• وبلاگ : همسفرمهتاب
  • يادداشت : هجرت ياس
  • نظرات : 24 خصوصي ، 117 عمومي
  • ساعت ویکتوریا

    نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
     <    <<    6   7   8      >
     
    ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
    تازيانه
    الا اي آسمان –مرد يگانه
    به حق مرغک بي آشيانه
    ندارد بيش از اين طاقت،شقايق
    بگير از دست قنفذ تازيانه
    ***
    قسمت
    خدايا سرگذشت ياس چون شد
    و حال کودک احساس چون شد
    پس از بانوي خانه، خانه خالي
    ندانم قسمت دستاس چون شد
    ***
    مظلوم تر
    کدامين شب از آن شب شوم تر بود
    که چشم سيد معصوم، تر بود
    قسم بر پهلوي بشکسته ي عشق
    علي از فاطمه مظلوم تر بود
    ***
    سيلي
    آن روز تمام آسمان نيلي بود
    بر دوش علي بيعت تحميلي بود
    وقتي ثمر باغ فدک، قسمت شد
    اي واي سهم فاطمه سيلي بود
    پرندآور
    يا زهرا
    اشک را با خون دل بايد نوشت
    تا مصيبت هاي زهرا را نوشت
    سينه اي خواهد ز عشق بيکران
    تا نهد بر دوش اين بار گران
    مانده بس زان ماجرا نا گفته ها
    مانده ار دُر سخن نا سفته ها
    از دل تو جز علي(ع) آگاه نيست
    آگه از درد علي جز چاه کيست؟
    کاش مي دانستم آن چَه در کجاست
    يوسف راز علي پنهان چراست؟
    گفت پيغمبر نمي باشد جدا
    خشم زهراي من از خشم خدا
    تا هماي احمدي رفت از ميان
    بر ملا شد بغض و کين هاي نهان
    پس به غارت رفت ميراث رسول
    قلبِ قلبِ حق شد از اين غم ملول
    تسليت بخش دلش زهرا و بس
    بلبل و گل ماند و آن سو خار و خس
    نار کينه بر سراي او زدند
    درب را بر سينه و پهلو زدند
    بازويش با تازيانه خو گرفت
    دستِ ديگر بر دو بر پهلو گرفت
    دست او از دامن دست خدا
    با ستم با تازيانه شد جدا
    لاله سان با دشت غربت خو گرفت
    خلوتش را هم عدو از او گرفت
    گر ز آزار خسان آزرده شد
    گر ز تنهايي شوي افسرده شد
    گر ز هجران پدر بي تاب بود
    چشمه ي چشمش اگر پر آب بود
    ليکن از روشنگري غافل نبود
    گر چه گوشي زان ميان قابل نبود
    تيغ فريادش سکوت شب دريد
    خط بطلان روي هر سازش کشيد
    «رهبر» از نا گفته هاي ماجرا
    بيش از اين ديگر نمي گويي چرا؟
    تا بريزد دُر اشکي از صدف
    خالصانه عاشقانه ،با هدف
    شعر از علي رهبر

