• وبلاگ : همسفرمهتاب
  • يادداشت : پاي سخن امپراطور شهيد سرزمين ابهاي هميشه آبي
  • نظرات : 17 خصوصي ، 219 عمومي
  • چراغ جادو

    نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
     <    <<    11   12   13   14   15      >
     

    من هم خودم از اين درد بزرگ ناراحت هستم....

    خودم پاي درد دل يكي ازين جانبازا نشسته ام و شايد باورتون نشه ،خيلي خودمو كنترل كردم كه پيش رويش نزنم زير گريه ولي بعد از اون كلي گريه كردم و تا يك هفته حالم منقلب بود و هر چند ساعتي يه بار گريم ميگرفت....

    الان هم وقتي به ياد اون جانباز و درد دلاش ميفتم اشك تو چشمام جمع ميشه.....

    براي من خيلي دردناك بود كه يه جانباز كه اونهمه شهامت داره اونهمه عظمت داره،اينقدر اذيتش كردن كه وقتي براي من درددل ميكرد چند بار نتونست جلوي گريشو بگيره ....

    من هم الان نمي تونم جلوي اشكامو بگيرم. دوباره بر ميگردم...

    سلام...

    فكر ميكنم كامنت قبليه من يكمي باعث سو تفاهم شده...

    من توي كامنتم گفتم زيبا بود نه از روي عادت، بلكه به اين خاطر كه كمتر كسي پيدا ميشه كه به اين موضوعات بپردازه...

    اينكه شما اينطور دلسوزانه به اين موضوع دردناك پرداختي،زيبا و عالي بوده.....

    باز هم ببخشيد اگر سوتفاهمي شده و از دست من رنجيده شديد....

    سلام.....
    موفق باشي.....
    بيا سراغم...............

    اي عزيزم

    چه دعا بهتر از اين

    خنده ات از ته دل

    گريه ات از سر شوق

    نبود هيچ غروبت غمگين

    روحش شاد
    + جانثاران اهداف سزار 

    سلام نرگسم بچه ها رو خبر كن

    به سرزمين ملكه يه متجاوز اومده

    زود زود بگو همه بيان

    سلام نرگسم

    ببخش

    من دير بهت سر زدم ميدوني

    دارم به خيلي چيزها فکر ميکنم ..........خيلي چيزها .... به سزار به بهار

    به همه آنهايي که رفتن ....همه آنهايي که رفتن وما در حسرت يه خبر از آنها شبها رو به صبح کرديم ........

    ولي ازشنو خبري نشد که نشد ............وما موندين و..........

    خواهر خوبم نميدوني اين مدت بر من چه گذشت شايد يه حس مشترک نميدونم .........شايد .......يه بار مسئوليت که روي دوش همه ما بايد سنگيني کنه وميکنه ........نميدونم

    فقط اين رو ميدونم که همه ما اين آرامش وآسايش رو که الان داريم مديون همه اين شهدا هستيم ، چه آنهايي که عاشقانه با رفتن روي ميدان مين باز کننده معبر ها بودن ، چه شهداي زنده اي که همين الان عطر وجودشون فضاي اين مملکت رو عطر آگين کرده واگر خداوند لطفي رو در حق بندگان نا سپاس خودش که ما باشيم توي اين مملکت داره به حرمت همين خوبان..........وهمين شهداي زنده اي است که در حال نبردي عظيم با نفس وسوسه گري هستند که هر روز با نشون دادن نا سپاسي اين مردم از آنها امتحاني سخت مي گيره براي پايداري بر عقيده وآرماني که خود براي ما تعريف کردن

    ميدوني چند روز قبل تو محل کارم با همسر يه جانباز شيميايي آشنا شدم نميدوني چقدر از ايمان شوهرش مي گفت ، باور کن بخودم گفتم خدايا تو چي در وجود اينها گذاشتي که با وجود اين همه رنج ، زيبا وعاشقانه تو رو دوست دارن ونور ايمان آنها دنياي ما رو منور کرده ...........نميدونم

    خدايا همه ما رو کمک کن تا در راه تو .....وهدف مقدس شهيدان که حفظ ارزشهاي اسلامي بوده وهست قدم برداريم

    سلام . !!ممنون اگه همشو بخوني !!مطلب رو از اول تا آخر خوندم . تو دانشكده كه در مورد سلاحهاي شيميايي مطالع مي كردم ( گازهاي گرزنده . خردل و . . . ) نميدونم چي بگم ولي ميدونم سزارها كار خودشونو كردن آره هميشه همينجور بوده بين پير و جون اختلاف بوده تا بوده همين جور بوده ( بردارم كه از جنگ تعريف مي كرد مي گفت حتي توي چشم آدم هم تاول ميزنه ) . يك نسل ايران( سزارهاي زيادي چه با نام چه بي نام) فداي اين مرزو بوم شدن . مطالعه كه ميكردم توي يه كتاب خوندم كه سرباز ايراني معروف ترين جنگجوها هستن چه در قديم چه در دنياي نوين . شك نكن كه همه اونا براي مردم گرامين ولي آنچنان رجال ايران نزديك 19 سال كه از جنگ ميگذره آنچنان سيمايي از شهدا و جانبازان ساختند كه اكثريت جامع اونا رو از خودشون جدا ميبينند و اين يعني فراموشي . درست عزيز؟ . . . ولي باز براي ما گرامي و عزيز هستند زنان و مرداني چون سزار ميفهمم كه اگر برادر سزار سوء استفاده كرده و الان بازرس كل استانداريست ولي ميدانم سزار روزي دو بار داروي پاك كننده همراه با ماست مصرف ميكند تا كمي قابل تحمل تر شود وقتي در ميان جامعه ميآيد (رويت را ميسبوسم سزار و بدان راهت را ادامه خواهم داد ) اينبار با دشمني ديگر و سلاحي ديگر در ميدان نبرد ديگري . پس دعاي بي كلامت را پشتوانه ارهم كن . قبل از يا حق گفتن ( ممنون از مطلبي كه نوشتي ) يا حق

