«سيميندخت وحيدي» نيز در دو غزل خود به اين موضوع اشاره مي کند :
رهگذر درنگي کن، باز هم بهار آيد
ياسمن زند لبخند، نسترن به بار آيد
***
اي کاش که يک صبح بهاري رسد از راه
آن نادره گل را ستوديم و نيامد
« طباطبايي ندوشن» هم در انتظار طلوع بهار و آمدن امام مي سرايد :
غبار غربت پائيز را دوامي نيست
به انتظار طلوع بهار،بر خيزم
به هر حال آنچه به يقين اتفاق مي افتد، تکاپوي بهار است در آستانه ظهور پر برکت امام(ع) و «عليرضا قزوه» به خوبي به آن اشاره مي کند :
دو کوچه آن طرف تر، بپيچ سمت لبخند
شکوفه مي فروشد بهار دوره گردي
***
در رهت به انتظار، صف به صف نشسته اند
کارواني از شهيد، کارواني از بهار
در دل و زبان برخي از شاعران نيز، امام با بهار مقايسه شده و بي شک، برتر از هزار بهار جلوه کرده است :
کسي که سبز تر است از هزار بار بهار
کسي ، شگفت کسي ، آن چنان که مي داني!
(قيصر امين پور)
***
تمام حرف بهاري که بي تو برخيزد
ترانه هاي غبارين پار و پيرار است
(محمد علي شيخ الاسلامي)
***
بهار آمد و نشکفت باغ خاطر ما
تو اي روان سحر ! روح نو بهار! بيا
(محمود شاهرخي)
به راستي که اگر براي بهار عزتي است به سبب وجود امام است که کريمانه به بهار مي پيوندد :
آه مي کشم تو را با تمام انتظار
پر شکوفه کن مرا اي کرامت بهار
(عليرضا قزوه)