سفارش تبلیغ
صبا ویژن


 شهادت مظلومانه و جانگداز حضرت امّ الائمة النجباء ‘

صدیقه کبرى ‘ راضیه مرضیه ‘ انسیه حورا ‘ فاطمه

 زهراسلام اللَّه علیها بر فاطمیون تسلیت باد

زهرا زهراست ، چرا که نجابتی ست  غریب . نامش سروش عالم وحی است و سرود و ثنای فرشتگان سحر. تندیس جاودانی حسنین است و شاهکار خداوند ، ایه ای است و ائینه ای که شاهراهای نور از آغوشش می گذرد.
زهرا تکلمی ست روشن  به بازگوئی صحیفه حیدر،‏زهرا ست که سکوتش گوش صد فریاد را می دراند و در سیاه ترین لحظه های خاموشی که جای شقایق را  گل خرزه می گیرد. ، زایش تردید را با تبر یقین عقیم می کند . زهرا نسیمی ست تسکین دهنده  التهاب دل گداخته ی  علی (ع). نسیمی که از اوست  امواج دریا .
زهراست که خداوند نامش را به  مسند قداست نشاند و کوثرش نامید و زمین سجاده گسترده نیاش او ، در شبی که عبور را از کوچه های مدینه دزدیده بودند و سکون در همه چیز فریاد می کشید .چون هاله ای ازنور ،‏چنان مخفی اش کرد که دشمن ابتر از شرم در خم کوچک آب شد.
بانوی رجا! بی جهت نیست که نامت با ناگهان  گریه رقم  می خورد ، و یادت باران اشک را در چشمان مضطرب می رویاند. تو  مد عظیم درد حیدر را جزر بودی و نامت تکیه گاه تنهائی علی (ع) بود. تو نخستین میعاد اشک و نماز را با عبور غریبانه ات در جاده حادثه ، بال در بال ملائک  به تصویر کشیدی ، که  بیاموزی سوختن باختن نیست ، توانستن است.  تو عشق محض را به رخ فرشتگان کشیدی ، و بعد ازتو ، فرزندانت وارثان عشق پاک تو  و شهادت تواند ، که قیام کاخ یزید ، بازتاب آموخته های زینب (س) توست ، از بیت الاحزان و  از مسجد مدینه تا دشت کربلا و شام.
ازتو می آموزیم ای زهرای زندگی ! ای اسوه عفاف ! از تو می اموزیم  حیا و حجاب را در جامعه ، متانت و ادب را در گفتار ،‏سادگی و دور از تجملات را در زندگی ، تن پوش قناعت را در معاش ، حسین پروری و زینب آموزی را در تربیت !
ای زهرای نجابت !
از
تو درس می گیریم ، تعالی روح و جان را در سایه عبادت ، شکوه زندگی را در صفا و صداقت  ، و استقامت و نستوهی را در دفاع از امامت .

ازتو می آموزیم سرنهادن بر سجاده عبودیت را ، دست نیاز گشودن به آستان خدای بی نیاز را ، زمزمه راز و نیاز را ، شیرینی کام جان با تلاوت قرآن را ، یتیم نوازی و احسان و دستگیری از بینوا  را ، تلاش روزانه و نجوای شبانه را ، معرفت آموزی و پارسائی را ، چگونه بودن را ، و چگونه ریستن را .. .
ای بتول بیداری و بزرگواری !سخنانت در زیبائی و عمق به وحی می ماند ، رفتارت  آئینه خلق و خوی رسول الله ، قلب مهربانت پناهگاه  حسنین و زینبین  و تکیه گاه شیر خدا بود . 
وجودت یادر آور محمد(ص) بود ،‏سجودت فرشتگان وقدسیان را به تسبیح و تقدیس وامی داشت ، رضایتت رضای خدا و رسول بود و خشم عضبت ، خشم پرودرگار . دانای رازها بودی و عالمه غیر معلمه !
ای چشمه سار حکمت  ، دریای بیکران خصال نکوی تو از دانش و وفا و حیا موج میزند ! در چهره ات حیای محمد (ص) نهفته است ، در گفته ات ، کلام پدر جلوه گر  است ، ای مادر پدر ! 
ای فاطمه ! عشق را هم زتو باید آموخت ، ومناجات و عبودیت را ، و صمیمیت را ، و خدا راهم   باید از کلام تو شناخت ،‏خانه ازنام تو عرفان دارد ، و شب از یاد تو عطرآگین است .
و من امروز برشاخسار دعا ، دامن عرش را گرفته ام ، به استحابت نیایش ، که یارب ! به آبروی زخم و کبودی ،‏اجابتم کن ، که من در پیچ و خم این کوچه های پر از عطر یاس ، هستی خود را گم کرده ام ، بی هیچ نشانی از گمشده خویش .
بار ب به حرمت  اشگ یاس پهلو شکسته ات  !  تمام ثانیه هایم را به رنگ ایمان کن ، و در هر لحظه ام حضور مبارکش را جاری کن.

