• وبلاگ : همسفرمهتاب
  • يادداشت : آفتاب در حجاب
  • نظرات : 168 خصوصي ، 172 عمومي
  • چراغ جادو

    نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
       1   2   3   4   5    >>    >
     
    + سيد فرهاد 

    ز حد گذشت جدايي ميان ما ايدوست

    بيا بيا که غلام توام بيا ايدوست

    هزار سال پس از مرگ من چو باز آيي

    ز خاک نعره برآرم که مرحبا ايدوست

    غم تو دست بر آورد و خون چشمم ر يخت

    مکن که دست بر آرم به ربنا ايدوست

    اگر بخوردن خون آمدي هلا بر خيز

    و گر ببردن دل آمدي بيا ايدوست

    بساز با من رنجور ناتوان اي يار

    ببخش بر من مسکين بينوا ايدوست

    حديث سعدي اگر نشنوي چه چاره کند ؟

    به دشمنان نتوان گفت ماجرا ايدوست

    + سيد فرهاد 

    غم زمانه خورم يا فراق يار کشم

    به طاقتي که ندارم کدام بار کشم

    نه قوتي که توانم کناره جستن از او

    نه قدرتي که به شوخي اش در کنار کشم

    نه دست صبر که در آستين عقل برم

    نه پاي عقل که در دامن قرار کشم

    چو ميتوان به صبوري کشيد جور دوست

    چرا صبور نباشم که جور يار کشم

    سعدي

    امشب تو شهر چراغونه /./ خونه ي ديبا داغونه /./ مردم ده مهمون مان /./ با دامب و دومب به شهر ميان /./ داريه و دمبک مي زنن /./ مي رقصن و مي رقصونن /./ غنچه ي خندون مي ريزن /./ هاي مي کشن /./ هوي مي کشن : /./ ((شهر جاي ما شد! عيد مردماس ، ديب گله داره / دنيا مال ماس ، ديب گله داره / سفيدي پادشاس ، ديب گله داره / سياهي رو سياس ، ديب گله داره))...#*#*# سلام دوست من /سال خوب و خوشي رو براتون آرزو مي کنم و اميدوارم همواره شاد موفق و پيروز باشيد / به روزم و ...

    به نام حضرت دوست

    دير هنگام بود که :

    تنهايي ام سکوت شب را شکستم

    و در غوغاي احساس فريادي از اعماق نگاه زدم

    در آن لحظات مي توانستم نالهاي مظلوميت را به گوشهاي بسته ام بشنوم

    و ديدم که « ‌او » چگونه قناعت را براي دلهاي پر غم معنا مي‌بخشيد

    و اشکهاي پير زني را ديدم كه چگونه سكوت شب را مي‌شكست. و با انگشتان نوازشگرش قطارت اشك را از گونه خشكيده اشت پاك ميكرد.

    در سكوت شب بود كه امواج خروشان درياي محبت بر ساحل کينه سيلي مي‌زند

    و قطرات باران را ديدم كه بر چگونه زمين سياه باريدن گرفت تا شايد زنده‌اش گرداند

    و قطرات اشكي را كه از چشمه زلال چشم مي‌جوشيدند تا شايد دل مرده‌‌اي را زنده كند.

    «‌ او »‌ را مي‌بينم كه هميشه سحرهاي نيازش را فقط با نماز انتظار پر مي‌كند

    و حضور خدا را در سجاده با عطر ياس مي‌توان فهميد

    « او » چه قلب يكپارچه و سفيد دارد به حالش غبطه ميخورم

    همانند آن سيب قرمز خوشبوي بهشتي

    عطرش را حس ميكني؟

    چقدر دل انگيز هست


    در پناه حضرت دوست


    دلم انگاري گرفته قد بغض يا کريما عصراي جمعه که ميشه تو دلم ميگم آقا جون من مريدم و تو مرادي کاشکي از قطره ي اشکت کمي ابرو بگيرم يعني تو چشمه ي چشمات من ميخوام وضو بگيرم دلم انگاري گرفته قد بغض يا کريما براي لحظه ي ديدار از قديما نقشه داشتم يه دونه هديه ي کوچيک براتون کنار گذاشتم يادمه يکي بهم گفت: هر کي که تنهاست تو دنيا يه دونه نامه ي خوشگل بنويسه باسه آقاش بعدشم اونو بندازه توي رودخونه يا دريا بنويسه باسه آقاش خاطرش خيلي عزيزه خاطرش خيلي عزيزه...........
    دعا کنيد .........دعاااا

