• وبلاگ : همسفرمهتاب
  • يادداشت : صبر و رضايت 2
  • نظرات : 33 خصوصي ، 137 عمومي
  • ساعت ویکتوریا

    نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
     <      1   2   3   4   5    >>    >
     
    + ريحانه 
    امام محمد باقر (ع) :
    تنبلي به دين و دنيا ضرر مي رساند .
    + ريحانه 
    امـام باقر (ع) :
    با ترس راستين خود را از ابليس حفظ كن و از اميد دروغين بپرهيز، زيرا كه تو را در ترس واقعى مى افكند.

    ميزان الحكمه- ج 4
    + ريحانه 
    قسمتي از وصايا و سفارشات امام محمد باقر (عليه السلام ) به جابر جعفي (از اصحاب حضرت ) :
    و تو را به پنج چيز توصيه مي کنم: اگر بر تو ستم شد ، ستم روا مدار و اگر به تو خيانت شد، خيانت نکن، اگر دروغگو خوانده شدي و حرفت را باور نکردند، خشمگين نشو، اگر ستايش شدي، خشنود مشو، و اگر توهيني به تو شد، ناراحت مشو، و به آنچه درباره تو گفته مي شود فکر کن، اگر دانستي که آنچه درباره ات گفته شد درست است، بدان که کوچک شدن نزد خداوند متعال هنگام خشمت در مقابل حقيقت ، مصيبتي بس بزرگتر از خوار شدن نزد مردم است، و اگر درست نبود، ثوابي بدون زحمت بدست آورده اي...
    و بدان که دوست دار ما نيستي مگر آنکه اگر اهل سرزمينت به اتفاق ، تو را متهم کردند که تو مردي شرور هستي، ( گفته آنان ) تو را ناراحت نکند و اگر گفتند که تو مرد نيکي هستي، (سخن آنان ) تو را خوشحال نکند؛ برعکس ، خود را در برابر کتاب خدا قرار بده ، پس هرگاه خود را راهروي راهش ديدي و زهدي که او مي خواست، پيشه کرده بودي و به آنچه او تو را بدان تشويق مي کرد، راغب بودي و از آنچه تو را مي ترساند، ترسان بودي، پس در راه خود ثابت قدم و خوشنود و اميدوار باش که هر چه درباره تو گويند، گزندي به تو نرساند. و اگر با قرآن همگام نبودي، از هيچ يک از آن (سخنان ) درباره خودت مغرور نشو.
    وظيفه مومن است که با خواسته هاي نفس بجنگد تا بر آن چيره شود. گاهي در مقابل مي ايستد و با خواسته هايش به خاطر دوستي خداوند مخالفت کند، و هرگاه که نفسش شکستش داد تا پيرويش بکند، خداوند کمکش مي کند و لغزش هايش را از سر راهش بر مي دارد؛ پس آن ها رابياد مي آورد و از روي ترس و توبه ، زاري کند تا جايي که ترس و بينشش و داناييش بالا رود، همچنان که خداوند فرموده: " و هرگاه از سوي شيطان وسوسه اي آهنگ پرهيزگاران را کند، بياد آورند و بينا شوند. "
    (تحف العقول، باب ما روي عن ابي جعفر (عليه السلام ))
    + ريحانه 
    امام محمد باقر(ع) :
    به خانه هاي يكديگر رفت و آمد داشته باشيد كه اين كار موجب احياي امر ماست . خدا رحمت كند بنده اي را كه امر ما را احيا كند .
    + ريحانه 
    + ريحانه 
    امام محمد باقر عليه السلام:
    تسبيح مادرم (س) در هر روز بعد از هر نماز ، از هزار ركعت نماز در هر روز ، نزد من بهتر است .
    تسبيحات حضرت زهرا (س) به شرح ذيل است :
    34 بار ذكر ( الله اكبر ) ؛ 33 بار ذكر ( الحمدلله ) و 33 بار ذكر ( سبحان الله )
    + ريحانه 
    امام محمد باقر(ع) :
    آن بنده در قيامت حسرتش بيشتر است كه راه راستي را به ديگران بنمايد و خود به راه ديگر رود .
    + ريحانه 
    + ريحانه 
    امام باقر عليه السلام:
    بدانيد كه هيچ سخن حق و درستى نزد هيچ كس نيست مگر آن كه آن را از ما خاندان گرفته اند وهيچ فردى به حق وعدالت داورى نمى كند مگر آن كه كليد و در و آغاز و راه اصلى آن قضاوت , امير مؤمنان على بن ابى طالب عليه السلام است .
    ميزان الحكمه - ج۱
    + ريحانه 
    امام باقر (ع) :
    سزاوار است كه مؤمن در هنگام خوشى و آسايش همان گونه دعا كند كه در هنگام سختى و گرفتارى .
    (ميزان الحكمه,ج 4)
    + ريحانه 
    + ريحانه 