انتهای کلام انتهای من است ، تو انتها نداری فاطمه جان .


[ دوشنبه 87/2/30 ] [ 9:26 عصر ] [ نرگس الهی ] [ نظر ]


طرح ختم صلوات
سومین طرح ختم صلوات 110 روزه
به نیت تعجیل در فرج آقا امام زمان (عج) و سلامتی ایشان
شروع : 23 ربیع الثانی 1329 برابر با چهارشنبه 11 اردیبهشت1387
پایان : نیمه شعبان 1329 برابر با یک شنبه 27 مرداد  1367
مدت طرح : 110 روز
تعداد ختم صلوات روزانه 314 صلوات
(امام زمان (عج) + 313 نفر یاران ایشان )
انشاء الله
عزیزانی که
( اعم از وبلاگ نویس و غیر وبلاگ نویس و خانواده‌هایشان )
تمایل به ثبت نام دارند حتما پیام بگذارند که نیت 313 نفر صحیح واقع شود
لطفاً در اطلاع رسانی این طرح شریک شوید اجرتون با آقا امام زمان (عج)
در پناه حضرت دوست
دوستان عزیز می توانند جهت شرکت در این طرح معنوی و نورانی در صفحه نظرات همین  
وبلاگ ثبت نام کنند و یا به  وبلاگ
دریچه ای به سوی ملکوت  مراجعه نمایند.


به آسمان نگاهی بنداز، به ستاره هایش که امشب میهمانیشان با شکوه تر از شب های قبل است . دلت می خواهد تو هم به آن مهمانی بروی،
کافیست که فقط دلت بخواهد و آرزو کند .آن وقت سوار بر مرکب مهتاب می شوی و راهی آسمان بیکران خدا... عجب سفر باشکوهی ...
از آن بالا نگاهی به زمین می اندازی ... یک شب رها! رها در آسمان آبی مواج .آسمانی پر از نورو ستاره  ...
در همین حال مهتاب صدایت می کند: پیاده شو! به مقصد رسیدیم ...
چشمانت را باز می کنی ... شگفت انگیز است ...  خدای من !! اینجا کجاست که اینهمه زیباست !!
اینجا دنیای دیگری است ... ستاره ها یکی یکی به تو سلام می کنند ... و تو حیرت زده، نمی توانی جواب سلامشان را بدهی ... ماه ورودت را تبریک می گوید .دستت را به مهربانی می گیرد و تورا باخود می برد...
دریچه ای به سوی ملکوت باز می شود... تو همچنان مبهوت این همه شکوه و عظمت ‘ دست در دست مهتاب به سوی  بارگاه خدا میروی ....
آن وقت  است که تو در دلت می گویی چه سعادتی ... درجمع عرشیان ... درجمع ملکوتیان ... در جمع عاشقان آسمان ...
میهمانیشان ساده است و عجیب ... دلهاشان خدایی ... نگاهشان آسمانی... آرزوهاشان الهی .....
از یکی از ستاره ها می پرسی: راستی هر شب اینجا مهمانیست؟ آیا می توانم بازهم به این مهمانی بیایم ؟؟ ... و او درپاسخ تو می گوید:
«اگر دلت را  از نفرت و کدورت ؛ از رنجش ها ؛ از قید و بندها ؛ از زرق و برقها و از وابستگی های دنیایی رها کنی ... آن وقت می بینی دلت پر می شود از عشق خدا ، از ستاره های ایمان ، آسمان نگاهت پر می شود از مهتاب ؛ و از آن پس  در دلت هر شب مهمانیست، کافیست با خودت عهد ببندی که هیچ وقت زمینی نباشی » .
آسمانی باشید


