گوش به زنگ مانده ام !
دست تو باز مي کند ، پنجره هاي بسته را
هم تو سلام مي کني ، رهگذران خسته را
دوباره پاک کردم و ، به روي رف گذاشتم
آيينه قديمي غبار نشسته را
پنجره بي قرار تو ، کوچه در انتظار تو
تا که کند نثار تو لاله دسته دسته را
شب به سحر رسانده ام ديده به ره نشانده ام
گوش به زنگ مانده ام جمعه عهد بسته را
اين دل صاف کم کمک ، شده است سطحي از ترک