    شهادت امام باقر عليه السلام

    امام گرامى باقر العلوم،هفتم ذيحجه‏ى سال 114 هجرى در پنجاه و هفت‏سالگى در زمان ستمگر اموى‏«هشام بن عبد الملك‏»مسموم و شهيد شد،در شامگاه وفات به امام صادق عليه السلام فرمود:«من امشب جهان را بدرود خواهم گفت،هم اكنون پدرم را ديدم كه شربتى گوارا نزد من آورد و نوشيدم و مرا به سراى جاويد و ديدار حق بشارت داد»
    ديگر روز تن پاك آن درياى بيكران دانش خدايى را در خاك بقيع كنار آرامگاه امام مجتبى و امام سجاد عليهما السلام به خاك سپردند،سلام خدا بر او باد (35) .
    و اينك در نشيب پايان موجى از دانش آن گرامى را در سخنان زير به تماشا بنشينيم:
    دروغ خرابى ايمان است (36) .
    مؤمن،ترسو و حريص و بخيل نمى‏شود (37) .
    حريص بر دنيا همچون كرم ابريشم است كه هر چه پيله را بر خود بيشتر بپيچد بيرون آمدنش مشكلتر مى‏شود (38) ...
    از طعن بر مؤمنان بپرهيزيد (39) .
    برادر مسلمانت را دوست‏بدار و براى او آنچه براى خود مى‏خواهى بخواه و آنچه را بر خود نمى‏پسندى بر او نپسند (40) .
    ...اگر مسلمانى براى ديدار يا حاجتى به خانه‏ى مسلمانى بيايد و او در خانه باشد و اجازه‏ى ورود به او ندهد و خود نيز به ديدار او بيرون نيايد،پيوسته اين صاحب خانه در لعنت‏خدا خواهد بود تا آنگاه كه يكديگر را ملاقات كنند (41) ...
    همانا خداوند با حيا و بردبار را دوست مى‏دارد (42) .
    آنكه خشمش را از مردم باز دارد خداوند عذاب قيامت را از او باز دارد (43) .
    آنانكه امر به معروف و نهى از منكر را عيب مى‏دانند بد مردمانى هستند (44) .
    همانا خداوند بنده‏يى را كه دشمن داخل خانه‏ى او شود و او با وى مبارزه نكند دشمن دارد (45) .
    «پايان‏»

