-------------------------------------
اطلاعیه خیلی مهم
-----------------------------------
دوستان گرامی برادر بزرگوار من مدیر وبلاگ آدمکها دیشب سایت خودشون رو افتتاح کردند. از همه شما عزیران دعوت میکنم از این سایت زیبا بنام سرزمین دور دیدن کنید. مطمئن هستم پشیمون نمی شید. چون این سایت بسیار زیبا و پربار حاصل تلاش شبانه روزی داداش علی من هست . امیدوارم همه شما رو در جمع دوستان ویاران همیشگی این سایت بی نظیر ببینم
.
خدایا پاکم کن تا تو را با ا نجام دادن کارهایی که به من سپرده ای ستایش کنم .خدایا بیا و در قلب و ذهن من ساکن شو تا وسعت یابد و تمامی آفرینش را دربر گیرد.تا از هم جدا نباشیم چرا که ما جزئی از آن کل هستیم.
الهی چنان پاکم کن تا هستی ام را وقف تو و خلقت کنم .
معبود من ، ضعیف و در هم شکسته ام. گرانبار و تنها. تو دریای رحمت و مهری . گناهان من عظیم است اما رحمت و بخشایش تو از آن عظیم تراست.
مهربانا ، به رحمت تو پناه می آورم.به مهر بیکرانت .مرا پاک گردان تا هنگام قضاوت دیگران رحیم باشم.مبادا که در خدمتگزاری تو نا شکیبا و دلخسته شوم.من بسیار نا دا نم اما دا نش تو بیکران است.خدایا چه چیز است که تو ندانی ؟ من در این میان تماشاگری بیش نیستم. بگذار از این بازی لذت ببرم.
خدایا ! میدانم همه چیز طبق خواست تو تحقق می یابد.پس چرا من نگران و پریشان باشم ؟ به من ارامش عطاکن .
الهی در قلب کوچک من آتش عظیم عشق خودت را بیفروز . بگذار شوقم به سیمای زیبایت هرروز فزونی گیرد.و مرا یاری کن تا همه چیز را به آغوش پر مهر تو بسپارم.
خدایا ! مرا قلبی متواضع عطا کن که در سرما و گرما ,تحسین و نکوهش , لذت و درد , بیماری و تندرستی و در خوشبختی و فلاکت, شاد باقی بماند الهی حب دنیا از دلم بیرون کن و طعم عشق خودت را آنچنان به من بچشان که عشق های مجازی دنیای فانی مرا به خودمشغول نکند و مرا از ساحل امن آستان پرمهرت دور نکند .
الهی مرا به راه خود هدایت کن . در این راه آرامشی است که بالا تراز درک آدمی است. میدانم . اما درک مرا آنچنان فزون کن که رهرو راه تو باشم .
الهی من جز تو نمیخواهم و جز تو نمی جویم . پس مرا دریاب که سخت تنها و دلتنگم . و دراین تنهائی جز تو به کس نیازم نیست . مرا ودل تنهایم را دریاب.
کرم شب تاب
روز قسمت بود. خدا هستی را قسمت می کرد.خدا گفت : چیزی از من بخواهید.هر چه که باشد ‚ شما را خواهم داد. سهمتان را از هستی طلب کنید زیرا خدا بسیار بخشنده است . وهر که آمد چیزی خواست. یکی بالی برای پریدن ودیگری پایی برای دویدن . یکی جثه ای بزرگ خواست وآن یکی چشمانی تیز . یکی دریا را انتخاب کرد و یکی آسمان را .
در این میان کرمی کوچک جلو آمد و به خدا گفت : من چیز زیادی از این هستی نمی خواهم.نه چشمانی تیز و نه جثه ای بزرگ . نه بالی و نه پایی ‚ نه آسمان ونه دریا. تنهاکمی از خودت ‚ تنها کمی از خودت را به من بده.و خدا کمی نور به او داد.نام او کرم شب تاب شد.
خدا گفت : آن که نوری با خود دارد‚ بزرگ است ‚ حتی اگربه قدر ذره ای باشد . تو حالا همان خورشیدی که گاهی زیر برگی کوچک پنهان می شوی . و رو به دیگران گفت : کاش می دانستید که این کرم کوچک ‚ بهترین را خواست. زیرا که از خدا جز خدا نباید خواست.
هزاران سال است که او روی دامن هستیِ می تابد.وقتی ستاره ای نیست چراغ کرم شب تاب روشن است و کسی نمی داند که این چراغ همان نوری است که روزی خدا آن را به کرمی کوچک بخشیده است.