• وبلاگ : همسفرمهتاب
  • يادداشت : شناخت مكتب عاشورا و مكتب حسيني
  • نظرات : 23 خصوصي ، 123 عمومي
  • ساعت ویکتوریا

    نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
     <      1   2   3   4   5    >>    >
     
    + زهرا 
    عبّاس، نجابت و شرافت خانوادگي داشت و از نفسهاي پاك و عنايتهاي ويژة علي(ع) و مادرش امّ البنين برخوردار شده بود. امّ البنين هم نجابت و معرفت و محبّت به خاندان پيامبر را يكجا داشت و در ولا و دوستي آنان، مخلص و شيفته بود. از آن سو نزد اهل بيت هم وجهه و موقعيت ممتاز و مورد احترامي داشت. اين كه زينب كبري پس از عاشورا و بازگشت به مدينه به خانة او رفت و شهادت عبّاس و برادرانش را به اين مادرِ داغدار تسليت گفت
    + زهرا 
    روزي حضرت امير(ع) عبّاسِ خردسال را در كنار خود نشانده بود، حضرت زينب هم حضور داشت. امام به اين كودك عزيز گفت: بگو يك. عبّاس گفت: يك. فرمود: بگو دو. عباس از گفتن خودداري كرد و گفت: شرم مي‏كنم با زباني كه خدا را به يگانگي خوانده‏ام دو بگويم. حضرت از معرفت اين فرزند خشنود شد و پيشاني عبّاس را بوسيد
    + زهرا 

    ميلاد فرزند شجاعت

    سالها از شهادت جانگداز دختر پيامبر، حضرت زهرا ميگذشت. حضرت علي(ع) پس از فاطمه با امامه (دختر زادة پيامبر اكرم) ازدواج كرده بود. امّا با گذشت بيش از ده سال از آن داغ جانسوز، هنوز هم غم فراق زهرا در دل علي(ع) بود.

    براي خاندان پيامبر، سرنوشتي شگفت رقم زده شده بود. بني هاشم، در اوج عزّت و بزرگواري، مظلومانه مي‏زيستند. وقتي علي(ع) به فكر گرفتن همسر ديگري بود، عاشورا در برابر ديدگانش بود. برادرش «عقيل » را كه در علم نسب‏شناسي وارد بود و قبايل و تيره‏هاي گوناگون و خصلتها و خصوصيتهاي اخلاقي و روحي آنان را خوب مي‏شناخت طلبيد. از عقيل خواست كه: برايم همسري پيدا كن شايسته و از قبيله‏اي كه اجدادش از شجاعان و دلير مردان باشند تا بانويي اين چنين، برايم فرزندي آورد شجاع و تكسوار و رشيد.(1

    پس از مدّتي، عقيل زني از طايفة كلاب را خدمت اميرالمؤمنين(ع) معرفي كرد كه آن ويژگي ها را داشت. نامش «فاطمه»، دختر حزام بن خالد بود و نياكانش همه از دليرمردان بودند. از طرف مادر نيز داراي نجابت خانوادگي و اصالت و عظمت بود. او را فاطمة كلابيه مي گفتند و بعدها به «امّ‏البنين» شهرت يافت، يعني مادرِ پسران، چهار پسري كه به‏دنيا آورد و عبّاس يكي از آنان بود.

    عقيل براي خواستگاري او نزد پدرش رفت. وي از اين موضوع استقبال كرد و با كمال افتخار، پاسخ آري گفت. حضرت علي(ع) با آن زن شريف ازدواج كرد. فاطمة كلابيه سراسر نجابت و پاكي و خلوص بود. در آغاز ازدواج، وقتي وارد خانة علي(ع) شد، حسن و حسين « بيمار بودند. او آنان را پرستاري كرد و ملاطفت بسيار به آنان نشان داد(1).

    گويند: وقتي او را فاطمه صدا كردند گفت: مرا فاطمه خطاب نكنيد تا ياد غمهاي مادرتان فاطمه زنده نشود، مرا خادم خود بدانيد.

