• وبلاگ : همسفرمهتاب
  • يادداشت : انا انرلناه في ليله الفدر - فزت برب الكعبه
  • نظرات : 33 خصوصي ، 343 عمومي

  • نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
     <      1   2   3   4   5    >>    >
     
    + ناهيد 
    دوستي فصل قشنگيست، پر از لاله ي سرخ
    دوستي ،قدرت ِ تلفيق ِ شعور ِ من وتوست
    دوستي ،حس عجيبيست ، ميان ِ پر و آب
    رنگ ِ آن، مثل ِ خداست
    مردم ِ شهر رفاقت دل ِ آبي دارند
    و در اين شهر همه مي خندند
    (غلامرضا قاسمي )
    + ناهيد 
    دلت آنروز از من ناگهان رنجيد
    نشان ِ رنجش از چشمت هويدا بود
    بلور ِ آسمان گرد ِ هلالي داشت
    ملالش در صفاي ِ آب پيدا بود!
    تو مي رفتي و خورشيد ِ شبانگاهي
    به دنبال ِ تو عالم را رها مي کرد
    تو مي رفتي و خوناب ِ سرشک ِ من
    شفق را با غم ِ من آشنا مي کرد
    دل ِمن در پي ات چون سايه اي گمراه
    تن از ديوانگي در خاک مي ماليد
    علف ها همچو رگهاي ِ دل ي تنگم
    به زير ِ پاي ِ تو از درد مي ناليد
    لبم از شوري ِ تند ي عرق مي سوخت
    نم ي اشکم چو آب از سنگ مي جوشيد
    وجودم بي تو از خود رويگردان بود
    به جان در کار ِ قتل ِ خويش مي کوشيد
    (نادر نادر پور)
    + ناهيد 
    چو مي خواهم که نامت را نهاني بر زبان آرم
    صدا در سينه ام چون آه مي لرزد
    چو مي خواهم که که نامت را به لوح ِ نامه بنگارم
    قلم در دست من بيگاه مي لرزد
    نمي دانم چه بايد گفت
    نمي دانم چه بايد کرد
    به ياد آور سخن هاي مرا در نامه ي پيشين
    سخن هايي که بر مي خواست ، همچون آه از دلي غمگين
    چنين گفتم در آن نامه:
    -"... "اگر چرخِ فلک باشد حريرم
    ستاره سر بسر باشد دبيرم
    هوا باشد دوات و شب سياهي
    حروف ِ نامه :برگ و ريگ و ماهي
    نويسند اين دبيران تا به محشر
    اميد و آرزوي من به دلبر
    به جان ِ من که ننويسند نيمي
    مرا در هجر ننمايند بيمي ....."
    من آن شب کاين سخن ها بر قلم راندم
    ندانستم از اين افسانه پردازي چه مي خواهم
    ولي امروز مي دانم:
    نه مي خواهم حرير ِ آسمان ، طومار ِ من گردد
    نه مي خواهم ستاره ترجمان ِ عشق ِ افسونکار من گردد
    دوات ِ شب نمي آيد به کار ِ من
    نه برگ و ريگ و ماهي غمگسار ِ من
    حرير ِ گونه ام را نامه خواهم کرد
    سر ِ مزگان ِ خود را خانه خواهم کرد
    حروف ّ از اشک خواهم ساخت
    مگر اينسان توانم ناله اي اندوهگين پرداخت.........
    (نادر نادر پور)
    + ناهيد 
    هنوز مي شه تو چشات ، خيلي چيزا رو پيدا کرد
    مي شه توي ِ چشم هاي ِ تو،گم شد و مرد
    ميشه دريا رو ، به بغض ِ تو سپرد
    ميشه با چشاي ِ تو رنگ ها رو شناخت
    ميشه بهترين ترانه ها رو ساخت
    ميشه تو چشاي ِ تو آتيش بازي کرد
    ميشه با چشاي تو تير اندازي کرد
    ميشه فرياد زد و رفت تا ته دشت
    مي شه دريا شد و از خشکي گذشت
    (شهريار قنبري )
    + ناهيد 
    خانه ي دوست همان جاست که من مي دانم
    نه ميان ِ خانه، يا در آن کاشانه
    يا در آن دشت ِ کهنسال و در آن ويرانه ،
    نه ميان ِ جنگل ، نه ميان ِ آن باغ
    بهترين خانه ي دوست ، بهترين جاي که اوست
    قلب ِ من خانه ي دوست ، دل ِ من خانه ي اوست
    دل پر است از مهرش ، دوستي مايه ي اوست.
    جاي ِ او در دل ِ من ، خون من در رگِ اوست .
    (لاله رحماني )
    + ناهيد 
    خانه ي دوست کجاست ؟
    در فراسوي جهان
    روي ِ عرش ِ ملکوت
    پلکاني از نئر،
    مي رود تا بر دوست
    ابدي و ازلي و همه اوست .
    باز بيتاب ِ نشاني هستي ؟
    باز هم مي پرسي
    خانه ي دوست کجاست ؟
    خانه اش در دلهاست
    خانه ِ دوست ، همانجاست که "اوست "
    روي ِ گلبرگ ِ شقايق در دشت
    روي ِ آن لاله ي منظومه ي زنبور ِ عسل
    در سرود ِ باران
    در طلوع گل ِ نور
    در غروب ِ طرحِ پاييزي با نام ِ شفق
    در غزل هاي اهورايي ِ عشق
    در مسيحايي ِ انفاس ِ اذان
    در مسير ِ سيمرغ
    جنب ِ عشق و عرفان
    نرسيده به فنا
    دور ِ ميدان ِ کمال
    کوچه ي پر نوريست
    با پلاکي روشن
    طرح ِ ذيوار ي عروجش :
