• وبلاگ : همسفرمهتاب
  • يادداشت : حال باغبان در شب تشيع ياس
  • نظرات : 16 خصوصي ، 324 عمومي
  • ساعت دماسنج

    نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
     <    <<    6   7   8   9   10    >>    >
     
    + زهرا 
    + زهرا 

    ريخت دشمن بر سر زهرا (س) ولايت را ببينبارها از پا فتاد و غافل از مولا نبود

    من نمي گويم چه شد گويند در چشم علي (ع)سيل دشمن بود پيدا فاطمه (س) پيدا نبود

    + زهرا 

    در رتبه ز انبيا مقدم زهراست

    همتاي علي مرد دو عالم زهراست

    برگوي بر آنکه اسم اعظم جويد

    شايد که تمام اسم اعظم زهراست

    چون فاطمه مظهر صفات يکتاست

    انوار خدا ز روي زهرا پيداست

    همتاي علي و در جهان بي همتاست

    زهراست محمد و محمد زهراست

    زهراست که هم ترازوهمراز علي است

    پر پر شده بشکسته گل ناز نبي است

    مفقودالاثر پس از شهادت قبرش

    ما بين در و جدار جانباز علي

    سلام..خوبي..منم تسليت ميگم....كم پيدا بودم اما اومدم..موفق باشي باباي

    از فاطمه نوشتن جرات ميخواد

    خوشحالم كه شما داشتيد

    ممنون از حضورتون

    موفق باشيد

    سلام

    ببخشيد كه خيلي دير اومدم

    مشغول امتحانات دانشگاهم بودم

    برادر ان بزرگوار آقا مهدي و خاكسار آستان دوست نميدونم چي بگم و چگونه تشكر كنم . حقيقتا كه با حضورتون و نوشته ها و اشعار معنوي و بي نظيرت باغ آسموني همسفر مهتاب رو نور باران كرديد . از شما خوبان سپاسگزارم و التماس دعاي خير دارم. مخويد باشيد و برقرار
    + مهدي 
    در تصوير ديگري ، امام(ع) احياگر بهار و هستي بخش و مسيح آن قلمداد شده است :
    مسير مسيح بهاران کجاست ؟
    صفا گستر لاله زاران کجاست ؟
    (احد ده بزرگي)
    امام(ع) از سمت و سوي بهار مي آيد و راه او بهاري است :
    يک آشنا مي آيد از سمت بهاران
    گل مي کند در کوچه رد پاي تازه
    (محمد طاهر احمدي)
    ***
    ايشان چون گلي سرخ ، مرکبي از بهار را سوار شوند :
    از بيشه زار عطرهاي تازه مي آيد
    چون سرخ گل بر اسب رهوار بهاران
    (سيد حسن حسيني)
    پس از خاطر نبريم که حضور امام ، ياد آور بهار است:
    مژده اي دل که دگر باره به تن جان آمد
    همره باد صبا بوي بهاران آمد
    (زکريا اخلاقي)
    + مهدي 
    «بهار» اسب طراوت و شادابي و زندگي بخش است و نگاه و خنده امام نيز بي شک همين گونه است :
    باز آ و با نسيم نگاه بهاري ات
    جاني دوباره بخش به ما نا اميدها
    (افشين علا)
    ***
    چه مي شد اندکي در آمدن تعجيل مي کردي
    هواي مهرباني را شبي تعديل مي کردي
    و آن شب چون نسيم صبحگاهي بر سر راهت
    بهار خنده هايت را نثار ايل مي کردي
    (سيد اکبر مير جعفري)
    « ايرج قنبري» از زاويه اي ديگر به بهار و امام نگريسته و در تصوير سازي چند جانبه اي امام را روح هستي خطاب مي کند و بر اين باور است اگر همه عالم بهاري باشد، بي وجود امام (عج) ، گويي مرغ خوش الحاني در اين بهار يافت نميشود :
    زمان ، بي حضور تو اي روح هستي !
    بهارست و مرغ خوش الحان ندارد
    « ناصر فيض» نيز جنين بينشي دارد :
    بهار را چه کند دلي که خرم نيست؟
    مرا ، نديدن روي تو از خزان کم نيست
    بيا بيا گل نرگس ! که بي تو، گاه بهار
    بهار را چه کند آن دلي که خرم نيست
    + مهدي 
    « بهار » از جمله واژگاني است که در اغلب سروده هاي مهدوي به چشم ميخورد و شاعران معاصر به خوبي، توانسته اند در محور هم نشيني کلام، جايگاهي مناسب را به آن اختصاص دهند.
    در برخي از ابيات، «بهار» استعاره از وجود مقدس حضرت ولي عصر(عج) است :
    چه ذوق خنده، چو لب را دل تبسم نيست.
    بهار من ! تو ز گل خنده، منظري بگشاي
    (حميد سبزواري)
    ***
    اي بهار باغ هاي تشنه صبح و صنوبر
    شعله ور بر خرمني از خار و خس کي خواهي آمد ؟
    (بهمن صالحي)
    گاه نيز حضرت مهدي(ع) و فيض وجودي ايشان به «بهار» تشبيه شده است :
    مضمون تو يک بهار خوبي بود
    اين مايه افتخار خوبي هاست
    (محمد تقي اکبري)
    «بهار» در شعر معاصران، فصل آمدن امام است :
    بيا که خانه تکاني کنيم دل ها را
    از انجماد کسالت، بهار نزديک است
    (سهيل محمودي)
    ***
    بيا و ختم کن به چشم هايت انتظار را
    به بي صدا تبسمي، صدابزن بهار را
    (حميدرضا شکارسري)
    ***
    خبر رسيد که تو با بهار مي آيي
    در انتظار تو ، من تا بهار خواهم مرد
    (محسن حسن زاده)
    بعد از غروب زمستان، همراه آواز باران
    ميآيد از مشرقي سبز، صبح بهاري که داري
    (سيد اکبر مير جعفري)
    + مهدي 
    «سيميندخت وحيدي» نيز در دو غزل خود به اين موضوع اشاره مي کند :
    رهگذر درنگي کن، باز هم بهار آيد
    ياسمن زند لبخند، نسترن به بار آيد
    ***
    اي کاش که يک صبح بهاري رسد از راه
    آن نادره گل را ستوديم و نيامد
    « طباطبايي ندوشن» هم در انتظار طلوع بهار و آمدن امام مي سرايد :
    غبار غربت پائيز را دوامي نيست
    به انتظار طلوع بهار،بر خيزم
    به هر حال آنچه به يقين اتفاق مي افتد، تکاپوي بهار است در آستانه ظهور پر برکت امام(ع) و «عليرضا قزوه» به خوبي به آن اشاره مي کند :
    دو کوچه آن طرف تر، بپيچ سمت لبخند
    شکوفه مي فروشد بهار دوره گردي
    ***
    در رهت به انتظار، صف به صف نشسته اند
    کارواني از شهيد، کارواني از بهار
    در دل و زبان برخي از شاعران نيز، امام با بهار مقايسه شده و بي شک، برتر از هزار بهار جلوه کرده است :
    کسي که سبز تر است از هزار بار بهار
    کسي ، شگفت کسي ، آن چنان که مي داني!
    (قيصر امين پور)
    ***
    تمام حرف بهاري که بي تو برخيزد
    ترانه هاي غبارين پار و پيرار است
    (محمد علي شيخ الاسلامي)
    ***
    بهار آمد و نشکفت باغ خاطر ما
    تو اي روان سحر ! روح نو بهار! بيا
    (محمود شاهرخي)
    به راستي که اگر براي بهار عزتي است به سبب وجود امام است که کريمانه به بهار مي پيوندد :
    آه مي کشم تو را با تمام انتظار
    پر شکوفه کن مرا اي کرامت بهار
    (عليرضا قزوه)
    + مهدي 
    آفتاب،آب،آينه،باغ،گل،ياس،دريا،موج،نسيم،باران،شبنم و ديگر واژه هاي لطيف و ستودني،دست مايه اي است براي همه سروده هايي که از جان برمي خيزند و تقديم جانان مي شوند.
    در عصر غيبت نيز، فراق و انتظار از يک سو، و شور و مستي چشم به راهان از سوي ديگر، دست به دست هم مي دهند و شاعر را وادار به انتخاب زيباترين کلمات مي کنند. از اين روست که اشعار مهدوي در همان حال که انديشه هاي بلند صاحبانشان را نشان مي دهند، بيانگر لطف و ظرافت زباني آنها نيز هستند، آن چنان که گويي هر بيت از اين سروده ها گل برگي است پيشکش حاضرترين امام، موعود(ع) .
    برآنيم تا در اين مجموعه از نوشته ها، نگاهي به پر بسامدترين واژگاني که در اشعارمهدوي به کار رفته اند بيندازيم و ناکامي ديدار او را با لذت تکرار نام والايش، آسانتر کنيم.
    + مهدي 
    + مهدي 