    + حاج رضا 

    به نام خدا

    سلام

    در پي عمل ننگين شبکه خبري الجزيره طوماري تهيه شده است که مخصوصا دوستان بلاگ نويس

    مي توانند با امضاء آن ويا درج لينک آن در بلاگ خود اعلام انزجاري کرده باشند از تمامي فعاليت هاي اينجنيني دشمن

    منتظر شما هستيم

    طومار= http://commenting.blogfa.com/default.aspx?blogid=hajreza21&postid=94&timezone=12642&t=632706893318261008&#end

    متن بيانيه= http://hajreza21.blogfa.com/post-94.aspx

    با علي

    سلام.. اولا كه من خيلي اينجا مي يام و بار اول هم نبود كه به وبلاگ من سر زدي !!!!!‏ البته من چون دير آپديت مي كنم منو فراموش كردي !!! به هر حال .... حالا اينو كه نوشتي خيلي امثالش توي جامعه هست من كسي رو مي شناسم كه وقتي اسير شد دخترش 6 ماهه بود حالا بعد اين مدت اين مدت دختر باباشو از خونه انداخته بيرون !!! فعلا يا علي
    + رضوان 
    روحش شاد.....امتيازدهيامتيازدهيامتيازدهيامتيازدهيامتيازدهيامتيازدهيامتيازدهيامتيازدهيامتيازدهيامتيازدهيامتيازدهيامتيازدهيامتيازدهيامتيازدهي
    + رضوان 

    روحش شاد... امتيازدهي امتيازدهي امتيازدهي امتيازدهي امتيازدهي امتيازدهي امتيازدهي امتيازدهيامتيازدهي امتيازدهي امتيازدهي امتيازدهي امتيازدهي امتيازدهي

    چه گذشت بر كبوتر

    كه شهيد لاله دارد

    دل من در غم غربت

    اكتبر 2003 ...///

    باز سلام

    يه چيزي رو يادم رفت بگم

    5- امروز نيز خواهر خوبم هانيه يادداشتي نوشته‏اند كه خوشحال مي‏شوم قدم‏رنجه كنيد و ببينيد...

    ياعلي

    سلام

    ايشالا كه مثل هميشه سرزنده و سرحال هستي!

    1- كاش هميشه چشمانمان، نگاه‏هايي را مي‏جستند كه لبريز عشقند و هزار سياهي را از قلب من و تو دور كرده‏اند...

    اندكي اگر بينديشيم درخواهيم يافت كه ما تمام زيستن‏مان را مديون آن كسي هستيم كه حتي لحظه‏اي از زيستنش را براي دين و ميهنش به خطر انداخته است، چه خوني ريخته باشد يا نريخته باشد...

    اما ديديم و ديدند كه چه‏ها كه بر سر اينان نياورديم...

    بايد چه نام نهاد آنان كه اعلي افتخارشان له كردن فرهنگي بود كه جهاد و شهادت در آن مثل خورشيد روز مي‏درخشيد...

    نمي‏خواهم بحث را سياسي كنم...

    نمي‏دانم چه بايد گفت اما وقتي مي‏شنويم كه دارويي كه حداقل حقي است كه اينان به گردن ما و نظام دارند را بايد بروند و از فلان خيابان كه معروف است كه بازار سياه دارو است تهيه كنند، بايد خفه‏خون گرفت...

    كجايند آن‏ها كه دم از شهيد مي‏زنند و شهادت؟!

    بس است، خفه‏خون بگيريم و دم‏برنياوريم بهتر است، همان بهتر كه حرفي نزنيم چه اگر حرفي بزنيم آبروي خودمان را بر باد داده‏ايم، گويي از مسلماني و انسانيت فقط خور و خواب و حفظ ظواهر را آموخته‏ايم و بس!

    رحم كند خداي بر ما، به بعضي كه ديگر اميدي نيست!

    2- آن شعري كه حضرت عليه مشرف به نگاه‏تان نموديد، شعر فريدون مشيري بود و من هم ننوشته بودم يعني يادداشت دوست عزيزم بود، چند روزي است كه وبلاگ را گروهي كرده‏ام...

    3- از اين‏كه بنده را مورد لطف خويش قرار داديد ممنونم...

    4- سعي مي‏كنم زين‏پس كمتر سياسي‏نگاري كنم...

    ياعلي

     <    <<    11   12   13   14   15      >