سال روز میلاد اسوه زهد و تقوا، نازدانه آل کسا، اقیانوس علم و حلم، چشمه سار نجابت، صابره عصمت، عصاره بعثت، هم کفو ولایت، پیوند دهنده حلقه نبوت و ولایت، بارور کننده درخت امامت، کوثر الهی، قصیده پاکی ها، مثنوی عرفان، غزل خوبی ها، مدافع ولایت، ام ابیها، صدیقه کبری، فاطمه زهرا (س) بر همه شیفتگان و ره پویان طریقش تبریک و تهنیت باد. مادر! چه کلمه سهل و ممتنعی. چه کلمه مقدسی و چه مفهوم زیبایی! جالب است که زبانهای مختلف برای مفهوم مادر کلماتی در همین حدود دارند. مادر !چه شوری در این واژه نهفته است ! اوج احساس و عاطفه ؛ اوج دوستی و محبت؛ واوج عشق را می توان در این کلام حس کرد. امروز ، روز توست.روز از تو سرودن ؛ از تو گفتن؛ و برای تو نوشتن.اما از تو سرودن و گفتن قلمی توانا و هنری بی همتا میخواهد که من فاقد آنم. تو بزرگتر از آنی که قلم شکسته ای چون من ؛ یارای صعود به بارگاه آسمانیات را داشته باشد؛ اما فخر خاکساری درگاهت رفیعتر از آن است که بتوانم از لذت اغوایش دل بکنم. پس با همین قلم شکسته و با همین واژه های نارس از تو و به عشق تو می نویسم . مادرم ای عزیز ؛ تو را از آن روز که بند بند وجودم به هستی تو بند بود ، از ان روزی که طپش قلبت تنها صدای آرام بخش دوران تنهایی من بود. ازآن هنگام که کار هر صبح و شام من شمردن نفس های پر مهرت بود می شناسم. تورا از آن نیمه شبهای پر التهاب که نفس درنفس من تا صبح سلامتم بیدار می نشستی ؛ تو را از آن دو چشم پر مهرو اشتیاق و همیشه نگران می شناسم . نمیدانم چرا تا اسمت را می برم چشمهایم به اشگ می نشیند؟! نمیدانم چرا تا به تومی اندیشم بغض راه گلویم را می گیرد؟! شاید از آن جهت است که به یاد میاورم دردهای بی پایانت را ؛ خستگیت را ؛ چهره تکیده ات را ؛ چین های عمیق پیشانیت را ؛ موهای سفید شده ات را ؛ و آن خنده محزون که همیشه سعی می کنی برای آرامش من زینت صورتت باشد ؛ و آن دستها ؛ آن دستهای پرچین و چروک خسته ات را .آه اگر میدانستی چه لذتی دارد بوسیدن آن دستهای خسته مهربان ؛ هرگز مرا از این لذت منع نمی کردی . چه کنم که بضاعت بیان حق شناسی سزاوارنهات را ندارم چکنم که توشهای بیش از این در کوله بارم نیست. چه کنم که نه کلام من ؛ که اقیانوس کلمات هم نمی تواند ترا وصف کند.پس چون همیشه سخاوتمندانه همین دلواژههای سترون و نارسم را بپذیر و همای سعادت ستایشت را برشانه های لرزانم بنشان.
کیست مادر؟ نقشه ایجاد ما کیست مادر ؟ بانی بنیاد ما قلب او سرچشمه امید هاست سینه او مشرق خورشیدهاست رمز عشق جاودانی مادر است کیمیای زندگانی مادر است هر چه دارم من همه از مادر است پای تا سر شعله ام زین اخگر است عین آن رازی که میدانیست او یا همانی که نمیدانیست او نامهایی ناخوانده با خط کهن قصهایی تازه که میخوانیست او درد دارد، کو که پیدایش کنی همدم هر درد پنهانیست او کار و بارش سوختن، افروختن آنکه در کارش فرومانیست او لحظهایی از غمگساری دور نیست گریهی هر ابر بارانیست او بوی گیسوی سپیدش محشر است بهتر از هر گل که میدانیست او دوستش دارم که در سرمای عمر همچو گلهای زمستانیست او روح او پایان نمیگیرد به مرگ ماندنی در عالم فانیست او از بدایت تا نهایت عاشق است عشق اول، عشق پایانیست او این شگفت نازنین دانی که کیست؟ مادر پر مهر ایرانی ست او [ چهارشنبه 87/4/5 ] [ 3:33 صبح ] [ نرگس الهی ]
[ نظر ]
|
| |
قالب توسط وبلاگ اسکین - ویرایش توسط اسپایکا |