    "فنا في الله " است .
    (مريم محمدي )
    + ناهيد 
    "خانه ي دوست کجاست ؟"
    در فلق بود که پرسيد سوار .
    آسمان مکثي کرد.
    رهگذر شاخه ي نوري که به لب داشت ،
    به تاريکي ِ شنها بخشيد .
    و به انگشت نشان داد سپيداي و گفت :
    "نرسيده به درخت،
    کوچه باغي است که از خواب ِ خدا سبز تر است
    ودر آن ،عشق به اندازه ي پر هاي صداقت آبي است
    مي روي تا ته آن کوچه که از پشت ي بلوغ ،
    سر به در مي آرد،
    پس به سمت ِ گلِ تنهايي مي پيچي،
    دو قدم مانده به گل
    پاي ِ فواره ي جاويد ِ اساطير ِ زمين مي ماني
    و تو را ترسي شفاف فرا مي گيرد
    در صميميت ِ سيال ِ فضا،خش خشي ميشنوي،
    کودکي مي بيني
    رفته از کاج ِ بلندي بالا
    جوجه بردارد از لانه ي نور
    و از او مي پرسي :
    "خانه ي نور کجاست "
    (سهراب سپهري)
    + ناهيد 
    راستي دوست کجاست ؟
    توي جنگل ؟ سر ِ کوه ؟
    يا که در دشت ِ وسيع ِ ده ِ دور؟
    مادري مي پرسد ،
    پدري مي گويد ،
    دختري خسته جگر مي نالد
    خانه ي دوست کجاست ؟
    کودکي خنده به لب
    با سر انگشت ِ اشارت گويد ،
    دوست آنجا ، آنجاست.
    نزد ِ آن سکه ي تابنده ي نور
    يا نه ، بالاتر از آن
    پيش ِناهيد ِ فلک
    ............يا زهره
    هر که را مي پرسي
    خانه ي دوست کجاست؟
    مي گويد :...........
    کو چه اي بالاتر ، پايين تر
    يا که آنسوي ِ کره ،
    شايد اين خانه ي تاريک ِ فقير ِ
    نيست اندر خور ِ او
    آن طرف تر شايد
    مسکني بگزيده........
    "هر کسي بر حسب ِ فکر ، گماني دارد"
    بر خلاف ِ دگران
    توي ِ آن کوچه ي نور
    پير مردي است که او مي داند
    خانه ي دوست کجاست
    پير مرد مي گويد :دوست اينجاسن ،اينجا.
    دوست در خانه ي توست
    خانه ي دوست دلِ پاک ِ شماست .
    (فروغ نفيسي )
    + ناهيد 
    در صحراي ِ عشق
    فرود مي آيم
    -تشنه ي ديدار-
    و در تب ِ انتظار
    آب مي شوم
    (اکرم عنايتي)
    + ناهيد 
    صدايت مي کنم باران
    نگاهت مي کنم ، اي عشق
    و امشب شور ِ دلتنگي
    هواي ِ خانه ي دل شد
    عجب دل را !
    ببين ما را چه حاصل شد ؟
    و عشق آمد
    از اول ، بي صدا آرام و آهسته
    به نرمي آمد و با عشق
    يکدل شد
    از آن پس حاکم ِ محض ِ خلايق شد
    و ما را باز ،سکوت شرم حاصل شد
    ندايش ضربه ي دل شد
    و آثارش درون چهره ظاهر شد
    و او کم کم نواي عاشقي سر داد و
    آخر،ليک منکر شد
    مرا با عاشقي عهدي نبوده ست
    که اين را عشق ممکن شد
    عجب دل را !
    ببين يک لحظه غا فل ماند
    ولي يک عمر عاشق شد (مزده سلطاني زاده)
    + ناهيد 
    اي نا صبور دل ،به خدا مي سپارمت
    وز کوي يار مي روم و مي گذارمت
    کو طالعي که تنگ در آغوشت آورم
    يا طاقتي که دست ز دامن بدارمت
    اغيار در کمين تو و من قرين مرگ
    جان ميسپارم و به خدا مي سپارمت
    ترسم ز عادتي که مرا با جفاي تست
    يار کسان شوي و همان دوست دارمت
    دستي که کوته از همه جا کرد روزگار
    دانم نمي شود که به گردن در آرمت
    اي سنگدل که عاشق مسکين اسير تست
    تخم وفا چسان به دل ِ سخت کارمت (عاشق اصفهاني _شاعر خياط)
    + ناهيد 

    يازي يازان يازيبدي
    فرهاد ، داشا ، قا زيبدي
    هرکيم عاشق اولماسا
    يولي بوتون آزيبدي

    برگردان :
    نويسنده ي سر نوشت چنين نوشته است
    و فرهاد نيز چنين بر سنگ کنده است
    هر که عاشق نشود
    راه را بکلي گم کرده است (امير علي مصدق )


    براي شنيدن صداي مناجات بر روي نماد بلندگو كليك كنيد

    تلاوت جزء بيست و هشتم قرآن استاد شاطري

    واي نمي دوني چقدر خوشحالم كه حالت خوبه .ولي ننوشته بودي كه حال داداش خوبه يا نه ؟ خيلي خوشحالم كردي .ممنونم كه تو اون حال و هوا به ياد ما بودي .مطمئن باش شيوا هم خاله نرگسش رو خيلي دوست داره .مي بوسمت .
    سلام . نماز روزه هاتون قبول . بالاخره اين صفحه كامنتتون باز شد و ما موفق به نوشتن شديم. در اين شبها برا همه نيازمندان دعا كنيد . مارو هم فراموش نكنيد.
     <      1   2   3   4   5    >>    >