    ثمرة ازدواج حضرت علي با او، چهار پسر رشيد بود به نامهاي: عبّاس، عبدالله، جعفر و عثمان، كه هر چهار تن سالها بعد در حادثة كربلا به شهادت رسيدند. عباس، قهرماني كه در اين كتاب از او و خوبي‏ها و فضيلتهايش سخن ميگوييم، نخستين ثمرة اين ازدواج پر بركت و بزرگترين پسر امّ البنين بود.

    + زهرا 

    وقتي به دنيا آمد حضرت علي(ع) در گوش او اذان و اقامه گفت، نام خدا و رسول را بر گوش او خواند و او را با توحيد و رسالت و دين، پيوند داد و نام او را عباس نهاد(1). در روز هفتم تولّدش طبق رسم و سنّت اسلامي گوسفندي را به عنوانِ عقيقه ذبح كردند و گوشت آن را به فقرا صدقه دادند(1).

    آن حضرت، گاهي قنداقة عبّاس خردسال را در آغوش ميگرفت و آستينِ دستهاي كوچك او را بالا مي‏زد و بر بازوان او بوسه مي‏زد و اشك مي‏ريخت. روزي مادرش امّ البنين كه شاهد اين صحنه بود، سبب گرية امام را پرسيد. حضرت فرمود: اين دستها در راه كمك و نصرت برادرش حسين، قطع خواهد شد؛ گريهء من براي آن روز است
    + زهرا 

    عبّاس يعني تا شهادت يكّه تازي عبّاس يعني عشق، يعني پاكبازي

    عبّاس يعني با شهيدان همنوازي عبّاس يعني يك نيستان تكنوازي
    + زهرا 

    در نگاه به قلّه ‏هاي رفيع ايمان و شجاعت و وفا، چشم ما به وارسته مردي بزرگ و بي‏ بديل مي‏افتد، به نام عبّاس فرزند رشيد اميرالمؤمنين(ع) كه در فضل و كمال و فتوّت و رادمردي، الگويي برجسته است. در اخلاص و استقامت و پايمردي، نمونه است و در هر خصلت نيك و صفت ارزشمندي، كه كرامت يك انسان به آن بسته است، سرمشق است. ما پيوسته دين باوري و حقجويي و باطل ستيزي و جانبازي را از او آموخته‏ايم و نسل الله‏اكبرِ امروز، وامدار مكتب جهاد و شهادتي است كه اباالفضل(ع) در آن مكتب، علمدار است و همچون خورشيد، درخشان.

    اينك، گرچه از صحنه‏هاي آن همه ايثار و دلاوري و وفا كه در عاشورا اتّفاق افتاد و آينه‏اي فضيلت نما پيش چشم جهانيان نهاد، بيش از هزار و سيصد سال ميگذرد، امّا تاريخ، روشن از كرامتهاي عباس بن علي(ع) است و نام ‏او با وفا، ادب، ايثار و جانبازي همراه است و گذشتِ اين همه سال، كمترين غباري بر سيماي فتوّتي، كه در رفتار آن حضرت جلوه‌گر شد، ننشانده است.

    + زهرا 

    السلام عليك يا اباعبد الله الحسين

    توماس كارلايل: بهترين درسي كه از تراژدي كربلا مي گيريم، اين است كه حسين و يارانش ايمان استوار به خدا داشتند، آنها با عمل خود روشن كردند كه تفوق عددي در جائي كه حق با باطل روبه رو مي شود، اهميت ندارد و پيروزي حسين با وجود اقليتي كه داشت باعث شگفتي من است.

    Thomas Carlyle has relayed this about the Tragedy of Karbala :

    "The best lesson which we get from the tragedy of Karbala is that Hussain and his companions were the rigid believers of God. They illustrated that numerical superiority does not count when it comes to truth and falsehood.The victory of Hussain despite his minority marvels me

    سلام

    از اين كه افتخار داديد و به ما سر زديد ممنونم .

