«يك اربعين نبود!»
ما را كه غير داغ غمتبر جبين نبود
نگذشت لحظهاى كه دل ما غمين نبود
هرچند آسمان به صبورى چو ما نديد
ما را غمى نبود كه اندر كمين نبود
راهى اگر نداشت، به آزادى و اميد
رنج اسارت، اينهمه شور آفرين نبود
اى آفتاب محمل زينب، كسى چو من
از خرمن زيارت تو خوشه چين نبود
تقدير با سر تو مرا همسفر نمود
در اين سفر مقدر من غير از اين نبود
گر از نگاه گرم تو آتش نمىگرفت
در شام و كوفه خطبه من آتشين نبود
گر شوق سر به چوبه محمل زدن نداشت
زينب پس از تو، زينب محمل نشين نبود
در حيرتم كه بىتو چرا زنده مانده ام
عهديكه با تو بستم از اول چنين نبود
ده روزه فراق تو، عمرى به ما گذشت
يك عمر بود هجر تو، يك اربعين نبود