• وبلاگ : همسفرمهتاب
  • يادداشت : شناخت مكتب عاشورا و مكتب حسيني
  • نظرات : 23 خصوصي ، 123 عمومي
  • چراغ جادو

    نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
     <      1   2   3   4   5    >>    >
     

    هق هق امونمو بريده ..

    از خدا خجالت مي كشم .. دارن مينياتورشو خراب مي كنن ..

    دارن سر حسينو مي برن ..

    ..

    خدااااااااا

    سلام . دوست خوبم .

    عزاداريهاتون قبول .

    يادمون باشه ،


    ظهر عاشورا ، حاشيه ها ،


    نماز اول وقتُ ازيادمون نبرن .


    يادمون باشه ،


    امام حسين (ع) نمازشون به تاخير نيفتاد .


    يادمون باشه....



    راستي جواب سئوال رُ جمعه ميدم

    نرگس خاتون! اينم از لوگوي شما!

    ممنون كه مي كوشيد از منظري غير كليشه اي به حقايق نهضت مقدس عاشورا بپردازيد.

    در ضمن با آرزوي حضوري مؤثرتر در دنياي مجازي و نيز عرض تسليت تاسوعا و عاشوراي حسيني، آيا مي دانيد كه سازمان ملل متحد سال 2006 را «سال جهاني بيابان و بيابان زايي» ناميده است؟ بياييم براي مهار بيابان زايي در ايران عزيزمان هم پيمان شويم.

    http://darvish100.blogfa.com

    سلام

    وبلاگ خوبي داريد...با مطالبي جالبتر!!

    ممنون ميشوم به وبلاگ من هم پا گذاشته و از عقيده ي خويش در مورد مطالب نوشته شده مرا بهره مند نمائيد...

    ارادتمند: مرتضي مهرگان

    سلام نرگس جان

    خوبيد؟ كم پيداييد؟ ايام شهادت آقا و يارانش رو به شما تسليت

    ميگم.........راستي اگه ممكنه اسم گل شقايق رو تغيير بدين

    بزارين هزار و يك شب...........

    شما رو ادد كردم ولي مثل اينكه زياد اوون نمي شين.......

    خيلي دوست داشتم باهاتون آشنا بشم............

    بعضي از مطالبمو دوست دارم از طريق وبلاگ شما به دوستان بگم....... منتظر پاسخ شما هستم.........

    موفق باشيد

    ياهو

    سلام

    محمد رسول الله والذين معه اشداء علي الكفار رحماء بينهم ...

    حضرت ابوالفضل ع ...شامل همين آيه شريفه است با دشمنان دين عبوس ..باخشم و نفرت ....با اهل دين و مومنين ريوف و مهربان .......

    شب عاشوراي حسيني بر شما تسليت

    اي حسين جان بيا القمه بنما نظاره ...... دست من شد جداء و تنم شد پاره پاره ......دست من از تن اگر جدا شد ......

    زنده و جاويد فداي حق شد .......يا حسين مظلوم

    التماس دعا

    ز اوج بي وفايي دلم گرفته امشب - شور مي زنه دل من براي قلب زينب / يا حسين !!! سلام ... التماس دعا

    سلام

    اينجا محرم است و آنجا جهنم...

    اينجا رقيه واعطشا سرمي‏دهد و آن‏سو حرمله سرود پشيماني با خويش نجوا مي‏كند...

    اينجا حسين‏عليه‏السلام، خون فرزند به آسمان هديه مي‏كند و آن‏سو عبيدالله، سرباز از كف مي‏دهد...

    اينجا فرزند حسن‏عليه‏السلام كه نامش قاسم است،‏ جان خويش را فداي حسين‏عليه‏السلام ‏مي‏خواهد و آن‏سو همه غريق درياي حيرت‏اند...

    اينجا همه مي‏دانند كه بهشت را به كف خواهند آورد و آن‏سو كسي نمي‏داند كه ميزبانش جهنم است...

    بگذريم...

