سلام... بر سزار ها ..
شب و روز مي نالم از درد سزار ...
هرچند سزار اشناي من نبود .....
من آشناي درد سزارم........
يادم مياد اون دوران جواني اش ...
هرچند من نبودم آشناي دوران نوجواني سزار ..
ولي بياد دارم نوجواني خودم را در جبهه..
سزار براي خدايش رفت ...نه براي قدر دان ديگران ...
كار براي خدا دلسردي ندارد....قدر دان كار سزار خداست..
من مي دانم سزار و سزارها .نياز به ترحم من وتو ندارد ...
ترحم بر گداي رواست نه بر يك قهرمان ..ترحم بر افليج رواست
نه بر يك قهرمان ملي عرصه پيكار ..
سزار ها نياز به ترحم غيرخدا ندارند ...آنان با قامتي استوار بوده اند و خواهند بود ...
من در يكي از كشورهاي تازه به استقلال رسيده بودم ...
بهمراه دوستم در يك اتوبوس بين شهر تا مركز آ ن كشور سوار شديم در ترمينال پايتخت شان كه داشتن همه پيدا يم شدند
من خيل ها رو ديدم دارن از جيبشان كارت سبزي رو بعنوان واصطلاحي وصيغه در مي اوردند و به راننده نشون مي دادن ..من كنجكاو شدم پرسيدم آقاي راننده اينا كي هستن گفتش اينا قهرمانان ملي ...تعجب كردم گفتم يعني چي ؟..
گفتش يعني اينا در جنگ جهاني دوم...جنگ افغانستان حضور داشتن .........خب اونا كه بسيج و داوطلب نداشتند كه بلكه دوران خدمت سربازيشان خورده بود به جنگ ....شده بودن قهرمان ملي ...اتوبوس ..هواپيما...و كل خدمات دولتي رايگان ...حال ما نمي گوييم ..اين چنين فرق باشد ولي ...چه مي شود ..ياد و خاطره شان را خوب داشته باشيم و به فرزندان بعد جنگ بشناسانيم .....ببخشيد هواسم نبود
خدا نگهدار