    برگزيده شدن وبلاگتون رو تبريك مي گم .

    وادي زيبايي را براي قلم زدن انتخاب نموده ايد . از توفيق قشنگي كه اهل بيت به شما داده اند غبطه مي خورم . مرا هم دعا كنيد .

    موفق باشيد .

    سلام و آرزوي توفيق روز افزون براي شما دوست عزيز...
    و عرض تسليت بمناسبت فرا رسيدن تاسوعا و عاشوراي حسيني به حضرت ولي عصر(عج) و شما محب اهل بيت....
    و آرزوي قبولي توسلات و عزاداريتان ...
    وممنون بخاطر حضور هميشگي و نظرات ارزشمندتون...
    مطلبتون مثل هميشه زيبا بود اجرکم عندالله...
    التماس دعا...
    سجاده عشق آپديت شد...
    با حضور پر مهرتون سرافرازمون کنيد...
    اللهم عجل لوليک الفرج...
    حق نگهدارتون...
    اي بنده من آن وقت که تو به نماز ايستاده اي آنچنان به سخنان تو گوش مي دهم که انگار همين يک بنده را دارم. ولي تو چنان از من غافلي که گويي هزاران خدا داري؟ / با سلام منم به روزم و خوشحال ميشم سري هم به من بزنين / باي

    « اللّهُمَّ اَرزُقني شَفاعَةَ الحُسَينِ يَومَ الوُرُودِ و ثَبِّت لي قَدَمَ صِدقٍ عِندَکَ مَعَ الحُسَينِ و اَصحابِ الحُسَين »

    سلام ...

    دوست گرامي تو اين ايام التماس دعاي مخصوص داريم ...

    راستي وبلاگ به روز شده . خوشحال ميشم مثل هميشه قدم رنجه بفرماييد .

    التماس دعا

    يا حق

    عموي من از همان سال‏ها بسيار متمول بود و دو پسر دارد كه هميشه در ناز و نعمت و در راه رفت و برگشت به اروپا بودند. هر وقت به خانه آن‏ها مي‏رفتيم با تفاخر و تكبر با ما سخن مي‏گفتند. شايد در طول ماه چندين پارتي با دوستان و آشنايان هم كيش داشتند و از هيچ چيزي دريغ نمي‏كردند. يكي از سال‏ها پدرم آن‏ها را به مراسم عزاداري دعوت كرد و آن‏ها نيز پذيرفتند . پس از عزاداري و صرف شام پسر عموي من بهم گفت: اين كار شما اسراف است !!!! شما بايد به‏جاي اين ريخت و پاش‏ها به فقرا كمك مالي كنيد !!! مي‏دانيد چقدر گرسنه و نيازمند در اين مملكت ما ريخته است !!!! .... فكر كنم نقل داستان تا همين‏جا كافي باشد. التماس دعا

    سلام خواهر خوب و مهربانم

    دوستي از من خواسته بود جواب سوالاتش را كه در كامنت شما گذاشته است بدهم. با اجازه‏تون خواستم جواب ايشان را بنويسم كه ديدم شما بطور كامل و جامع تمام سوالات ايشان را در اين‏جا بطور مستدل بيان كرده‏ايد. حال يا آن دوست عزيز مقدمه بحث را ديده و بدون خواندن بقيه سوالات خود را مطرح كرده و يا اين‏كه ... به هر حال لازم ديدم از زحمات و تلاش وافري كه در اين ايام داريد صميمانه سپاسگزاري كرده باشم. در اين ايام براي من نيز خيلي دعا كنيد. هميشه سبز و آسماني باشيد.

    سکوت سرشار از سخنان ناگفته است(مارگوت بيکل )...///

    چون گل گونه هايش را با سيلي سرخ کرد ، بهار از شرمندگي مرد
     <      1   2   3   4   5    >>    >