    + ريحانه 

    اصحاب امام باقر عليه السلام

    در مكتب امام ابو جعفر باقر العلوم-كه درود فرشتگان بر او-شاگردانى نمونه و ممتاز پرورش يافتند كه اينك به نام برخى از آنان اشاره مى‏شود:
    1-«ابان بن تغلب‏»:محضر سه امام را دريافته بود-امام زين العابدين و امام محمد باقر و امام جعفر صادق عليهم السلام-ابان از شخصيتهاى علمى عصر خود بود و در تفسير،حديث،فقه، قرائت و لغت تسلط بسيارى داشت.والايى دانش ابان چنان بود كه امام باقر (ع) بدو فرمود در مسجد مدينه بنشين و براى مردمان فتوى بده زيرا دوست دارم مردم چون تويى را در ميان شيعيان ما ببينند.
    ابان هر وقت‏به مدينه مى‏آمد حلقه‏هاى درس مى‏شكست و در مسجد جايگاه خطابه‏ى پيامبر را براى تدريس او خالى مى‏كردند.
    چون خبر درگذشت ابان را به امام صادق (ع) عرض كردند فرمود:به خدا سوگند مرگ ابان قلبم را به درد آورد. (28)
    2-«زراره‏»:دانشمندان شيعه ميان پروردگان امام باقر و امام صادق عليهما السلام شش تن را برتر مى‏شمرند و زراره يكى از آنهاست.امام صادق (ع) خود مى‏فرمود:اگر«بريد بن معويه‏»و«ابو بصير»و«محمد بن مسلم‏»و«زراره‏»نمى‏بودند آثار پيامبرى (معارف شيعه) از ميان مى‏رفت،آنان بر حلال و حرام خدا امينند.و باز مى‏فرمود:«بريد»و«زراره‏»و«محمد بن مسلم‏»و«احول‏»در زندگى و مرگ نزد من محبوبترين مردمانند.
    زراره در دوستى امام چنان استوار بود كه امام صادق عليه السلام ناگزير شد براى حفظ جان او به عيبجويى و بدگويى او تظاهر كند و در پنهان بدو پيام داد اگر از تو بدگويى مى‏كنم براى ايمن داشتن توست زيرا دشمنان،ما را به هر كس علاقمند ببينند به آزار او مى‏كوشند...و تو به دوستى ما شهرت دارى و من ناچارم چنين تظاهر كنم...زراره از قرائت و فقه و كلام و شعر و ادب عرب بهره‏اى گسترده داشت و نشانه‏هاى فضيلت و ديندارى در او آشكار بود. (29)
    3-«كميت اسدى‏»:شاعرى سر آمد بود و زبان گويايش در قالب نغز شعر در دفاع از اهل يت‏سخنان پر مغز مى‏سرود،شعرش چنان كوبنده و رسواگر بود كه پيوسته از طرف خلفاى اموى تهديد به مرگ مى‏شد.
    باز گو كردن حقايق و به ويژه دفاع از اهل بيت پيامبر در آن زمان چنان خطرناك بود كه جز مردان مرد جرات اقدام بدان نداشتند،و كميت از قويترين چهره‏هايى است كه در دوران حكومت اموى از مرگ نهراسيد و تا آنجا كه يارايش بود حق گفت و سيماى امويان را بر مردم آشكار ساخت.
    كميت در برخى از اشعار خويش امامان راستين را در برابر بنى اميه چنين معرفى مى‏كند:
    «آن راهبران دادگر همچون بنى اميه نيستند كه انسانها وحيوانها را يكى بدانند،آنان همچون عبد الملك و وليد و سليمان و هشام اموى نيستند كه چون بر منبر نشينند سخنانى بگويند كه خود هرگز عمل نمى‏كنند،امويان سخنان پيامبر را مى‏گويند اما خود كارهاى زمان جاهليت را انجام مى‏دهند» (30)
    كميت‏شيفته‏ى امام باقر (ع) بود و در راه اين مهر خويشتن را فراموش مى‏كرد،روزى در برابر امام و در مدح او اشعار شيوايى را كه سروده بود مى‏خواند،امام به كعبه رو كرد و سه بار فرمود: خدايا كميت را رحمت كن آنگاه به كميت فرمود صد هزار درهم از خاندانم براى تو جمع آورى كرده‏ام.
    كميت گفت:به خدا سوگند هرگز سيم و زر نمى‏خواهم،فقط يكى از پيراهنهاى خود را به من عطا فرماييد.و امام پيراهن خود را به او داد. (31)
    روزى ديگر در خدمت امام باقر نشسته بود،امام به دلتنگى از زمانه اين شعر بر خواند:
    ذهب الذين يعاش فى اكنافهم لم يبق الا شاتم او حاسد
    «رادمردانى كه مردم در پناهشان زندگى مى‏كردند رفتند و جز حسودان يا بدگويان كسى باقى نمانده است‏»
    كميت فورا پاسخ داد:
    و بقى على ظهر البسيطة واحد فهو المراد و انت ذاك الواحد
    «اما بر روى زمين يكتن از آن بزرگمردان باقى است كه هم او مراد جهانيان است و تو آن يكتن هستى.» (32)
    4-«محمد بن مسلم‏»:فقيه اهل بيت و از ياران راستين امام باقر و امام صادق عليهما السلام بود،چنانكه گفتيم امام صادق (ع) او را يكى از آن چهار تن به شمار آورده كه آثار پيامبرى بوجودشان پا بر جا و باقى است.
    محمد كوفى بود و براى بهره‏گرفتن از دانش بيكران امام باقر (ع) به مدينه آمد و چهار سال در مدينه ماند.
    «عبد الله بن ابى يعفور»مى‏گويد به امام صادق (ع) عرض كردم گاه از من سئوالاتى مى‏شود كه پاسخ آن را نمى‏دانم و به شما نيز دسترسى ندارم،چه كنم؟
    + ريحانه 

