سلام و درود بر ابر انساني چون زهرا(س) .
يازهرا
تمام شاپرك ها دسته دسته
به دنبال تو مي گردند خسته
نشاني نيست از قبر غريبت
گل من اي گل پهلو شكسته.
فرارسيدن ايام سوگواري بانوي بي نشان، فاطمه زهرا سلام الله عليها را خدمت شما تسليت عرض مي كنم.
خدايا توان مرا ميبرند---- کجا ميبرندش کجا ميبرند؟
خدايا گل من که نيلي نبود----جواب پيمبر که سيلي نبود!
گل من در اين کوچه پرپر شده---گل من فدايي حيدر شده
امشب بايد گريست اما آهسته آهسته.
با مطلب آهسته گريه کنيم در خدمت شما هستم
اللهم العن الجبت و الطاغوت
يا علي
سلام
آيا ما تاكنون نفهميدهايم كه محك انسانيتمان و ميزان آن چيست و به چه مقدار است؟ خوشحالي و خشم ما به خاطر حاجات بدني ما است، هركدام از ما در وجود خود بنگرد، هنگامي كه شخصي كه به او اطمينان و اعتقاد دارد او را ترك كند، آيا ناراحت ميشود يا نه؟ اين ناراحتي خود يك گناه است، به درجة انسانيت نرسيده است، هيچكدام از ما به درجة انسانيت نرسيده است مگر اينكه منشأ خشم و خشنودي او عقلاني باشد نه غريزي.پس هرگاه در زندگيمان، منشأ خشنودي و خشممان را، حتي براي يك بار از عقل ديديم، آن موقع است كه براي يك بار انسان شدهايم، امّا اگر خشنودي و غضبمان ناشي از بطن و فرج بود مطمئناً از حيوانات خواهيم بود ولي در شكل انسان.امّا انسان عقلاني كسي است كه براي هميشه با خشنودي عقل، خشنود ميشود و با خشم عقل، خشمگين ميگردد. پس اگر كسي را در روي كرة زمين پيدا كرديد كه به اين درجه از شخصيت رسيده بود مرا خبر كنيد تا پيش او بروم و نه تنها دستش را ببوسم، بلكه گرد وغبار گامهايش را نيز ببوسم.موفق باشيد
گل ياس کبودم
تويي هستي و بودم
نذار از پشت نگاه ها
دل ببندم به زمونم
تا تويي غمي ندارم
همه جونم و جوونم
مي ذارم بر سر راهت
تا رسم به قبر تارت
ان شاء الله
به نام حضرت دوست
جنت کوثري نبود اگر نبود فاطمه.
احمد و حيدري نبود اگر نبود فاطمه
هيچ پيمبري نبود اگر نبود فاطمه
رشته مهر فاطمه سوي خدا کشد مرا.
در پناه حضرت دوست
بدين جهت است که فرزندان فاطمه در هر زمان و در هر مکان در دل زمزمه مي کنند که:
شهادت مادرم افسانه نيست بلکه يک حقيقت تاريخي و يک سند
مظلوميت جاودانه است.
و اين غم و اندوه جانکاه هست تا وقتي که تنها منتقم او ظهور کند و
انتقام مادرش را از ظالمين بستاند.