    حسين‏عليه‏السلام را بايد سلامي داد از روي تسليم

    جبهه روياروي حسين‏عيه‏السلام را بايد لعنت كرد، لعنتي به بلنداي تاريخ و به عمق ظلم و جهل...

    زيارت عاشورا را بايد پاس داشت، نه آن‏گونه كه ما كرده‏ايم...

    زيارت عاشورا ميثاق غيرت و حميت و خداگرايي جماعت شيعه است كه امروز به فراموشي سپرده شده است...

    ياعلي

    سلام نرگس مهربونم اول بايد بگم آهنگت دلم را پرواز داد واي نرگس نرگس !!! چه خوش سليقه اي خواهر آسماني ام . قبل از نوشتن سير گوش دادم بعد برات كامنت گذاشتم دلم نمياد صفحه وبلاگت رو ببندم . اينقدر منقلب شدم كه نمي دونم چي بگم ... اميدوارم عزاداريهاي شما مورد قبول درگه حق قرار بگيره عزيزم دل به دل راه داره منم خيلي دوستت دارم و هر روز اين عشق و محبت من به تو خواهر عزيزم بيشتر و بيشتر ميشه مي دوني چرا ؟ ! چون يه خواهر آسماني پيدا كردم واي نرگسم آهنگت مطالب قشنگت دلم را آرام كرد وبلاگت عطر و شميم شهدا را مي دهد . شهدايي که شمع محفل بشريتند . ما کجا و ارمانهاي شهدا کجا !!! براي شناخت شهدا اولين قدم شناخت خداست . اونموقع هست که روز وصال فرا مي رسد .

    نوشته هاي زيبات آهنگ دلنشينت نسيم خنكي شد بر دل خسته ام واقعا حظ كردم عزيزم الهي كه زنده باشي

    در اين روزهاي عزيز ما را از دعاي خيرتان فراموش نکنيد

    در پناه حق

    + زهرا 

    نام اين فرزند رشيد اميرالمؤمنين «عباس» بود، چون شيرآسا حمله مي‏كرد و دلير بود و در ميدانهاي نبرد، همچون شيري خشمگين بود كه ترس در دل دشمن مي‏ريخت و فريادهاي حماسي‏اش لرزه بر اندام حريفان مي‏افكند.

    كُنيه‏اش «ابوالفضل» بود، پدر فضل؛ هم به اين جهت كه فضل، نام پسر او بود، هم به اين جهت كه در واقع نيز، پدر فضيلت بود و فضل و نيكي زادة او و مولود سرشت پاكش و پروردة دست كريمش بود.

    او را «ابوالقِربه» (پدر مشك) هم ميگفتند به خاطر مشكِ آبي كه به دوش ميگرفت(1) و از كودكي ميان بني هاشم سقّايي مي‏كرد(1»«سقّا» لقب ديگر اين بزرگ مرد بود. آب آور تشنگان و طفلان، به خصوص درسفر كربلا، ساقي كاروانيان و آب آور لب تشنگان خيمه‏هاي ابا عبدالله(ع) بود و يكي از مسؤوليتهايش در كربلا تأمين آب براي خيمه‏هاي امام بود و وقتي از روز هفتم محرّم، آب را به روي ياران امام حسين(ع) بستند، يك بار به همراهي تني چند از ياران، صف دشمن را شكافت و از فرات آب به خيمه‏ها آورد. عاقبت هم روز عاشورا در راه آب اوري براي كودكان تشنه به شهادت رسيد(1) (كه در آينده خواهد آمد). او از تبار هاشم و عبدالمطلب وابوطالب بود، كه همه از ساقيانِ حجاج بودند.علي(ع) نيز ان همه چاه و قنات حفر كرد تا تشنگان را سيراب سازد. در روز صفّين هم سپاه علي(ع) پس از استيلا بر آب، سپاه معاويه را اجازه داد كه از آن بنوشد تا شاهدي بر فتوّت جبهة علي(ع) باشد. عباس، تداوم آن خط و اين مرام و استمرار اين فرهنگ و فرزانگي است. دركربلا هم منصب سقّايي داشت تا پاسدار شرف باشد.