    از خدا به خدا<\/h1>
    1- زني قديس در حالي که عصايي به دست داشت از جاده اي مي گذشت . از او پرسيدند :
    " به کجا مي روي ؟ " پاسخ داد " به خدا " ... پرسيدند : " از کجا مي آيي ؟ " پاسخ داد :
    " از خدا " ... !
    اگر به ياد داشته باشيم که از خدا آمده ايم و به « او» بازمي گرديم و سفر عمر ما لحظه اي در
    ابديت است آنگاه از هيچ اتفاقي اندوهگين نمي شويم ، پيوسته در شادي به سر مي بريم و در
    زندگي پيروز خواهيم بود .
    2- هيچگاه هدف را فراموش نکن ! هدف خداست و خدا عشق است ، حقيقت است. به همه عشق بورز ، به گناهکار و قديس ، به دوست و دشمن . در مواجهه با سختي ها و وسوسه ها حقيقت را دنبال کن ،
    حتي اگر ترا به هلاکت رهنمون کند ، حتي اگر ترا در آتش بيفکند .
    3- بگذار زندگي ات در ايمان ريشه گيرد . ايماني که مي گويد . " خداوند عالم است و بهتر از هر کس مي داند ، من هيچ نمي دانم ، خدا مهربان است ، اعمالش همه سر به سر رحمت است . "
    4- غني ترين موهبتي که مي توانيم به خدا تقديم کنيم موهبت اشک است ، اشکهاي عشق و اشتياق و آرزومندي به خدا . دريغا ! که براي چيزهاي زوال پذير، براي سايه ها اشک مي ريزيم ،
    پس چه هنگام مي آموزيم براي خدا که يگانه واقعيت زندگي است اشک بريزيم ؟
    5- ماهي بي آب نمي تواند زنده باشد . خدايا ! من هم بدون « تو» نمي توانم زنده باشم .
    « تو» مرا پدري ازلي هستي و همراه من در راه زندگي . « تو» برادر من هستي . بار مرا در همه
    اعصار بر دوش کشيده اي . « تو» هيچگاه مرا ترک نخواهي کرد و من تا ابد از آن « تو» هستم .

