاهت رفیعتر از آن است که بتوانم از لذت اغوایش دل بکنم. پس با همین قلم شکسته و با همین واژه های نارس از تو و به عشق تو می نویسم . مادرم ای عزیز ؛ تو را از آن روز که بند بند وجودم به هستی تو بند بود ، از ان روزی که طپش قلبت تنها صدای آرام بخش دوران تنهایی من بود. ازآن هنگام که کار هر صبح و شام من شمردن نفس های پر مهرت بود می شناسم. تورا از آن نیمه شبهای پر التهاب که نفس درنفس من تا صبح سلامتم بیدار می نشستی ؛ تو را از آن دو چشم پر مهرو اشتیاق و همیشه نگران می شناسم . نمیدانم چرا تا اسمت را می برم چشمهایم به اشگ می نشیند؟! نمیدانم چرا تا به تومی اندیشم بغض راه گلویم را می گیرد؟! شاید از آن جهت است که به یاد میاورم دردهای بی پایانت را ؛ خستگیت را ؛ چهره تکیده ات را ؛ چین های عمیق پیشانیت را ؛ موهای سفید شده ات را ؛ و آن خنده محزون که همیشه سعی می کنی برای آرامش من زینت صورتت باشد ؛ و آن دستها ؛ آن دستهای پرچین و چروک خسته ات را .آه اگر میدانستی چه لذتی دارد بوسیدن آن دستهای خسته مهربان ؛ هرگز مرا از این لذت منع نمی کردی . چه کنم که بضاعت بیان حق شناسی سزاوارنهات را ندارم چکنم که توشهای بیش از این در کوله بارم نیست. چه کنم که نه کلام من ؛ که اقیانوس کلمات هم نمی تواند ترا وصف کند.پس چون همیشه سخاوتمندانه همین دلواژههای سترون و نارسم را بپذیر و همای سعادت ستایشت را برشانه های لرزانم بنشان.
کیست مادر؟ نقشه ایجاد ما کیست مادر ؟ بانی بنیاد ما قلب او سرچشمه امید هاست سینه او مشرق خورشیدهاست رمز عشق جاودانی مادر است کیمیای زندگانی مادر است هر چه دارم من همه از مادر است پای تا سر شعله ام زین اخگر است عین آن رازی که میدانیست او یا همانی که نمیدانیست او نامهایی ناخوانده با خط کهن قصهایی تازه که میخوانیست او درد دارد، کو که پیدایش کنی همدم هر درد پنهانیست او کار و بارش سوختن، افروختن آنکه در کارش فرومانیست او لحظهایی از غمگساری دور نیست گریهی هر ابر بارانیست او بوی گیسوی سپیدش محشر است بهتر از هر گل که میدانیست او دوستش دارم که در سرمای عمر همچو گلهای زمستانیست او روح او پایان نمیگیرد به مرگ ماندنی در عالم فانیست او از بدایت تا نهایت عاشق است عشق اول، عشق پایانیست او این شگفت نازنین دانی که کیست؟ مادر پر مهر ایرانی ست او [ چهارشنبه 87/4/5 ] [ 3:33 صبح ] [ نرگس الهی ]
[ نظر ]
سلام بر مهدی امام منتظران
[ یکشنبه 87/3/19 ] [ 8:35 عصر ] [ نرگس الهی ]
[ نظر ]
|
| |
قالب توسط وبلاگ اسکین - ویرایش توسط اسپایکا |