    Image hosting by TinyPic

    فاطمه سرشته ي طهارت و تقوي
    فاطمه زير دو سايه زيست: سايه ي پدر و سايه ي همسر؛ سايه ي پيامبر و سايه ي جانشين پيامبر؛سايه ي محمّد(ص) و سايه ي علي(ع). و فاطمه دو ريحانه و دو گل خوشبو را بوييد و بوسيد: دو سبط پيامبر و دو فرزند خليفه ي پيامبر؛ دو امام و دو معصوم ؛ حسن و حسين(عليهما السلام). وفاطمه به پدر دو نوع علاقه داشت: علاقه ي نسبت و علاقه ي مکتب و در علاقه ي نسبت دو نوع محبّت داشت: محبّت فرزندي و محبّت مادري.
    و فاطمه دو رنج کشيد : رنج فقدان پدر و رنج مظلوميت همسر؛ رنج از دست رفتن پيامبر و رنج غصب شدن حق خليفه اش؛ رنج رحلت محمّد(ص) و رنج غربت علي.
    و در تمام مراحل؛ چه خوشي ها و چه رنج ها؛ چه در سرّاء و چه در ضرّاء؛ فاطمه با دل و جان و با لسان و زبان؛ خدا را شکر مي کرد و ستايش مي نمود و صبر مي کرد؛ صبري همراه با سپاس و همراه با وظيفه شناسي.
    در مصيبت حضرت زهرا(س)
    خطيب از خطبه خاموش است و باشد منبرش خالي
    نشسته ساقي و گرديده از مي ساغرش خالي
    طبيب از هوش رفته، درد مانده، نيست بيماري
    شفا بگرفته بيمارش که باشد بسترش خالي
    شب است و خانه تاريک است و بابا رفته و تنها
    نشسته دختري و هست جاي مادرش خالي
    شنيدم بلبلي پروانه را مي گفت در بستان
    که مي سوزد علي چون شمع جاي باورش خالي
    ز سوز سينه و آن بوسه ي مسمار خون آلود
    اگر گويم، شود از اشک چشم دخترش خالي
    گلي پژمرده گشت و غنچه اي نشکفته پرپر شد
    علي تنها شد و شد سنگر از همسنگرش خالي
    ازآن روزي که زهرا مي گرفت دست بر پهلو
    فلک گفتا ز هستي گشت دست شوهرش خالي
    به پايان آمد اين دفتر حکايت همچنان باقي است
    که ساقي تشنه هست و هست جاي کوثرش خالي
    شناسنامه
    فاطمه زهرا (س) دختر رسول خدا (ص) و بانوى زنان جهان
    مادر وى خديجه دختر خويلد، مادر مؤمنان بود.فاطمه كوچك‏ترين دختر رسول خدا (ص) و محبوب‏ترين آنان در نزد وى بود. سلاله رسول خدا (ص) جز از فاطمه،از ديگر دخترانش منقطع شد.
    وى دو سال پس از بعثت در روز جمعه بيستم ماه جمادى الاخر،در شهر مكه پا به عرصه وجود نهاد.شيخ طوسى در مصباح المجتهد گويد:بنابر روايتى فاطمه در سال پنجم بعثت‏ به دنيا آمد.
    كنيه و لقب آن حضرت
    فاطمه را با كنيه «ام ابيها» خوانده‏ اند و لقب او را زهرا و بتول گفته ‏اند.هروى در شرح الغريبين گويد:«مريم را بتول (باكره) ناميده ‏اند كه از مردان كناره مي‏گرفت و فاطمه را بدان علت‏ بتول گفته‏ اند كه از نظير و همتا بركنار است.»
    نقش انگشترى آن حضرت
    نقش خاتم آن حضرت اين عبارت بود:«امن المتوكلون‏».

    عشق من پائيز آمد مثل پار باز هم، ما باز مانديم از بهار

    احتراق لاله را ديديم ما گل دميد و خون نجوشيديم ما
    بايد از فقدان گل خونجوش بود در فراق ياس، مشكي پوش بود
    ياس بوي مهرباني مي ‌دهد عطر دوران جواني مي‌دهد
    ياس‌ها يادآور پروانه‌اند ياس‌ها پيغمبران خانه‌اند
    ياس ما را رو به پاكي مي‌برد رو به عشقي اشتراكي مي‌برد
    ياس در هر جا نويد آشتي ست ياس دامان سپيد آشتي ست
    در شبان ما كه شد خورشيد؟ ياس! بر لبان ما كه مي‌خنديد؟ ياس!
    ياس يك شب را گل ايوان ماست ياس تنها يك سحر مهمان ماست
    بعد روي صبح پرپر مي‌شود راهي شب‌هاي ديگر مي‌شود
    ياس مثل عطر پاك نيت است ياس استنشاق معصوميت است
    ياس را آيينه‌ها رو كرده‌اند ياس را پيغمبران بو كرده‌اند
    ياس بوي حوض كوثر مي‌دهد عطر اخلاق پيمبر مي‌دهد
    حضرت زهرا دلش از ياس بود دانه‌هاي اشكش از الماس بود
    داغ عطر ياس زهرا زير ماه Image hosting by TinyPic

    عشق يعني دل سپردن در الست
    از مي وصل الهي مستِ مست
    عشق يعني ذكر ناموس خدا
    يا علي گفتن به زير دست و پا
    عشق يعني جلوه صبر خدا
    شرم ايوب نبي از مرتضي
    عشق بر دلداده فرمان مي‌دهد
    عاشق جان داده را جان مي‌دهد
    عشق باعث شد كه دل سامان گرفت
    پشت درب خانه زهرا جان گرفت
    عشق يعني انقلاب فاطمه
    از كبودي چشم تار فاطمه
    عشق يعني عشق ناب فاطمه
    بيت الاحزان خراب فاطمه
     <    <<    6   7   8      >