    لقب ديگرش «قمر بني هاشم» بود. در ميان بني هاشم زيباترين و جذاب‏ترين چهره را داشت و چون ماه درخشان در شب تار مي‏درخشيد.

    او با عنوانِ «باب الحوائج» هم مشهور است. استان رفيعش قبله گاه حاجات است و توسّل به آن حضرت، برآورندة نياز محتاجان و دردمندان است. هم در حال حيات درِ رحمت و بابِ حاجت و چشمة كرم بود و مردم حتي اگر با حسين(ع) كاري داشتند از راه عباس وارد مي‏شدند، هم پس از شهادت به كساني كه به نام مباركش متوسّل شوند، عنايت خاصّ دارد و خداوند به پاسِ ايمان و ايثار و شهادت او، حاجت حاجتمندان را بر مي‏آورد. بسيارند آنان كه با توسّل به استان فضل اباالفضل(ع) و روي آوردن به درگاه كرم و فتوّت او، شفا يافته‏اند يا مشكلاتشان برطرف شده و نيازشان بر آمده است. دركتابهاي گوناگون، حكايات شگفت وخواندني از كرامت حضرت اباالفضل(ع) نقل شده است.(1) خواندن و شنيدن اين گونه كرامات (اگر صحيح و مستند باشد) بر ايمان وعقيده و محبّت انسان مي‏افزايد(1).

    يكي ديگر از لقبهاي او «رئيس عسكر الحسين» است،(1) فرمانده سپاه حسين(ع).

    او به «علمدار» و «سپهدار» هم معروف است. اين لقب در ارتباط با نقش پرچمداري عباس در كربلاست. وي فرمانده نظامي نيروهاي حق در ركاب امام حسين(ع) بود و خود سيدالشهدا او را با عنوانِ «صاحب لواء» خطاب كرد كه نشان‏دهندة نقش علمداري اوست «عبدصالح» (بندة شايسته) لقب ديگري است كه در زيارتنامة او به چشم مي‏خورد، زيارتنامه‏اي كه امام صادق(ع) بيان فرموده است. اين كه يك حجّت معصوم الهي، عباسِ شهيد را عبدصالح و مطيع خدا و رسول و امام معرفي كند، افتخار كوچكي نيست.

    يكي ديگر از لقبهايش «طيار» است، چون همانند عمويش جعفر طيار به جاي دو دستي كه از پيكرش جدا شد، دو بال به او داده شده تا در بهشت بال در بال فرشتگان پرواز كند. اين بشارت را پدرش اميرالمؤمنين(ع) در كودكي عباس، آن هنگام كه دستهاي او را مي‏بوسيد و ميگريست به اهل خانه داد تا تسِلاي غم و اندوه آنان گردد.(1)

    «مواسي» از لقبهاي ديگر اوست و اشاره به مواسات و ازخود گذشتگي و فدا شدن او در راه برادرش امام حسين(ع) دارد.(1)

    براي عباس بن علي(ع) شانزده لقب شمرده‏اند(1) كه هريك، جلوه‏اي از روح بلند و عظمت او را نشان مي‏دهد.

    + زهرا 

    شايد اين نكتة لطيف كه ميلاد امام حسين در سوم شعبان و ميلاد اباالفضل در چهارم شعبان است، رمز ديگري از وجودِ سايه‏اي آن حضرت نسبت به خورشيد امامت باشد، كه در تمام عمر و همهء زندگي، حتي در روز تولّد هم، يك روز پس از امام حسين است و شاهدي بر اين پيروي و متابعت (البته با حدود بيست سال فاصله) .