    ضرب سكه‏ى اسلامى به دستور امام باقر عليه السلام (24)

    در سده‏ى اول هجرى صنعت كاغذ در انحصار روميان بود و مسيحيان مصر نيز كه كاغذ مى‏ساختند به روش روميان و بنا بر مسيحيت نشان‏«اب و ابن و روح‏»بر آن مى‏زدند،«عبد الملك اموى‏»مرد زيركى بود،كاغذى از اين گونه را ديد و در مارك آن دقيق شد و فرمان داد آن را براى او به عربى ترجمه كنند،و چون معناى آن را دريافت‏خشمگين شد كه چرا در مصر كه كشورى اسلامى است‏بايد مصنوعات چنين نشانى داشته باشد،بى درنگ به فرماندار مصر نوشت كه از آن پس بر كاغذها شعار توحيد-شهد الله انه لا اله الا هو-بنويسند و نيز به فرمانداران ساير ايالات اسلامى نيز فرمان داد كاغذهايى را كه نشان مشركانه‏ى مسيحيت دارد از بين ببرند و از كاغذهاى جديد استفاده كنند.
    كاغذهاى جديد با نشان توحيد اسلامى رواج يافت و به شهرهاى روم نيز رسيد و خبر به قيصر بردند و او در نامه‏يى به‏«عبد الملك‏»نوشت:
    صنعت كاغذ هماره با نشان رومى مى‏بود و اگر كار تو درمنع آن درست است پس خلفاى گذشته‏ى اسلام خطا كار بوده‏اند و اگر آنان به راه درست رفته‏اند پس تو در خطا هستى (25) ، من همراه اين نامه براى تو هديه‏اى لايق فرستادم و دوست دارم كه اجناس نشان دار را به حال سابق واگذارى و پاسخ مثبت تو موجب سپاسگزارى ما خواهد بود.عبد الملك هديه را نپذيرفت و به قاصد قيصر گفت:اين نامه پاسخى ندارد.
    قيصر ديگر بار هديه‏اى دو چندان دفعه‏ى پيش براى او گسيل داشت و نوشت:
    گمان مى‏كنم چون هديه را ناچيز دانستى نپذيرفتى،اينك دو برابر فرستادم و مايلم هديه را همراه با خواسته‏ى قبلى من بپذيرى.عبد الملك باز هديه را رد كرد و نامه را نيز بى جواب گذاشت.
    قيصر اين بار به عبد الملك نوشت:دو بار هديه‏ى مرا رد كردى و خواسته مرا بر نياوردى براى سوم بار هديه را دو چندان سابق فرستادم و سوگند به مسيح اگر اجناس نشان دار را به حال پيش برنگردانى فرمان مى‏دهم تا زر و سيم را با دشنام به پيامبر اسلام سكه بزنند و تو مى‏دانى كه ضرب سكه ويژه‏ى ما روميان است،آنگاه چون سكه‏ها را با دشنام به پيامبرتان ببينى عرق شرم بر پيشانيت مى‏نشيند،پس همان بهتر كه هديه را بپذيرى و خواسته‏ى ما را بر آورى تا روابط دوستانه‏مان چون‏گذشته پا بر جا بماند.
    عبد الملك در پاسخ بيچاره ماند و گفت فكر مى‏كنم كه ننگين‏ترين مولودى كه در اسلام زاده شده من باشم كه سبب اين كار شدم كه به رسول خدا (ص) دشنام دهند و با مسلمانان به مشورت پرداخت ولى هيچكس نتوانست چاره‏اى بينديشد،يكى از حاضران گفت:تو خود راه چاره را مى‏دانى اما به عمد آن را وا مى‏گذارى!
    عبد الملك گفت:واى بر تو،چاره‏اى كه من مى‏دانم كدامست؟
    گفت:بايد از«باقر»اهل بيت چاره‏ى اين مشكل را بجويى.
    عبد الملك گفتار او را تصديق كرد و به فرماندار مدينه نوشت‏«امام باقر» (ع) را با احترام به شام بفرستد،و خود فرستاده‏ى قيصر را در شام نگهداشت تا امام عليه السلام بشام آمد و داستان را به او عرض كردند،فرمود:
    تهديد قيصر در مورد پيامبر (ص) عملى نخواهد شد و خداوند اين كار را بر او ممكن نخواهد ساخت و راه چاره نيز آسان است،هم اكنون صنعتگران را گرد آور تا به ضرب سكه بپردازند و بر يك رو سوره‏ى توحيد و بر روى ديگر نام پيامبر (ص) را نقش كنند و بدين ترتيب از مسكوكات رومى بى نياز مى‏شويم.و توضيحاتى نيز در مورد وزن سكه‏ها فرمود تا وزن هر ده درهم از سه نوع سكه هفت مثقال باشد (26) و نيزفرمود نام شهرى كه در آن سكه مى‏زنند و تاريخ سال ضرب را هم بر سكه‏ها درج كنند.
