ممنون که سر زديد بهمون
اميدواريم باز بييايد و ما منتظر نظراتتون باشيم
ياعلي
سلام
ايشالا كه حالتون خوبه
تا حالا چند بار پاي به خانه دلتان نهاده ام اما هر بار به خاطر اين قالب بي حال و ... از نظر نوشتن پشيمان شده م.
نميشه عوضش كني؟
بابا اون اولي كه خيلي عالي بود.
درسته دير بالا ميومد اما اين ديگه خيلي داغونه.
دعات ميكنم.
يادداشت جديدم رو نگاه نميكني؟
با سلام
بيائيد امروز شب جمعه براي شادي ارواح پاك مقدس شهدا و كساني كه در كنارمان نيستند با خواندن فاتحه وصلوات روح عزيزان مان را شاد كنيم وبهشون ثابت كنيم كه ما هميشه در يادشان هستيم.
يا زهرا
با سلام.
اگر نبود لطف شما بزرگواران ؛ كار نوشتار سخت مي شد.
كثرالله امثالكم
نرگسسسسسسس چقد ردلم برات تنگ شده بود...دارم ميرم شاهچراغ
راستي سال نوت مبارك گلم...
نرگس
صفحه نظر خواهيمو جوري گذاشتم خودم تاييدش ميكنم...
نرگس هر چي دوست داري برام بنويس..
عصر ميام...
دعام كن نرگس...
خيلي حرف دارم...
دوستت دارم...
سلام گل قشنگممممممممممممممم
سلام عزيز
سلام مهربون
هميشه توي يادم بودي و هستي
خوبي نرگس عزيزم
خوبي عزيززززززززززززززززززززززززز
دلم خيلي برات تنگ شده بود .
خوشحالم كه هنوز هم مثل هميشه وبلاك قشنگت برجاست .
»» سردار شهيد حاج اسماعيل فرجواني (فرمانده گردان)،درعمليات
طريق القدس برادرش ابراهيم به بهشت (شهادت)رسيد ،درحمله رمضان
پايش زيرتانک رفت، درخيبر چشمانش بينا (شيميايي) شد ، دربدر دست
راستش را به دست آورد ( قطع دست ) و درکربلاي چهار پاياني(شهادت)
گرفت ......اين حاجي نقشه کامل جنگ بود!
خوابم را به سپيده ميدهم
چشم هايم را به آئينه
دستهايم را به آب
سوار بر تكرار آرزوها
دلم را به باد ميدهم
از دست تو
از دست ناز و كرشمه هاي بي پايانت
من هنوز كنجكاوم
كه چرا عشق در من نمي ميرد
كه چرا من نمي ميرم
كه چرا تمام نمي شوم
كه چرا عاشق تر از پيش مي شوم .
كه چرا ....كه چرا ....كه چرا ...
لحظه ي ديدار نزديك است
باز من، ديوانه ام مستم
باز مي لرزد دلم، دستم
باز گويي در جهان ديگري هستم
هاي! نخراشي به عقلت گونه ام را تيغ
آي! نپريشي صفاي زلفكم را دست
آبرويم را نريزي دل
اي نخورده مست
ترسم که سازد آشکار اسرار پنهان ترا
درخشندگي قطرات اشکهاي گرم و سوزندهاي که از چشمان زيبايت
چون مرواريدي بر صورت کمي رنگ پريده ات جاري است .
بي شباهت به قطره باراني است که در دل صدف جاي مي گيرد
وتبديل به مرواريدي گران مي شود.