اين جزر و مد چيست که تا ماه مي رود؟
درياي درد کيست که در چاه مي رود؟
اينان که چرخ مي گذرد بر مدار شوم
بيم خسوف و تيرگي ماه مي رود
گويي که چرخ بوي خطر را شنيده است
يک لحظه مکث کرده به اکراه مي رود
آبستن عزاي عظيمي است کاينچنين
آسيمه سر نسيم سحرگاه مي رود؟
امشب فرو فتاده مگر ماه از آسمان
يا آفتاب روي زمين راه مي رود؟
در کوچه ها کوفه صداي عبور کيست؟
گويا دلي به مقصد دلخواه مي رود
دارد سر شکافتن فرق آفتاب
آن سايه اي که در دل شب راه مي رود
قيصر امين پور