    عبد الملك دستور امام را عملى ساخت و به همه‏ى شهرهاى اسلامى نوشت كه معاملات بايد با سكه‏هاى جديد انجام شود و هر كس از سابق سكه‏اى دارد تحويل دهد و سكه‏ى اسلامى دريافت دارد،آنگاه فرستاده‏ى قيصر را از آنچه انجام شده بود آگاه ساخت و باز گرداند.
    قيصر را از ماجرا خبر دادند و درباريان از او خواستند تا تهديد خود را عملى سازد،قيصر گفت: من خواستم عبد الملك را به خشم آورم و اينك اين كار بيهوده است چون در بلاد اسلام ديگر با پول رومى معامله نمى‏كنند (27) .
    + ريحانه 
    فرزندت جعفر نيز مى‏تواند همچون تو تيراندازى كند؟
    فرمود:ما«كمال‏»و«تمام‏»را به ارث مى‏بريم،همان كمال و تمامى كه خدا بر پيامبرش فرود آورد آنجا كه مى‏فرمايد: «اليوم اكملت لكم دينكم و اتممت عليكم نعمتى و رضيت لكم الاسلام دينا» (14) ...زمين از كسى كه بر اين كارها كاملا توانا باشد خالى نمى‏ماند.
    چشم هشام با شنيدن اين جملات در حدقه گرديد و چهره‏اش از خشم سرخ شد،اندكى سر فرو افكند و دوباره سر برداشت و گفت:مگر ما و شما از دودمان‏«عبد مناف‏»نيستيم كه در نسبت‏برابريم؟
    امام فرمود:آرى اما خدا ما را ويژگيهايى داده كه به ديگران نداده است.
    پرسيد:مگر خدا پيامبر را از خاندان‏«عبد مناف‏»به سوى همه‏ى مردم و براى همه‏ى مردم از سفيد و سياه و سرخ نفرستاده است؟شما از كجا اين دانش را به ارث برده‏ايد در حاليكه پس از پيامبر اسلام پيامبرى نخواهد بود و شمايان پيامبر نيستيد؟
    امام بى درنگ فرمود:خداوند در قرآن به پيامبر مى‏فرمايد:
    «زبانت را پيش از آنكه به تو وحى شود براى خواندن قرآن‏حركت مده (15) »پيامبرى كه به تصريح اين آيه زبانش تابع وى است‏به ما ويژگيهايى داده كه به ديگران نداده است و به همين جهت‏با برادرش على (ع) اسرارى را مى‏گفت كه به ديگران هرگز نگفت و خداوند در اين باره مى‏فرمايد: «و تعيها اذن واعية‏» (16) -يعنى آنچه به تو وحى مى‏شود و اسرار تو را-گوشى فرا گيرنده فرا مى‏گيرد.
    و پيامبر خدا به على (ع) فرمود:از خدا خواستم كه آن را گوش تو قرار دهد.و نيز على بن ابيطالب (ع) در كوفه فرمود«پيامبر خدا هزار در از دانش به روى من گشود كه از هر در هزار در ديگر گشوده شد»...همانطور كه خداوند پيامبر را كمالاتى ويژه داد پيامبر (ص) نيز على (ع) را برگزيد و چيزهايى به او آموخت كه به ديگران نياموخت و دانش ما از آن منبع فياض است و تنها ما آن را به ارث برده‏ايم نه ديگران.
    هشام گفت:على مدعى علم غيب بود حال آنكه خدا كسى را بر غيب دانا نساخت.
    پدرم فرمود:خدا بر پيامبر خويش كتابى فرود آورد كه در آن همه چيز از گذشته و آينده تا روز رستخيز بيان شده است زيرا در همان كتاب مى‏فرمايد: «و نزلنا عليك الكتاب تبيانا لكل شيئى‏» (17) -بر تو كتابى فرو فرستاديم كه بيان كننده‏ى همه چيز است-و در جاى ديگر فرمود: «همه چيز را در كتاب روشن به حساب آورده‏ايم (18) »و نيز:هيچ چيز را در اين كتاب فرو گذار نكرديم (19) »و خداوند به پيامبر فرمان داد همه‏ى اسرار قرآن را به على بياموزد،و پيامبر به امت مى‏فرمود:على از همه‏ى شما در قضاوت داناتر است...هشام ساكت ماند...و امام از بارگاه او خارج شد. (20)

