• وبلاگ : همسفرمهتاب
  • يادداشت : شد كعبه حرمخانه ميلاد علي
  • نظرات : 41 خصوصي ، 109 عمومي
  • ساعت دماسنج

    نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
     

    نامه دختر شهيد ناصري به پدر شهيدش

    بابا جان باز سلام - اي پدر جان منم زهرايت - دختر کوچکت - تو اي اميد من - و اي شادي تنهاي من - به خدا اين صدمين نامه بوود - از چه رويي جوابم ندهي - ياد داري که دم رفتن تو ، دامنت بگرفتم - من تو را مي گفتم - پدر اين بار نرو - من همان روز ، بله ، فهميدم سفرت طولانيست - از چه رو اي پدرم تو به اين چشم ترم هيچ توجه نکني ؟-به خدا خسته شدم - به خدا خسته شدم -
    به خدا قلب من آزرده شده - چند سالست که من منتظرم - هر صدايي که ز در مي آيد - همچو مرغي مجروح - پا برهنه سوي در تاخته ام - بس که عکست را بغل بگرفتم - رنگ از روي منو عکس تو رفتست - منو داداش رضا بر سر عکس تو دعوا داريم - او فقط عکس تو را ديده - پدر ، با جمال تو سخن مي گويد - مادرم از تو برايش گفته - او فقط بوي تو را به لباست دارد - بس که پيراهنت بوييده -
    بس که در حال دعا روي سجاده ي تو اشک فشان ناليده - طاغتش رفته - دگر پاي او ، سست شده - دل او بشکسته - به خدا خسته شدم - به خدا خسته شدم - پدرم گر تو بيايي بخدا من ز تو هيچ تقاضا نکنم - لحظه اي از پيشت جاي ديگر نروم - هر چه دستور دهي - من بلا فاصله انجام دهم - همه دم بر رخ ماهت بوسه زنم - جان زهرا برگرد - جان زهرا برگرد - دائما مي گوييم ف مادرم هر که رفتست سفر برگشته -
    پدر دوست من - پدر همسايه - پدران دگر - پس چرا او سفرش طولانيست ؟ - او کجا رفته مگر - او که هرگز دل بي مهر نداشت - او که هر روز مرا مي بوسيد - او که مي گفت ، برايش به خدا دوري از ما سخت است - پس چرا دير نمود - آري من مي دانم که چرا غمگين است - علت تاخيرش من فقط مي دانم - آخر آن موقع ها - حرف قرآن و خدا و دين بود ، کربلا بود و هزاران عاشق - همه ي مسئولين چون رجايي و بهشتي بودند -
    حرف يک رنگي بود - ظاهر و باطن افراد ز هم فرق نداشت - همه ي خواهر ها زير چادر بودند - صحبت از تقوا بود - همه جا زيبا بود - جاي رقص و آواز ، همه جا صوت فرآن مي آيد - کوچه ها را ، راز و نياز ، مردم همگي رو به خدا - همه خط ها روشن - خوب و خوانا بودند - حرف از ايمان بود - حرف از تقوا بود - اما امروز پدرم - درد و دل بسيار است - همه آنچه به من مي گفتي - رنگ ديگر دارد - يا بسي کم رنگ است -
    من که مي ترسم - تنها به خيابان بروم - مادرم مي ترسد - او به من مي گويد - در خيابان خطر است - بر سر بعضي ها چادري پيدا هست - مويشان بيرون است - همه عينک دارند - به نظر مي آيد چشمشان معيوب است - راهشان پيدا نيست - خط کج گشته هنر - بي هنران همگي خوب و هنرمند شدند - کج روي محبوب است - در مجالس و سخنراني ها جاي زيباي شهيدان خاليست - يا اگر هست از آن بوي ريا مي آيد -
    نامهاي شهدا را ديگر از روي اماکن هم بر مي دارند - از دل غم زده ما همگي بيخبرند - يا نه بهتر گوييم - برروي اشک يتيمان شهيد - جنگ شادي دارند - سرقت مال عمومي هنرست - حرف از ازادي ست حرف از رابطه با امريکاست - آري من مي دا نم - علت اندوه تو - اينست بابا
    پدرم من اينبار - مي نويسم - که اگر برگشتن ز برايت سخت است - ما بياييم برت - تو فقط آدرست را بنويس - در کجا منزل توست ؟ - مادرم مي داند - او به من مي گويد - پدرت پيش خداست - در بهشتي زيبا ، با همه همسفرانش آنجاست - خانه اش هم زيباست - حضرت خامنه اي هم مي گفت - دخترم غصه نخور - پدرت خندان است - دوستت مي دارد - تو اگر گريه کني پدرت هم به خدا مي گريد - همه شب لحظه ي خواب پدرت مي آيد -
    صورتت مي بوسد - دست بر روي سرت مي کشد - من از آن لحظه دگر شاد و خوشحال شدم - از خدا مي خواهم - تا که جان در تنم است -تا حياتي باقيست - رهبرم چون پدري بر سر من زنده بوود - چهره زيبايش ، چون جمال تو ، شاد و پر خنده بوود - من به تو قول دهم - که دگر از اين پس - اين همه اشک و غم از ديده نريزم بابا - همچون مادرم - ديگر از فراغ غمت - نيمه شب نوحه و زاري نکنم - تو فقط اي پدرم - از خدايت بطلب که منو مادرو اين امت اسلامي همگي چون تو پدر ، راه مان راه شهيدان باشد - دائما بر سر ما سايه رهبر و قرآن باشد - پدرم خندان باش - من به تو مفتخرم

    با سلام و عرض ادب خواهر بزرگوارم

    زهراي مظلوم يارتان باد