[ یکشنبه 87/2/1 ] [ 1:8 عصر ] [ نرگس الهی ] [ نظر ]


آدمها رودخانه هستند
و حسادت و تکبر چهره ای زشت از رودخانه ی وحشی آدمهاست .که باتند آب و سیل ، هر چه ساختند را ویران میکنند . و در آن خشم ویران گر اهریمنی ؛ در آن حس مبتذل بی معنا ؛ جایی برای اندیشه  نیست . مجالی نیست که  بیاندیشی که آیا  گل محبتی  که درباغ  دلی کاشته بودم نابود کردم؟
راستی هیچ فکر کردید چند می ارزد این حسادت و تکبر؟ فکرکردید به چه بهائی زلالی وجودتان را به گند آب حسادت و تکبرآلوده کرده اید   ؟؟! آیا به خودمغرورید از کشتار شخصیت؟ ؟ازلگد مال  کردن جوانه های محبت؟
کاش حسادت می مرد. کاش تکبیر می مرد.
حسادت ماده شغالی است پیر ، آبستن نوزادی زیبا رو  اما  زشت اندیش .
تکبر روباهی ست فریبنده که حاصل حضورش در خانه دل تباهی همه خوبی ها ست . فرزند تکبر تباهی ست .
حسادت نفرت میزاید.تکبر حقارت میزاید.
حسادت از لحظه های آبی، ساعتهای رنج آورمی سازد.
تکبر از آرامش درون، طوفانی ویرانگر می سازد
.حسادت انسانیت را در ذهن و تکبر احساس را در قلب می کشد.
کاش آدمها چشم هایشان را باز کنند.
کاش  آدمها از زور حسادت تب نکنند.
کاش ادمها از زور تکبر تب نکنند.
تب کنند ، برای آنها که برایشان عزیزند.
تب کنند از داغ عاطفه ، از داغ محبت.
.کاش آدمها لبخند بزنند! که آسان تر هم هست از خشم.
کاش  چشمهایشان هر روز چند لحظه کور باشد.
تا با چشم دل ببینند.
کم ... اما ببینند.
کاش آدمها به طراوت باغ همسایه رشک نبرند.
به جای خشکاندن باغ همسایه باغ خود را آباد کنند.
کاش برای خوب بودن قانونی جز بد کردن دیگران بنا کنند.
کاش باور کنند تنها چیزی که از آنها باقی می ماند .
خاطره های خوشی هست که ازخود در یاد و خاطر دیگران باقی میگذارند. 
     « الهی چنان کنان که فرجام کار      تو خشنودباشی و من رستگار» 


[ دوشنبه 87/1/12 ] [ 9:46 عصر ] [ نرگس الهی ] [ نظر ]


ستاره ای بدرخشید وماه مجلس شد
دل رمیده مارا انیس و مونس شد
نگار من که به مکتب نرفت و خط ننوشت
به غمزه مسئله آموز صد مدرس شد


امروز  صفا  با دل و جان همراه است
هنگام   طلوع    آفتاب  و  ماه  است
هم جشن  ولادت   امام  صادق  (ع)
هم عید محمدابن عبد ا... (ص) است