پيغمبر فرمود:
(المهدي من عترتي من ولد فاطمة)
سنن ابن داوود۴/۴۷۳
يا رب فاطمه بحق فاطمه اشف صدر فاطمه بظهور الحجة
در منظومه آفرينش، به سياره اي مي رسيم که امتداد و دوام نظام خلقت را تضمين مي کند. سياره اي که جواز زيستن را صادر کرده و پروانه ساخت هستي را مهر مي زند. بانويي، اين سياره را با گوشه نگاهش اداره مي کند. بانويي که قاموس واژه هاي انسانيت را شيرازه شده ملکه اي که ملکوت نامي بالاتر از فاطمه(س) برايش نيافته است. آري فاطمه(س) يعني وسعت بي تعلقي ها يعني تعلقگاه تمام وسيع ها.او حق را نوشيده بود که چشم از زمين پوشيده بود. اما نه ... مگر فاطمه(س) جدا از حق بود که بگوئيم نوشنده حق!... و اصلا حق يعني فاطمه(س) و فاطمه(س) يعني حق. آسمان حلقه چشمانش بود و چشمانش رنگين کمان روشنايي. فاطمه(س) اتصال دل و دشنه بود و انفصال آرزو و کاميابي. او روشن ترين مصداق توانستن و نخواستن بود. مصداق بارز بودن و نماندن. او بود و تا ابد هست. او تا بودن خدا ادامه دارد.از فراز همين سياره که سندش در محضر علي(ع) به اسم فاطمه(س) شده! قرآن حماسه علي را فاطمه(س) بلندترين آيه اثبات بود. فاطمه(س) باران يقين بود بر شوره زار ترديد و تعصب! گواهي نامه پايان خدمت انسان را زهرا(س) امضا مي کند و پايان نامه تحصيلات بشر در مکتب عبوديت را، فقط فاطمه(س) مهر تأئيد مي زند؛ چرا که او واحد خداشناسي را با بالاترين امتياز در دانشگاه زمين پاس کرد. فاطمه(س) بر اسب تجلي اي نشست که به قصد دشت خدا زين شده بود. اسبي که از هستي بدون علي تمرد مي کرد. علي دروازه شهر پيغمبر بود و فاطمه(س) کليد آن. مسلمان مي بايست پنجره تفکر فاطمي را مي گشود تا به حبل المتين حيدري دست مي يافت. کلبه اسلام، دري بنام عشق و حماسه دارد که تنها رو به افق فاطمه(س) گشوده مي شود.من درست از همين در، به زمين شما وارد خواهم شد. فاطمه(س) فرمول محاسبه مسلمان و پيرو حقيقي را به دست آورد. او تمام غربت علي(ع) را جمع و در سکوت او ضرب کرد. و به توان توانايي علي رساند. سپس آن را بر تفرقه مردمان تقسيم نمود و وفا را از آن کم کرد. آن گاه از ريشه تعصب آن جذر گرفت. بايد نشست و زانوي غم در بغل گرفت. بايد نشست و حاصل آن را تماشا کرد. بايد نشست و تا زمين جا دارد، گريست. فاطمه(س) بر اين فرمول، قضيه خيانت دنياپرستان را تبصره زد و قضيه غربت آن را اثبات نمود. اگر عالم امکان يک زن تمام بعدي را در خود پرورانده باشد، آسمان گواهي مي دهد که آن زن - غير از فاطمه(س) نمي تواند باشد.
انا اعطيناك الكوثر * فصل لربك وانحر * ان شانئك هوالابتر.
« ما به تو كوثر بخشيديم. خير كثيرى كه خلقت را به تحير واداشت. پس پروردگارت را نماز گزار و قربانى كن كه بى گمان دشمن تو بى سرانجام و ابتر است.»
پيامبر به رغم طعنه هاى دشمن بى نسل نماند بلكه سلاله او نسل به نسل از فاطمه به يادگار ماند و ماندگار شد.
فاطمه دايره المعارف عشق و صبر است كه دست خصم را با صبر سخت بر زمين زد و عظمت صبر در خطبه اين خطيب باصلابت، فاطمه، پرفروغ است،
آنجا كه گفت: « و نصبر منكم على مثل حز المدى و خز السنان فى الحشاء. » «شما دل هاى ما را مى بريد و پرخون مى كنيد ولى ما صبر مى كنيم تا اسلام حفظ شود و دشمنان سوءاستفاده نكنند و همانند فرو رفتن سر نيزه در درون انسان، ظلم را به جان مى خريم و صبر مى كنيم چرا كه اگر چون دشمنان در انديشه قدرت و حكومت بوديم، مصالح اسلام را وقعى نمى نهاديم.»
او اسطوره ايمان و يقين است كه اميدها را به سوى خود مى خواند.