    + زهرا 
    عباس مانند پدر كه در بستر پيغمبر خوابيد و فداكاري كرد در راه پيغمبر، در روز عاشورا براي اطفال و آب اوردن فداكاري كرد. عباس مانند پدر كه در حضور پيغمبر شمشير مي‏زد، در حضور برادر شمشير زد تا از پاي در آمد. عباس، همان‏طور كه پدرش به تنهايي به دعوت دشمن رفت، به‏تنهايي براي مهلت به طرف خيل دشمن حركت فرموده و مهلت گرفت
    + زهرا 

    سيماي اباالفضل(ع)

    هم چهرة عباس زيبا بود، هم اخلاق و روحياتش. ظاهر و باطن عباس نوراني بود و چشمگير و پرجاذبه. ظاهرش هم آيينة باطنش بود. سيماي پر فروغ و تابنده‏اش او را همچون ماه، درخشان نشان مي‏داد و در ميان بني هاشم، كه همه ستارگانِ كمال و جمال بودند، اباالفضل همچون ماه بود؛ از اين رو او را «قمر بني هاشم» ميگفتند.

    در ترسيم سيماي او، تنها نبايد به اندام قوي و قامت رشيد و ابروان كشيده و صورت همچون ماهش بسنده كرد؛ فضيلتهاي او نيز، كه درخشان بود، جزئي از سيماي اباالفضل را تشكيل مي‏داد. از سويي نيروي تقوا، ديانت و تعهّدش بسيار بود و از سويي هم از قهرمانان بزرگ اسلام به‏شمار مي‏آمد. زيبايي صورت و سيرت را يكجا داشت. قامتي رشيد و بر افراشته، عضلاتي قوي‏و بازواني ستبر وتوانا و چهره‏اي نمكين و دوست داشتني داشت. هم وجيه بود، هم مليح. آنچه خوبان همه داشتند، او به تنهايي داشت.

    وقتي سوار بر اسب مي‏شد، به خاطر قامت كشيده‏اش پاهايش به زمين مي‏رسيد و چون پاي در ركاب اسب مي‏نهاد، زانوانش به گوشهاي اسب مي‏رسيد.(1) شجاعت و سلحشوري را از پدر به ارث برده بود و در كرامت و بزرگواري و عزّت نفس و جاذبة سيما و رفتار، يادگاري از همة عظمتها و جاذبه‏هاي بني‏هاشم بود. بر پيشاني‏اش علامت سجود نمايان بود و از تهجّد و عبادت و خضوع و خاكساري در برابر «اللّه» حكايت مي‏كرد. مبارزي بود خدا دوست و سلحشوري آشنا با راز و نيازهاي شبانه.

    قلبش محكم و استوار بود همچون پارة آهن. فكرش روشن و عقيده‏اش استوار و ايمانش ريشه‏دار بود. توحيد و محبّت خدا در عمق جانش ريشه داشت. عبادت و خداپرستي او آن چنان بود كه به تعبير شيخ صدوق: نشان سجود در پيشاني و سيماي او ديده مي‏شد.(1

    ايمان و بصيرت و وفاي عباس، آن چنان مشهور و زبانزد بود كه امامان شيعه پيوسته از آن ياد مي‏كردند و او را به عنوان يك انسان والا و الگو مي‏ستودند. امام سجاد(ع) روزي به چهرة «عبيدالله» فرزند حضرت اباالفضل(ع) نگاه كرد و گريست. آنگاه با ياد كردي از صحنة نبرد اُحد و صحنة كربلا از عموي پيامبر (حمزة سيدالشهدا) و عموي خودش (عباس‏بن علي) چنين ياد كرد:

    »هيچ روزي براي پيامبر خدا سخت‏تر از روز «اُحد» نگذشت. در آن روز، عمويش حضرت حمزه كه شير دلاور خدا و رسول بود به شهادت رسيد. بر حسين بن علي(ع) هم روزي سخت‏تر از عاشورا نگذشت كه در محاصرة سي‏هزار سپاه دشمن قرار گرفته بود و آنان مي‏پنداشتند كه با كشتن فرزند رسول خدا به خداوند نزديك مي‏شوند و سرانجام، بي‏آن‏كه به نصايح و خيرخواهي‏هاي سيدالشهدا گوش دهند، او را به شهادت رساندند
     <      1   2   3   4   5    >>    >