میلاد فرخنده خاتم الانبیاء ،اشرف الاوصیاء، ختم المرسلین ، حبیب اله العالمین ،
طبیب
قلوب المومینین ، حضرت ابوالقاسم ، محمد مصطفی صلوات الله علیه
و آله و
میلاد خجسته ششمین شمس کهکشان امامت وگل بوستان لایت،
صادق آله طاها ، امام
جعفر صادق علیه السلام بر شیفتگان خاندان
عصمت
و طهارت علیهم السلام مبارک باد

 

مانده‏اند عالمیان و آدمیان که کدامین لحظه را، لحظه ولادت تو بشمارند؟
کدامین روز را، روز تولد تو نام بگذارند؟
تو کى در وجود آمدى که ورودت را و زمان آمدنت را جشن بگیرند؟
خورشید و ماه و ستارگان تا بدانجا که حافظه‏شان یارى مى‏کند به تو سلام مى‏گفته‏اند.
نرگس‎ها اولین رکوع حیات را بر آستان تو کرده‏اند.
موج‎ها از ازل سر بر ساحل رسالت تو مى‏ساییده‏اند.
سرسخت‎ترین و بى محاباترین لاله‏ها و آلاله‏ها در بى انتهاترین دشت‎ها، نام تو را هر پگاه فریاد
مى‏کرده‏اند.
پیغمبران و رسولان همه در کلاس تو درس رسالت مى‏خوانده‏اند.
سرو و صنوبران مدام راستاى قامت تو را تداعى مى‏کرده‏اند.
بلبلان و قناریان هر چه یاد دارند، همیشه مدح تو مى‏گفته‏اند.
گل‎هاى محمدى همه با نام تو پر مى‏گشوده‏اند.
قطرات باران، اندیشه حیات را وام از تو مى‏گرفته‏اند.
بنفشه‏هاى جان باخته و دل افروخته همیشه در صفحه سینه سوخته خویش تصویر روشنى از تو
مى‏یافته‏اند.
در حافظه جویبارها، جز تکرار نام تو هیچ نیست.
شبنم‏ها هر چه به خاطر دارند بر تو درود مى‏فرستاده‏اند.
پیش از تو را، کسى به یاد ندارد.
بارى،مانده‏اند عالمیان وآدمیان که کدامین لحظه رالحظه ولادت توبشمارند.
موجودات هرچه به گذشته‏ها مى‏نگرند،هر چه در خورجین سوابق خویش
جستجو مى‏کنند، هر
چه زمین ماضى را مى‏کاوند، هر چه نگاه در زوایاى
حافظه مى‏گردانند، جزتو هیچ نمى‏بینند.
راهى باید جست براى سخن گفتن از ولادت تو.
آنسان که عرشیان لب به شکوه نگشایند ومقربان گره گلایه بر برو نیفکنند.
بدانگونه ازتولد توسخن باید گفت که هستى برنیاشوبد وحیات بیقرارى نکند.
چه، هیچ رشحه‏اى از حیات، تو را پیش از خویش نیافته است.
