• وبلاگ : همسفرمهتاب
  • يادداشت : ميلاديه
  • نظرات : 39 خصوصي ، 181 عمومي
  • ساعت دماسنج

    نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
       1   2   3   4   5    >>    >
     
    + سيد فرهاد 

    + سيد فرهاد 

    + سيد فرهاد 
    + سيد فرهاد 
    هرگز آن دل بنميرد که تو جانش باشيغم و انديشه در آن دايره هرگز نرودهرگزش باد صبا برگ پريشان نکندهمه عالم نگران تا نظر بخت بلندتشنگانت به لب اي چشمه حيوان مردندگر توان بود که دور فلک از سر گيرندوصفت آن نيست که در وهم سخندان گنجدچون تحمل نکند بار فراق تو کسياي که بي دوست به سر مي​نتواني که بريسعدي آن روز که غوغاي قيامت باشد نيکبخت آن که تو در هر دو جهانش باشيبه حقيقت که تو چون نقطه ميانش باشيبوستاني که چو تو سرو روانش باشيبر که افتد که تو يک دم نگرانش باشيتشنه​تر آن که تو نزديک دهانش باشيتو دگر نادره دور زمانش باشيور کسي گفت مگر هم تو زبانش باشيبا همه درد دل آسايش جانش باشيشايد ار محتمل بار گرانش باشيچشم دارد که تو منظور نهانش باشي
    + سيد فرهاد 
    در پاي تو افتادن شايسته دمي باشدبسيار زبوني​ها بر خويش روا داردزين سان که وجود توست اي صورت روحانيگر جمله صنم​ها را صورت به تو مانستيبا آن که اسيران را کشتي و خطا کرديرقص از سر ما بيرون امروز نخواهد شدهر کو به همه عمرش سوداي گلي بودستکس بر الم ريشت واقف نشود سعدي ترک سر خود گفتن زيبا قدمي باشددرويش که بازارش با محتشمي باشدشايد که وجود ما پيشت عدمي باشدشايد که مسلمان را قبله صنمي باشدبر کشته گذر کردن نوع کرمي باشدکاين مطرب ما يک دم خاموش نمي​باشدداند که چرا بلبل ديوانه همي​باشدالا به کسي گويي کو را المي باشد
    + سيد فرهاد 
    صبح مي​خندد و من گريه کنان از غم دوستبر خودم گريه همي​آيد و بر خنده تواي نسيم سحر از من به دلارام بگويگو کم يار براي دل اغيار مگيرتو که با جانب خصمت به ارادت نظرستمن نه آنم که عدو گفت تو خود داني نيکني ني اي باد مرو حال من خسته مگويهر کسي را غم خويشست و دل سعدي را اي دم صبح چه داري خبر از مقدم دوستتا تبسم چه کني بي​خبر از مبسم دوستکه کسي جز تو ندانم که بود محرم دوستدشمن اين نيک پسندد که تو گيري کم دوستبه که ضايع نگذاري طرف معظم دوستکه ندارد دل دشمن خبر از عالم دوستتا غباري ننشيند به دل خرم دوستهمه وقتي غم آن تا چه کند با غم دوست
    + سيد فرهاد 
    ديدار تو حل مشکلاتستديباچه صورت بديعتلب​هاي تو خضر اگر بديديبر کوزه آب نه دهانتترسم تو به سحر غمزه يک روززهر از قبل تو نوشداروچون روي تو صورتي نديدمعهد تو و توبه من از عشقآخر نگهي به سوي ما کنچون تشنه بسوخت در بيابانسعدي غم نيستي ندارد صبر از تو خلاف ممکناتستعنوان کمال حسن ذاتستگفتي لب چشمه حياتستبردار که کوزه نباتستدعوي بکني که معجزاتستفحش از دهن تو طيباتستدر شهر که مبطل صلاتستمي​بينم و هر دو بي​ثباتستکاين دولت حسن را زکاتستچه فايده گر جهان فراتستجان دادن عاشقان نجاتست
    + سيد فرهاد 

    بي تو حرامست به خلوت نشست
    حيف بود در به چنين روي بست
    دامن دولت چو به دست اوفتاد
    گر بهلي بازنيايد به دست
    اين چه نظر بود که خونم بريخت
    وين چه نمک بود که ريشم بخست
    هر که بيفتاد به تيرت نخاست
    وان که درآمد به کمندت نجست
    ما به تو يک باره مقيد شديم
    مرغ به دام آمد و ماهي به شست
    صبر قفا خورد و به راهي گريخت
    عقل بلا ديد و به کنجي نشست
    بار مذلت بتوانم کشيد
    عهد محبت نتوانم شکست
    وين رمقي نيز که هست از وجود
    پيش وجودت نتوان گفت هست
    هرگز اگر راه به معني برد
    سجده صورت نکند بت پرست
    مستي خمرش نکند آرزو
    هر که چو سعدي شود از عشق مست

    + تنها و غريب 
    غروب
    + تنها و غريب 

    به آب و آينه سفر ميكنم

    به شهر همه دلتنگي ها

    دلم چون اشك لرزيد و پر پر شد

    منع خويشم نكنم

    از گريه و غم

    كه دلم بسان برگ زرد پائيز

    از شاخه مي ريزد

    بر سطح همه آينه ها و آبها

    منم خسته تر از چشمان غمگينت

    كجاست باران صبحگاهي

    تا بر پرده چشمانم بنويسم با اشك باران

    مگير اين خيسي گواراي باراني ام را

    به آب و آينه سفر ميكنم

    به شهر همه دلتنگي ها

    منعم نمي آيد

    براي خويش

    از گريه و غم .......

    و سلام از ما و جواب نشنيدن از شما .

    و .................. .

    و .................. .

    سلام

    حال شما؟

    عيد گذشته ي شما هم مبارك

    شرمنده از اينكه خيلي دير سر ميزنم

    راستي مطالب بهارُ آرشيو نكرديد؟

    خوب لازم دارم ديگه

    گويا يه مطلب نوشته بوديد كه در اون از رئيس جمهور كمك خواسته بوديد

    اون ميخواستم ببينم...

    موفق باشيد

    التماس دعا

    تا بعد

       1   2   3   4   5    >>    >