• وبلاگ : همسفرمهتاب
  • يادداشت : مژده اي دل كه مسيحا نفسي ميآيد
  • نظرات : 12 خصوصي ، 239 عمومي
  • ساعت ویکتوریا

    نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
     <      1   2   3   4   5    >>    >
     

    سلام

    1- هفته پر خير و بركت دفاع مقدس، سال‏روز بر دار رفتن شقايق‏هاي خونين دشت آزادگي و اميد رو بهت تبريك ميگم

    2-بابت از دست رفتن قالب‏ـون هم به شدت بهتون تسليت عرض مي‏كنم.

    3-برام دعا كن

    ياعلي

    سلام عزيزترين

    هر جا رفتم بوي شوق ميلاد يگانه آرزوي عالم از شادي تو به مشام مي رسيد جز يك جا كه خيلي منتظر قدمهاي متبركت بود.

    حق داري با اين همه عاشق نبيني يه ...

    پايدار باشي

    تو در آيينه ي روشن گياه و بارش باران نهفته اي

    زمين با همه گستره اش تنها يك گام از حضور توست

    چشمه ها به سر انگشت اشاره ي تو مي جوشند

    تو باران رحمتي

    دريچه فيض خدايي

    ميلادت را به آمدنت جشن مي گيريم

    و در فراقت اشك مي ريزيم

    تو را حس مي كنيم

    و بر خود مي باليم

    اما نمي بينيم و از دل مي ناليم

    جان عالمي فداي قدوم منورت...

    التماس دعا

    سلام نرگس خانومي عزيز ......... خوبي؟ .... من زنده بودم اما انگار مرده بودم /
    از بس كه روزها را با شب شمرده بودم /
    يك عمر دور و تنها ؛ تنها بجرم اين كه /
    او سرسپرده مي خواست ‚ من دل سپرده بودم /
    يك عمر مي شد آري در ذره اي بگنجم/
    از بس كه خويشتن را در خود فشرده بودم /
    در آن هواي دلگير وقتي غروب مي شد /
    گويي بجاي خورشيد من زخم خورده بودم /
    وقتي غروب مي شد وقتي غروب مي شد /
    كاش آن غروب ها را از ياد برده بودم

    ازمن گرفته داغت شبهاي گفتگو را


    بي توسكوت پائيز ، بسته ره گلو را


    آوا ز جويباران ، بي منتهاي اشگم


    بنگر چگونه برده ، ازسيل آبرو

    سلام عزيز دل برادر

    عيد شما هم مبارك

    اخوي ما كه اثري از حجره تو لينكندوني شما نديديم ولي شما ميتونيد همسفر مهتاب رو تو لينكدوني حجره ببينيد

    ملتمس دعا

    يا علي


    سس

    سلام .. سلام ..
    از ديدنشما در وب خويش شاد شدم

    در باره ي لينك هم با افتخار آماده ام
    هميشه شاد و باشيد ... در پناه حضرتش

    سلام. از حضور سبزتان در بني‏آدم سپاسگزارم. هميشه سبز و آسماني باشيد. خوشحالم از اين‏كه باز هم وبلاگتون رو پابرجا مي‏بينم. التماس دعا

    پس از من شاعري آيد / که اشکي را که من در چشم رنج افروختم خواهد سترد.// پس از من شاعري آيد / که قدر ناله هايي را که گستردم نمي داند / گلوي نغمه هاي درد را / خواهد فشرد.// پس از من شاعري آيد / که در گهواره ي نرم سخنهايم شنيده لاي لاي من / که پيوند طلايي دارد ااو با من / و اين پيوند روشن قطره هاي شعرهاي بيکران ماست / ولي بيگانه ام با او / و او در دشتهاي ديگري گردونه مي تازد.// پس از من شاعري آيد / که شعر او بهار بارور در سينه اندوزد / نمي انگيزدش رقص شکوفه هاي شوم شاخه پاييز / که چشمانش نمي پويد / سکوت ساحل تاريک را چون ديده فانوس / و او شعري براي رنج يک حسرت / که بر اشکي است آويزان / نميسازد // پس از من شاعري آيد که ميخندد اشعارش / که ميگويند آواهاي خودرويش / چو عطر سايه دار و ديرمان يک گل نارنج / که ميرويند الحانش / غبار کاروانهاي قرون درد و خاموشي.// پس از من شاعري آيد / که رنگي تازه دارد رنگدان او / زدايد صورت خاکستر از کانون آتشهاي گرم خاطر فردا / زند بر نقش خونين ستم / رنگ فراموشي // پس از من شاعري آيد / که توفان را نمي خواهد / نمي جويد اميدي را درون يک صدف در قعر درياها / نمي شويد به موج اشک / چشم آرزويش


    دوباره در شب جمعه اي ديگر دلم براي تو مي نالد.
    نمي داني چقدر درد است درون سينه ام اكنون.
    شب جمعه است دلم تنگ است
    و شب، در انتظار معشوق دلتنگ است.
    نمي دانم
    چه هنگامي تو مي آيي،
    در آن هنگامه پر نور،
    خواهم بود آيا من؟؟؟
    نمي دانم !!
    خدا را بارها با ذكر مي گويم،
    سر سجاده با تسبيح مي خوانم
    كمك كن تا اگر بودم،
    باشم ،

    به همراه مولايم،
    به همراهش،
    درون جاده اي پر مهتاب
    گام بر دارم.
    خدايا
    مدد كن
    تا اگر بودم ،
    باشم ،

    به دنبال قدم هاي پر نورش گام بر دارم،
    ببوسم خاك پايش را،
    ...
    خدايا
    مدد كن
    تا اگر بودم
    باشم.


    سلام نرگس نازم...فداي مهربوني هات چه ميکني با سرنوشت؟ دلم برات تنگ شده بود اين نامه رو واسه ات نوشت...حال منو اگه بخواي رنگ گلهاي قاليه ...جاي نرگس جونم بد جوري تو جشن تولد مهر مهربانم خاليه...خوشحالم ميکني با اومدنت...

    به ياد مي آوري؟

    روزي كه ماهي ها مردند،

    و قناري براي هميشه خاموش ماند،

    روزي كه شب را اسير خود كرد

    و ستارگان مهتاب را تشييع كردند.

    آن روز را به خاطر بسپار،

    برايش مراسمي بگير

    شمعي روشن كن

    عكس ياسهاي پژمرده را روبان سياه ببند.

    و مرا هم صدا كن.....

    طلوع تلخي ها را آواز سازيم

    و بخوانيم

    صدايم كن تا

    غم كوچ احساسمان را با هم قسمت كنيم.

    اگر صدايم كردي و نيامدم

    بدان كه پي عكسي از خودم مي گردم و

    تكه روباني.....

    سلام عزيزم...
    خوبي؟ نوشتت خيلي قشنگ بود... خيلي خوشم اومد...
    ببخشيد خيلي وقت بود بهت سر نزده بودم... يه وقت نذاري به حساب بي معرفتي ها ... فقط خيلي مشغول بودم...
     <      1   2   3   4   5    >>    >