( پرنده شد في البداهه من )
پرنده شدم
كه پرواز كنم
نميدانم چرا بالم شكست
سرو شدم
كه قامت بر افرازم
افسوس دست باد
شاخه هايم را شكست
دشت شدم
تا سبز شوم
با بهار عشق
بهار نيآمد
سوختم ...
از كوير سوزان بيابان
جنگل شدم
تا جلوه گاه چشم اندازهاي
همه نگاهت باشم
نميدانم چرا ؟
نميدانم چرا جنگل هم
شاخه در شاخه شكست و نابود شد
اكنون منم و...ياد تو
و....همه خاطراتي كه
از جان و دل عزيزش ميدارم
هيچكس نميداند
اما تو ميداني چه عشق و طوفاني
در من است ...
دوباره ميخواهم پرنده شوم
اين بار تا رسيدن به حضورت
تا نشستن بر شاخه هاي مهربان دستت
ميدانم دريغ نخواهي كرد /
جولاي 2005 ...///
سلام ..نرگس خانم
گرچه هنوز خيال در هاون مي كوبم و شاعر نشدم
بعضي از دوستان از في البداهه هاي من ميگويند ..
خودم فكر ميكنم هنوز خيال در هاون ميكوبم
. اين بار
شعر زيباي وبلاگتون تاثير گذاري بيشتري در من داشت
و في البداهه در جواب شعر تون نوشتم .ميدونم كه به اين شعر تون هرگز نمي تونه برابري كنه
ولي شما به ديده اغماض بنگريد ..با سپاس .
خاك پا ...م/ شيدا ...///
در روشنايي کسي ما را جدي نگرفت ...
به تاريکي پناه برديم تا مارا جستجو کنند ...
تا وقتي دستي که ما را مي کاود
آهسته و از روي تصادف سر و صورتمان را نوازش کند ...
يادش بخير ...
چه بغض نابي بود در آن لحظه ...
اي کاش کسي پيدايمان کند ...
اين آرزوي کودکي و امروز ماست ...
برايم نامه منويس. نميداني چقدر افسرده ام و چطوري آرزوي نيستي مي كنم.
بهار و تابستان زيبا بي تو براي من چون چراغ بي نور است حالا ديگر بازوان خود را فرو بسته ام ، زيرا نتوانستم ترا در اين بازوان بفشارم . امروز اگر دست بدل من مثل انست كه دست به گوري
برايم نامه منويس بگذار من و تو جز مرگ دل خبري بهم ندهيم .
اگر ميخواهي بداني چقدر ترا دوست داشتم ،از خدا و از خودت بپرس .
خاموش زده باشي.
نرگس عزيزم سلام گلم
از تاخيري كه داشتم معذرت راستش زياد حالم خوش نبوده. از ارسال دعوت نامه خيلي ممنونم امبدوارم به زودي به حمعتون بپيوندم. دلم برات تنگ شده خيلي زياد.
فدايه تو
علي علي