    پرسيدم از پيري کجاست آن خانه بنت رسول

    آنجا که جبرئيل امين مي رفته با اذن دخول

    گفت تا بني هاشم برو آنجا ببيني کوچه اي

    چون نيک آنجا بنگري بيني بر آن خون بتول

    آنجا دري است نيم سوخته ، کز آتش کين سوخته

    از کين آناني که از حق و علي کردند عدول

    آنجا در رحمت بود آنجا در جنت بود

    هر کس بر آن در در زده او برنگشته بي حصول

    آنجاست بيت فاطمه آن قبله گاه ما همه

    روي مه پاک حسين آنجاست که بنموده حلول

    آنجاست که زهرا را زدند ، آن يار مولا را زدند

    استاره محسن نمود در پشت آن ديوار افول

    در بين آن ديوار و در قرباني زهرا نگر

    گفت با خداي خويش بنما ز زهرا اين قبول

    آنجاست که زينب مي دويد چون ناله مادر شنيد

    آنجا گل باغ رسول پژمرده گشت و شد ملول

    گرييم و گوييم ما همه تا آخر عمر فاطمه

    شايد شفاعتهاي او آخر شود ما را شمول

    مولاي ما ، مهدي جان مي شنوي صداي شيعيانت را ؟؟؟:

    اي بهشت آرزوي فاطمه

    اشگ چشمت آبروي فاطمه

    همسفر شو با دل غمديده ام

    تا رويم امشب به سوي فاطمه

    در بقيع فاطميه جز تو كيست

    زائر گريان كوي فاطمه

    *************

    مادرت را بين كوچه ميزدند

    شد كبود از ظلم روي فاطمه

    ياس آنجا پشت در افتاده بود

    بسته بوده دست شوي فاطمه

    ناله ميزد پشت در مهدي بيا

    اي گل خوش رنگ و بوي فاطمه

    اللهم عجل لوليك الفرج

     <    <<    6   7   8   9   10    >>    >