• وبلاگ : همسفرمهتاب
  • يادداشت : ستاره اي بدرخشيد و ....
  • نظرات : 11 خصوصي ، 109 عمومي
  • ساعت ویکتوریا

    نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
     

    به نام خدا

    سلام عليكم

    نه ديگه ناراحت و شاكي نميشم نگران نباش! ان شا الله پدر شما هم در سفره ائمه مهمان باشند و داستاني كه لطفا خصوصي نگهش داريد!

    آري براي پرداخت خمس پدرم به ميدان خراسان دفتر برادر فاضل مراجعه كردم و خمس پدرم را پارسال پرداختم شب خوابيدم (من اصولا خواب نميبينم چندان) خواب ديدم سر گور پدرم هستم پدرم نشسته و حالت نه شاد و نه غمگين داره گفت: خمس رسيد. ازش پرسيدم در باب حالش مشكلي نداشت از آن موقع فقط براش فاتحه ميدم و مشابه اينا!

    اما بعد باز هم مبارك باشه اين روز

    و ام بعدتر: در شعر واه اي بود!خيلي دوست دارم تعبير ديگري از اين واه بردارم البته فقط مشابهت است و مقتضاي شعر و منظور شما فكر نميكنم بوده باشد.

    شاد باشيد!