    اين نامه درست 24سال پيش نوشته شد
    بخشي از وصيتنامه ي بنيانگذار سلحشور لشکر 10 سيد الشهدا(ع)
    سردار شهيد محسن وزوايي
    بسم الله القاصم الجبارين
    از شهادت واهمه اي نداريم.اين منتهاي آرزوي ماست.در جبهه ها مشاهده مي کنم که چگونه خداوند به کمک رزمندگان اسلام مي شتابد وانها را نصرت مي دهد.به ياد دارم که در بهار سال 1360طي عمليات دوم بازي دراز، با وجود انکه تنها شش نفر بوديم ، بر سيصد نفر غلبه کرديم.در جبهه ها روحيه ي ايمان و ايثار انچنان تجلي پيدا مي کند که براي بي خبران از اين معاني اصلا قابل تصور نيست.هنگامي که در بخشي از عمليات حرف از داوطلب براي شهادت به ميان مي ايد،خدا گواه است، بين برادران بر سر اجابت ان دعوا مي افتد.اينها همگي ارزشهايي هستند که مکتب اسلام به بشريت ارزاني داشته.از انجا که اين حقير بزرگترين افتخار خودم را عبوديت به درگاه حضرت احديت مي دانم،مي خواهم بگويم:
    اي عارفان! اي عاشقان لقاءالله! اي معلمين اخلاق! و اي تمامي کساني که مشغول رياضت کشيدن براي نزديکي به در گاه خدا هستيد! به جبهه ها بياييد تا ببينيد که چگونه برادران شما به ان درجه از نزديکي به ساحت قرب خداوندي رسيده اندکه جوان تازه داماد پس از سه ساعت که از ازدواجش مي گذرد، سراسيمه در جبهه حاضر مي شود.آخر در کدامين مکتب چنين ارزش هايي را سراغ داريد؟
    خدا را شاهد ميگيرم هنگامي که طي عمليات سوم بازي دراز،روز 14 شهريور 1360در سرپل ذهاب به واسطه اصابت گلوله تانک دشمن زخمي شده بودم،خون زيادي از بدنم بر زمين ريخته شده بود.وقتي بنا به مشيت اللهي نجات پيدا کردم، در بيمارستان زجر و عذاب زيادي متحمل شدم، ان گونه که شايد قابل تصور نباشد،طوري که در يک شب 10 عدد امپول"واليوم 10" به من تزريق شد تا کمي ارام گرفتم. اما هنگامي که درد مي کشيدم ، در عين زجر بدني، از لحاظ روحي و معنوي لذت مي بردم و احساس هرچه سبک تر شدن مي کردم. مواقعي که پرستار مراقب من به طعنه و تمسخرميگفت:" براي که اين کارها را کردي؟ براي چه خودت را به اين روز انداختي؟"
    دلم براي جهالت و بي خبريش مي سوخت.بر ملامت او صبر کردم و به او گفتم: " توکل من به خداست و خدا خودش درست مي کند."
    همين طور هم شد. والله وقتي کمي از فشار کارم کم مي شد، در خودم احساس ضعف و کوچکي مي کردم.
    اي ملت شهيد پرور ايران!
    امروز، در شرايطي هستيم که لحظه اي غفلت، خيانت به اسلام و قران است.بايد تا انجا که در توان داريم، براي خدا کوشش کنيم. امروز تمامي مزدوران و طاغوتيان به مقابله با انقلاب عزيز اسلامي برخاسته اند.در راس تمامي اينان ، به تعبير امام "شيطان بزرگ امريکاست" و به دنبال او تمامي وابستگان ديگرش.
    پس، از خدا غافل مشويد، که پشيماني سودي نخواهد داشت.ما به تعبير امام ،"بايد به تکليف عمل کنيم" اگر توانستيم دشمن را در هم بکوبيم پيروز مي شويم و اگر کشته هم بشويم ، شهيد هستيم، اين نيز خود پيروزي است.پس ما نبايد نگراني داشته باشيم.
    امت ما بايد بداند از بزرگترين خطراتي که انقلاب را تهديد مي کند، آفت نفوذ خطوط انحرافي در خط اصلي انقلاب، يعني"خط امام" است.پس امام را دنبال کنيد و امام را تنها نگذاريد .شما امت مسلمان ايران در تاريخ جهان نمونه هستيد.شما فرزنداني تربيت کرده ايد که شهادت را بالاترين سعادت خود مي شمارند و در تمامي مصاف ها،فقطروي پشتوانه ي الهي حساب مي کنند.شکست در راه چنين حرکتي مفهومي ندارد.
    خدا را شکر مي کنم که نعمت زجر کشيدن در راهش را نصيبم نمود.
    خدا را شکر مي کنم که نعمت شرکت در عمليات، به منظور روشن کردن سرزمين هاي سرد و بي روح گشته از لوث وجود صداميان اشغالگر را به نور خدايي، نصيبم فرمود.از خدا مي خواهم که شهادت را در راهش نصيبم فرمايد و انگاه که به مشيت الهي از اين دنياي فاني رفتم،در زمره ي شهيدان به حساب ايم.
    از خدا مي خواهم که مرا به حال خود وامگذارد که بنده اي حقير و بون هستم.
    پروردگارا! به درگاه کسي غير از تو نمي توانم روي بياورم.
    اللهم ارزقنا توفيق الشهاده في سبيلک
    در خاتمه ، اگر توانستيد جنازه ام را به دست بياوريد، ان را روي زمين هاي دشمن بيندازيد تا اقلا جنازه ي من کمکي به حاکميت اسلام کرده باشد.
    انشالله
    و من الله توفيق
    بهارتون سبز و پر گل باشه . انشاء الله

       1   2   3   4   5    >>    >