سفارش تبلیغ
صبا ویژن

سلام دوستای عزیز و مهربونم. ازتون خواهش می کنم اینبار با دفت وتوجه بیشتر و تا انتهای متن رو بخونید. ازتون میخوام  سطحی از این نوشته نگذرید.دوست دارم نظرهمه تون رو بدونم. نمی خوام بگید خوب بود. زیبا بود . لذت بردم...... نه اینهارو نمی خوام. فقط میخوام بادقت و تا اخر بخونید و به من بگید چه تاثیری بر ذهن ودل شما گذاشته . فقط برام همین مهمه  و بسممنون ازوقتی که صرف می کنید. مطمئن هستم ضرر نمی کنید.

درخانه را با چنان شدتی بستم که انگار دیگه هیچ وقت قرار نیست وارد آن بشم .خستگی و فشار کار و .... آنقدر پریشونم کرده بود که دیگر تحمل دیدن و شنیدن هیچ چیز و هیچکس رو نداشتم .حتی همسرم که با شرم همیشگی صحبت از آرزوهایش میکرد.... دیگر هیچ چیز مهم نبود... مهم من بودم که داشتم زیر بار فشار زندگی خرد میشدم . تمام پیوندهای عاطفی بریده شده بود جایی برای کسی نمانده بود ....

ایکاش همه چیز در خواب بود ... ای کاش لااقل می ایستادم و می شنیدم که همسرم چی میگه .... ای کاش آنچنان بیرحمانه در را بر دیوار دلش نمی کوبیدم .... ای کاش می مردم ... ای کاش .. ای کاش .. ای کاش ...

اینها همه حرفهای مردی بود که اینک با بغضی ناشکفته از سینه ای درد آلود بر می خاست . مردی که در یک صبح سرد زمستانی برای واپسین بار تمام خشم خویش را نثار خانه ای کرد که چراغ پر فروغش اینک روزها و شبهای بسیاری است خاک سرد را منزل خویش ساخته است و مرد چه غمبار از آن روز می گوید :

آن روز هنوز چند ساعتی نبود که برسرکارم رفته بودم که خبر نشت گاز و قربانی شدن همسرم را ، آنهم در اسفناک ترین مرگ ممکن شنیدم و دریغ که هرچه دستان حسرتم را برسر نامردمانی می کوبیدم بیشتر از او دور می شدم .

آری اینها حرفهای غریبی نیستند . متاسفانه حدیثی است دیر آشنا  که کوچه ها و پس کوچه های این شهر شاید هر روز هزاران بار مردمانش را در غبار حسرت و دریغ فرو برده و عرق سرد بر پیشانی بنشاند. حسرت فرصت های از دست رفته . فرصتهایی که به یقین می توانست اینگونه نباشد و صد افسوس کم نیستند مردمانی که در غفلت فرصتهای از دست رفته، هر روز را در انتظار روزی دیگر به صبح فردا و فرداهای دیگر می سپارند.

به راستی مگر جز این است که اعتبار این دنیا به بی اعتباری مردمانش است ؟ پس چگونه و به چه امیدی وعده جبران فرصتها را هر روز به روز بعد می سپاریم ؟؟ شاید فردا و فرداها هیچگاه نیاید. آنگاه چه بر سر حق ها و دین هایی که بر گردن داریم خواهد آمد ؟؟ اگر هر کدام ازما در کشاکش روزمرگی های زندگی دمی ، آری فقط دمی به موهبت با هم بودن عمیقاً فکر کنیم ، آنگاه هیچ وقت نمی گذاریم دیگری ترکمان کند بدون آنکه لبخندی بر هلبانش نهاده باشیم . اگر همیشه به این بیندیشیم که در هر لحظه بهترین و بیشترین کاری که می توان برای دیگری انجام داد برایش انجام دهیم ، آن وقت دیگر رسم بی بنیاد دنیا نمی تونه عذاب وجدان و افسوس فوت لحظه ها را تا ابد گریبانگیرمان کنه. پس بیائیم از همین امروز ، آری از همین امروز  یاد بگیریم چگونه قدر شیرین یکدیگر را بدانیم

 


[ دوشنبه 84/8/23 ] [ 4:29 عصر ] [ نرگس الهی ] [ نظر ]
دوستان










بازدیدهای وب
امروز: 6
دیروز: 36
تاکنون: 467645
تعداد یادداشت ها: 131
موسیقی وب