و چگونه بیابد که حیات از نور تو در وجود آمده است.
هستى، طفیل آمدن توست.
چنین نبود که خداوند تو را براى هستى خلق کند.
هستى به افتخار تو آمد.
تو براى عالم نیامدى، عالم براى تو آمد.
مگر نه خداوند، تو را پیش از همه، از نور خویش آفرید و جهان از کرشمه چشم توموجود شد؟
مگر نه افلاک در التهاب غمزه نگاه تو پدید آمد؟
مگر نه تو مقصود بودى و ماسوا به تبع ؟
آن گنج مخفى که خداوند بود و دوست داشت که یافته شود مگر به آفرینش تو یافته نمى‏شد؟
مگر تو برترین شناساى پروردگار خویش نبودى؟
چه کسى مى‏توانست بیاید که او را بهتر از تو دریابد؟
مگر بناى آفرینش بر عبادت نبود؟
مگر تو عابدترین بنده خدا نبودى؟
مگر با خلق تو آن غایت به تحقق نمى‏نشست؟
مگر با آغاز تو، کار آفرینش پایان نمى‏گرفت؟
آرى، تو همه بودى و با آمدن تو انگیزه‏اى براى خلقت دیگران نبود .
آرى، ولى، تو «رحمة للعالمین» بودى.و در «رحمة للعالمین» بودن تو همین بس که عالم وآدم از نور تو آفریده  شد و وام حیات از تو
گرفت با آن که تو خلق کامل و کاملترین خلق بودى.
بارى سخن گفتن از تو و ولادت تو نه سخت و دشوار، بل خطرناک ومحال  است.محال از این روکه موجودات، پیش از تو نبوده‏اند تا از ولادت توسخن بگویند، جزخالق، کسى
زمان خلق تو را چه مى‏داند؟
و خطرناک از آن جهت که تو معشوق خداوندى، تو حبیب و محبوب اویى.
و هیچ عاشقى، غیرتمندتر از خداوند به معشوق خویش نیست.
هموکه تو را سلام کرد وفرمود که نه فقط خلایق و افلاک را که بهشت وجهنم ا حتى به
خاطر تومى‏آفرینم .بهشت را محض یاران تو و هنم را براى مخالفان تو.
آرى، با چنین غیرتمندى عاشق، سخن گفتن از معشوق بس خطر آکنده
است.
معشوقى که پیامبران سلف همه آرزو مى‏کرده‏اند که ازامت او باشند
ودررکاب و.
معشوقى که ملائک تا ابد مأمور صلوات بر او شده‏اند .
معشوقى که  راه شناختش جز برخدا و
ولى او بسته  است . چگونه مخلوقى که ازنور اوپدید آمده است ونمى‏فهمد که اوازکى،کجا و
چگونه بوده است،از اوسخن بگوید؟
گوهر پاک تو از مدحت ما مستغنى است
فکر مشاطه چه با حسن خداداد کند؟

