آب زنید راه را ، هین که نگار میرسد مژده دهید باغ را ، بوی بهار میرسد راه دهید یار را ، آن مه ده چهار را کز رخ نور بخش او ، نور نثار میرسد چاک شدست آسمان ، غلغله ایست درجهان عنبرو مشگ می دمد ، چونکه به یار میرسد رونق باغ میرسد ، چشم و چراغ میرسد غم به کناره میرود ، مه به کنار میرسد باغ سلام می کند ، سرو قیام می کند سبزه پیاده می رود ، غنچه سوار میرسد
نوبت عشق مشتری، برسرچرخ میزند بهر روان عاشقان صد صلوات میرسد
رحمت اوست کآب و گل ، طالب دل همی شود جذبه اوست کز بشر ، سوم و صلات میرسد
میلاد با سعادت قائم آل محمد ، مولای عاشقان ، امید دل منتظران ، حضرت حجة بن الحسن العسگری، مهدی صاحب الزما ن عجل الله تعالی فرجه شریف مبارک باد
نازنین نگار ، مهربانترین یار ، سلام میلادت مبارک ، همه جهان در انتظار میلادت نور باران شده ، تمام خیابانها، کوچه ها ، حتی بن بست های تنگ ترین کوچه های شهر برای حضورت چراغان شده ، هرکس جشن میلادت را به گونه ای میگیرید. هرکس شادیش را به نحوی نشان میدهد. نبض دنیا شادتر از همیشه میزند . شیرین ترین حادثه تاریخی ، امید همه دلهایی ، محبوب خاص و عامی ، همه چشم ها در انتظار حضور تواند ، باور می کنی ؟ حتی انتظارهم درانتظار توست که به پایان برسانیش . من هم منتظر توام ، مثل همه عاشقانت ، امشب به شیوه خودم ، به شیوه عاشقی تنها در قلبم برای تو جشن گرفته ام ، در گوشه همین باغ ، الاچیقی از نیاز برپا کرده ام ، مزین به گلبرگهای سبز سبز انتظار ، شکوفه های سرخ تمنای یار ، بر سردر آن فانوسی آویخته ام که راه دلم را بیابی. من اینجا چشم براه توهستم. راستی میائی ؟؟؟؟ من بر این باورم که میائی ، آخر تو میدانی که چه شوقی برای دینت دارم ، تو میدانی که همه عمر منتظرت بودم ، میدانی که این فانوس را تا آمدنت که با خود خورشید را بیاوری ، هرگز خاموش نخواهم کرد . میدانم که میدانی به رسم عاشقان حقیقی ، بر عهد خود وفادارم و دل از تو بر نمیدارم ، تو میدانی که اگر عمر این انتظار به دارازای عمر من باشد ، همچنان عاشقانه منتظر توام. همه عمر برندارم سر از این خمار مستی که هنوز من نبودم که تو د ر دلم نشستی تو نه مثل آفتابی که حضور و غیبت افتد دگران روند و آیند تو همچنان که هستی گل نرگسم ، مهربان یار ، از تو به تو شکوه می کنم . عزیز دلم ، می بینی عمر این انتظار چقدر طولانی شده ؟ می بینی کودکان ما به عشق دینت به جوانی رسیده اند. و جوانان ما به شوق وصالت به پیری ، و پیران ما با حسرت دیدارت تن به خاک سرد سپرده اند ، پس چرا دلشدگان را نظری نمی کنی ؟؟محبوب دل ، نکند بخواهی من نیز با حسرت یک لحظه دیدارت هماغوش مرگ شوم ؟ ازتو نامهربانی را باور نمی کنم ، چنین باوری مرگ تمام آرزوهاست ، باور نمی کنم . زیرا میدانم که تو مظهر عشق و عطوفتی ، سرچشمه همه خوبیهائی ، مرهم زخم سینه ای ، باران رحمتی ، طلوع صبح امیدی ، امید درماندگان و آخرین پناه خسته دلا نی مولای من ، تو میدانی که دیریست خسته وشکسته ام ، تنها و بی پناه ، درمانده ومحزون ، غریب و مهجور .... به من بگو کی به دلجوئی دل شکسته ام میائی ؟؟ کی آتش اشتیاق دل به دیدارت را فرو می نشانی ؟؟ کی نغمـــه اناالمهدی را به گوش جانم میخوانی ؟؟؟؟ عزیز دلم ، شیرین ترین آروز، تا آمدنت ، اینجا ، در کنج خلوت دل ، زیر فانوس عشقت به انتظار می مانم ،وبا رویای خوش پایان این شب سیاه ، لیلی وار برایت نغمه های جانسوز هجران سرمیدهم. میدانم تو همه را می شنوی . باتو عهد وفا دارم و هرجمعه آن را تازه می کنم .جمعه هارا دوست دارم . حتی غروب های دلتنگش را که یاس باز نیامدنت قلبم را در پنجه درد می فشارد ، چرا که میدانم دریکی از همین جمعه های زیبا تو میائی ، با دستهایی پر ازگلهای نرگس عشق و محبت و ایمان و معرفت، که سبد سبد به دلهای منتظر هدیه می کنی.من به امید آن روز زنده هستم.
ازمن گرفته داغت شبهای گفتگو را بی توسکوت پائیز ، بسته ره گلو را آوا ز جویباران ، بی منتهای اشگم بنگر چگونه برده ، ازسیل آبرو را گفتم به خود که مهتاب، شایدبه شب نباشد آویختم به هرکوی ، فانوس جستجو را دیم که در سکوت ، ظلمت سرای اندوه بگرفته نا امیدی ، دامان ارزو را رفتی و با قیام ، رگبار سرخ شیون بستم دهان شاد ، مرد ترانه گو را من غمگنانه اینجا ، خاموش بی تو ماندم تا که سپیده بگرفت ؛ شام سیاه مو را در آخرین دقایق ، ای موج آرزومند ازشط سینه بر گیر ، کشتی آرزو را
اللهم عجل فرج سیدنا و مولانا و قائدنا وامام زماننا و ولی امرناحجة بن الحسن الهادی المهدی علیه السلام آمین یارب العالمین [ دوشنبه 84/6/28 ] [ 3:10 عصر ] [ نرگس الهی ]
[ 251 نظر ]
|
| |
قالب توسط وبلاگ اسکین - ویرایش توسط اسپایکا |