    امام با مخالفان احتجاج مى‏كند

    «عبد الله بن نافع‏»از دشمنان امير مؤمنان حضرت على عليه السلام بود و مى‏گفت:اگر در روى زمين كسى بتواند مرا قانع سازد كه در كشتن‏«خوارج نهروان‏»حق با على بوده است من بدو روى خواهم آورد.اگر چه در مشرق يا مغرب بوده باشد.
    به عبد الله گفتند:آيا مى‏پندارى فرزندان على (ع) نيز نمى‏توانند به تو ثابت كنند؟گفت مگر در ميان فرزندان او دانشمندى هست؟
    گفتند:اين خود سند نادانى توست!مگر ممكن است در دودمان حضرت على (ع) دانشمندى نباشد؟!پرسيد:در اين زمان دانشمندشان كيست،امام باقر عليه السلام را به او معرفى كردند و او با ياران خويش به مدينه آمد و از امام تقاضاى ملاقات كرد...امام به يكى از غلامان خويش فرمان داد بار و بنه‏ى او را فرود آورد و به او بگويد فردا نزد امام حاضر شود.
    بامداد ديگر عبد الله با ياران خويش به مجلس امام آمد و آن گرامى نيز فرزندان و بازماندگان مهاجران و انصار را فرا خواند و چون همه گرد آمدند امام در حاليكه جامه‏اى سرخ فام بر تن داشت و ديدارش چون ماه فريبنده و زيبا بود فرمود:
    سپاس ويژه خدايى است كه آفريننده‏ى زمان و مكان و چگونگى‏هاست‏حمد خدايى را كه نه چرت دارد و نه خواب آنچه در آسمانها و زمين است ملك اوست...گواهم كه جز«الله‏»خدايى نيست و«محمد»بنده‏ى برگزيده و پيامبر اوست،سپاس خدايى را كه به نبوتش ما را گرامى داشت و به ولايتش ما را مخصوص گردانيد.
    اى گروه فرزندان مهاجر و انصار!هر كدامتان فضيلتى از على بن ابيطالب به خاطر داريد بگوييد.
    حاضران هر يك فضيلتى بيان كردند تا سخن به‏«حديث‏خيبر»رسيد،گفتند:پيامبر در نبرد با يهودان خيبر،فرمود.
    «لاعطين الراية غدا رجلا يحب الله و رسوله و يحبه الله و رسوله،كرارا غير فرار لا يرجع حتى يفتح الله على يديه‏»«فردا پرچم را به مردى مى‏سپارم كه دوستدار خدا و پيامبر است و خدا و پيامبر نيز او را دوست مى‏دارند،رزم آورى است كه هرگز فرار نمى‏كند و از نبرد فردا باز نمى‏گردد تا خداوند به دست او حصار يهودان را فتح فرمايد».
    -و ديگر روز پرچم را به امير مؤمنان سپرد و آن گرامى بانبردى شگفتى آفرين يهودان را منهزم ساخت و قلعه‏ى عظيم آنان را گشود.
    امام باقر (ع) به عبد الله بن نافع فرمود:در باره‏ى اين حديث چه مى‏گويى؟
     <      1   2   3   4   5    >>    >