 

او خورشید مدینه دین و دانش بود.
درمیان این دو فصل سیاه وسرد و ابرآلود،چند صباحى که خورشید وجودش از افق مکتب و مذهب تابید، اسلام و قرآن را جان بخشید.
او آبیارى نهال حق کرد تا این بذر ایمان پا گرفت ودر افق ‏اندیشه‏ها تابان شد.
دبن به نام او زنده گشت.
درخت علم، در بوستان کلامش روئید و به برگ و بار نشست.
گلشن فضل، از چشمه دانش او سیراب شد.
کتاب فقه، با «الفباى صادقى‏» نگاشته گشت.
وقتى چشمه فضل و فقه و علم و کمال او مى‏جوشید، حسودان و عنودان؛ ‏زبان به طعن مى‏گشودند و تبغ دشمنى بر مى‏کشیدند و پاى خصومت پیش ‏مى‏گذاشتند.
ولى کدام دانشوررا مى‏توان شناخت ونام بردکه ازگنج دانش‏ حضرت صادق علیه السلام بهره نبرده باشد؟
وکدام معلم را مى‏توان یافت که به اندازه او ، تربیت ‏یافته درمکتب عترت داشته باشد؟
حوزه‏هاى علمیه، نقش شاگردى او را به سر درهاى خییش نوشته‏اند.
فقیهان دین مدار، خوشه‎چین حدیث و حکمت صادقى‏اند.
آن چهار هزار گوش حکمت نیوش ، که از زبان این حجت ‏خدا حدیث ‏مى‏شنیدند و آن چهار هزار زبان و قلم که به گفتن ونوشتن و ثبت ‏ونشر حقایق دین از زبان اومى‏پرداختند، هر کدام منشورى بودند که آن نورهاى تابان را در رواق اندیشه‏هاى بشرى مى ‏تاباندند و آن ‏معارف ناب و والا را از عرش بلند «علم لدنى‏» حضرتش، برفرش‏ کتاب‎ها و دفترها فرود مى‏آوردند.
خوشا به حال آن چهار هزار حکمت‏آموز محضرش!
آنان، همچون نسیمى خوشبوى، از کوى معارف او گذشته، در پهنه ‏قلمرو اسلام،جوهره دین را پخش مى‏کردند و «قال الصادق‏» گویان، کام تشنگان معرفت راعطرآگین مى‏ساختند.
عصرى بود که بدعت گذاران و دین ستیزان، در قالب‎هاى مختلف به‏ تحریف چهره آئین محمدى(صلی الله علیه و آله) مى‏پرداختند.
امام صادق علیه السلام بود که خورشید گون مى ‏تابید و آن اوهام وخرافات و تحریفات را مى‏زدود.
درود بر سلسله نورانى راویان احادیث؛آنان که حلقه‏اى از «تعبد» و«اطاعت‏» بر گردن داشتند و بر گرد «آل الله‏»، پروانه ‎وار مى‏ چرخیدند و خوشه ‎چین محضرآن انوار تابناک مى‏شدند، تا جهان در ظلمت نماند وبشریت از این کوثر
ناب ‏و زلال، محروم نباشد.
ابان بن تغلب‏ها، هشام‏ها،مؤمن طاق‏ها، جمیل بن دراج‏ها،ابوبصیرها،زراره‏ها، سماعه‏ها،عمار ساباطى‏ها،جابر بن حیان‏ها ، مفضل‏ها، صفوان‏ها و... صدها ستاره فروزان، هریک در فروغ‎گسترى ‏مکتب امام صادق ( علیه السلام )، نقشى عظیم داشتند و حاملان ووارثان و راویان و ناشران آن علوم بودند.
سیراب شدگانى بودند از این زمزم جوشان!
باده نوشانى بودند از این ساغر کوثرگون!
آنان،کام دل را باحلاوت «مکتب عترت‏» آشنا ساخته بودند واز پیشوایان دین، به ویژه از صادق آل محمد ، نه تنها علم، که عمل هم ‏مى‏آموختند ونه تنها دانش،که  عصاره دین را از زبان او مى‏گرفتند.
امروز، بام و در کشور ما، «صادقیه‏» است.
اینک،در کشور امام صادق (علیه السلام)،فرهنگ اهل‏ بیت علیهم السلام ، سارى ‏وجارى است.
امروز، هر جا که شیعه‏اى است، جعفرى است.
و هر جا که حوزه‏اى است، صادقى است! ...


[ سه شنبه 87/1/6 ] [ 3:48 عصر ] [ نرگس الهی ] [ نظر ]

قصد جانم میکنداین عید وبهارم بی تو این چه عیدی وبهاری است که دارم بی تو
گیرم این باغ گلا گل بشکوفدرنگین  به چکارآیدم ای گل به چکارم بی تو
گیرم ازهیمه زمرد به نفس رویانده است  بـازهم بـاز بهـارش نشمـارم
بی تو



