اين نامه درست 24سال پيش نوشته شد
بخشي از وصيتنامه ي بنيانگذار سلحشور لشکر 10 سيد الشهدا(ع)
سردار شهيد محسن وزوايي
بسم الله القاصم الجبارين
از شهادت واهمه اي نداريم.اين منتهاي آرزوي ماست.در جبهه ها مشاهده مي کنم که چگونه خداوند به کمک رزمندگان اسلام مي شتابد وانها را نصرت مي دهد.به ياد دارم که در بهار سال 1360طي عمليات دوم بازي دراز، با وجود انکه تنها شش نفر بوديم ، بر سيصد نفر غلبه کرديم.در جبهه ها روحيه ي ايمان و ايثار انچنان تجلي پيدا مي کند که براي بي خبران از اين معاني اصلا قابل تصور نيست.هنگامي که در بخشي از عمليات حرف از داوطلب براي شهادت به ميان مي ايد،خدا گواه است، بين برادران بر سر اجابت ان دعوا مي افتد.اينها همگي ارزشهايي هستند که مکتب اسلام به بشريت ارزاني داشته.از انجا که اين حقير بزرگترين افتخار خودم را عبوديت به درگاه حضرت احديت مي دانم،مي خواهم بگويم:
اي عارفان! اي عاشقان لقاءالله! اي معلمين اخلاق! و اي تمامي کساني که مشغول رياضت کشيدن براي نزديکي به در گاه خدا هستيد! به جبهه ها بياييد تا ببينيد که چگونه برادران شما به ان درجه از نزديکي به ساحت قرب خداوندي رسيده اندکه جوان تازه داماد پس از سه ساعت که از ازدواجش مي گذرد، سراسيمه در جبهه حاضر مي شود.آخر در کدامين مکتب چنين ارزش هايي را سراغ داريد؟
خدا را شاهد ميگيرم هنگامي که طي عمليات سوم بازي دراز،روز 14 شهريور 1360در سرپل ذهاب به واسطه اصابت گلوله تانک دشمن زخمي شده بودم،خون زيادي از بدنم بر زمين ريخته شده بود.وقتي بنا به مشيت اللهي نجات پيدا کردم، در بيمارستان زجر و عذاب زيادي متحمل شدم، ان گونه که شايد قابل تصور نباشد،طوري که در يک شب 10 عدد امپول"واليوم 10" به من تزريق شد تا کمي ارام گرفتم. اما هنگامي که درد مي کشيدم ، در عين زجر بدني، از لحاظ روحي و معنوي لذت مي بردم و احساس هرچه سبک تر شدن مي کردم. مواقعي که پرستار مراقب من به طعنه و تمسخرميگفت:" براي که اين کارها را کردي؟ براي چه خودت را به اين روز انداختي؟"
دلم براي جهالت و بي خبريش مي سوخت.بر ملامت او صبر کردم و به او گفتم: " توکل من به خداست و خدا خودش درست مي کند."
همين طور هم شد. والله وقتي کمي از فشار کارم کم مي شد، در خودم احساس ضعف و کوچکي مي کردم.
اي ملت شهيد پرور ايران!
امروز، در شرايطي هستيم که لحظه اي غفلت، خيانت به اسلام و قران است.بايد تا انجا که در توان داريم، براي خدا کوشش کنيم. امروز تمامي مزدوران و طاغوتيان به مقابله با انقلاب عزيز اسلامي برخاسته اند.در راس تمامي اينان ، به تعبير امام "شيطان بزرگ امريکاست" و به دنبال او تمامي وابستگان ديگرش.
پس، از خدا غافل مشويد، که پشيماني سودي نخواهد داشت.ما به تعبير امام ،"بايد به تکليف عمل کنيم" اگر توانستيم دشمن را در هم بکوبيم پيروز مي شويم و اگر کشته هم بشويم ، شهيد هستيم، اين نيز خود پيروزي است.پس ما نبايد نگراني داشته باشيم.
امت ما بايد بداند از بزرگترين خطراتي که انقلاب را تهديد مي کند، آفت نفوذ خطوط انحرافي در خط اصلي انقلاب، يعني"خط امام" است.پس امام را دنبال کنيد و امام را تنها نگذاريد .شما امت مسلمان ايران در تاريخ جهان نمونه هستيد.شما فرزنداني تربيت کرده ايد که شهادت را بالاترين سعادت خود مي شمارند و در تمامي مصاف ها،فقطروي پشتوانه ي الهي حساب مي کنند.شکست در راه چنين حرکتي مفهومي ندارد.
خدا را شکر مي کنم که نعمت زجر کشيدن در راهش را نصيبم نمود.
خدا را شکر مي کنم که نعمت شرکت در عمليات، به منظور روشن کردن سرزمين هاي سرد و بي روح گشته از لوث وجود صداميان اشغالگر را به نور خدايي، نصيبم فرمود.از خدا مي خواهم که شهادت را در راهش نصيبم فرمايد و انگاه که به مشيت الهي از اين دنياي فاني رفتم،در زمره ي شهيدان به حساب ايم.
از خدا مي خواهم که مرا به حال خود وامگذارد که بنده اي حقير و بون هستم.
پروردگارا! به درگاه کسي غير از تو نمي توانم روي بياورم.
اللهم ارزقنا توفيق الشهاده في سبيلک
در خاتمه ، اگر توانستيد جنازه ام را به دست بياوريد، ان را روي زمين هاي دشمن بيندازيد تا اقلا جنازه ي من کمکي به حاکميت اسلام کرده باشد.
انشالله
و من الله توفيق
بهارتون سبز و پر گل باشه . انشاء الله