بنام حضرت دوست
یکسال دیگر هم با همه تخلی وشیرینی هایش گذشت . بازهم بهاری و نوروزی . دلم بهاری نیست. بی عطر گل نرگس باغ دلم بهار ی نمی شه.حرفها بسیار داشتم که بگم؛ اما با این دل طوفانی چه می تونم بگم؟ کاش می شد به دنیای پاک و بی الایش کودکی برگردم.کاش می شدتنها یک لباس نو شادی دنیا را دوباره به دلم بیاره. کاش می شد شوق گرفتن عیدی ،گرفتن یک اسکناس تانخوره خوشبو پای مرا بکشونه به هرخانه که پدر اراده می کرد. کاش می شد ....... پرم از این کاش ها ی هرگز نشدنی.بگذریم. این غصه درون دل نهفتن بهتر.....
روزاخری همکارام پیله کردند که مثل هرسال دعاهایم رابرایشان بنویسم تا تو سفره هفت سین شون بذارند. من هم نشستم و نوشتم. اون موقع همه کسانی که می شناختم ، همه دوستان ، همه کسانی که به طریقی مهرشون  به روی  لوح سینه نقشه بسته درنظرم بودند.شماهم بخوانید و از ته دل آمین بگوید. شاید مرغ آمین همین حالا از بالای سرشما عبور کنه و صدای نفس های شمارا بشنوه و باشما آمین بگه  وخدا هم از لطف و کرمش استجابت کنه :
بارالها !
به نام خجسته تو آغاز می کنیم این سال را ، به این امید که به لطف بیکرانت و در سایه پرمهر ولیت حضرت صاحب الزمان ، مهدی فاطمه  عجل الله تعالی ظهوره ، سالی سرشار از خیرو برکت و معنویت ورحمت و شادی و سلامت داشته باشیم.
الهی!تو میدانی که عید واقعی ما وقتی ست که آن یار پنهان از نظر نقاب از چهره گشاید و چشم و دل ما را به دیدارش روشنی  وگرمی ببخشد. پس  ای هربان خدای من!، عید مارا ظهور حضرتش قرار بده  و بهار مارا به شکفتن گل زیبای وجودش در باغ هستیمان پر طراوت و جاودانه کن.
الهی!در این سال به ما ایمان محکم ،توکل خالصانه ، خلاق خوش ،سلامت نفس  ، سلامت تن وسعادت دنیا و اخرت عنایت کن .
الهی ! یاریمان کن  تا همیشه و همه جا و همه وقت خودمان را در محضر تو و در معرض داوری تو ببینیم .یاریمان کن تا وقت خشم صبور  ،‏وقت قضاوت عادل  ، وقت قدرت خاضع، در رفتار و گفتار متواضع باشیم.
الهی! مدد کن که هیچ گاه برای اثبات خودمان دروغ نگوئیم ، تهمت نزنیم ، غیبت نکنیم ، دلی را بدرد نیاوریم . ، آه کسی را برنیانگیزیم . چشمی را به اشک ننشانیم. آبروی کسی را نریزیم. حرمت کسی را نشکنیم وایمان کسی را خدشه دار نکنیم .
الهی !یاریمان کن که آنچنان سرگرم بازیهای دنیا نشویم که یادمان برود که بازیگردان اصلی تو هستی و ما تنها بازیگر نقشی هستیم که تو بخواهی و تو اراده کنی.
بارالها! یاریمان کن تا در پرتو ایمان به تو و لطف بیکرانت به گونه ای زندگی کنیم  که همیشه خاطری آسوده، دلی آرام و وجدانی راحت داشته باشیم و هرگز نگران پاسخگوئی  به رفتار و کردارو گفتار خود در محضر کبرائی تو نباشیم. *آمین یا سمیع و یا بصیر*




بشکفد بار دگر لاله ی رنگین مرادغنچه ی سرخ فرو بسته ی دل باز شود
من نگویم که بهاری که گذشت آید بازروزگاری که به سر آمده اغازشود
روزگار دگری هست و بهاران دگر شادبودن هنراست شاد کردن هنری والاتر
لیک هرگز نپسندیم به خویش که چو یک شکلک بی جان شب وروز
بی خبر از همه خندان باشیم بی غمی عیب بزرگی است که دور از ما باد
کاشکی آینه ای بود جهان بین که در آن خویش را می دیدیم
آنچه پنهان بود از آینه ها می دیدیم  می شدیم آگه از آن نیروی پآکیزه نهاد
که به ما زیستن آموزد وجاوید شدن پیک پیروزی و امید شدن
شاد بودن هنر است؛ شادکردن هنری والاتر

گربه شادی تو دلهای دگر گردد شادباغ هستی شود از مهر و محبت آباد
زندگی صحنه ی یکتای هنرمندی ماست هرکسی نغمه ی خود خواند واز صحنه رود

صحنه پیوسته بجاست خرم آن نغمه که مردم بسپارند به یاد


[ سه شنبه 87/1/6 ] [ 3:44 عصر ] [ نرگس الهی ] [ نظر ]
دوستان










بازدیدهای وب
امروز: 16
دیروز: 43
تاکنون: 468268
تعداد یادداشت ها: 131
موسیقی وب