• وبلاگ : همسفرمهتاب
  • يادداشت : و بازهم خشم ......
  • نظرات : 31 خصوصي ، 114 عمومي
  • ساعت ویکتوریا

    نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
     
    روزي مردي خواب عجيبي ديد او ديد که پيش فرشته هاست و به کارهاي آن ها نگاه مي کند.
    هنگام ورود، دسته بزرگي از فرشتگان را ديد که سخت مشغول کارند و تند تند نامه هايي را که توسط پيک ها از زمين مي رسند، باز مي کنند و آن ها را داخل جعبه مي گذارند.
    مرد از فرشته اي پرسيد، شما چه کار مي کنيد؟
    فرشته در حالي که داشت نامه اي را باز مي کرد، گفت: اين جا بخش دريافت است و دعاها و تقاضاهاي مردم از خداوند را تحويل مي گيريم.
    مرد کمي جلوتر رفت، باز تعدادي از فرشتگان را ديد که کاغذهايي را داخل پاکت مي گذارند و آن ها را توسط پيک ها يي به زمين مي فرستند. مرد پرسيد شماها چکار مي کنيد؟ يکي از فرشتگان با عجله گفت: اين جا بخش ارسال است، ما الطاف و رحمت هاي خداوندي را براي بندگان مي فرستيم.
    مرد کمي جلوتر رفت و ديد يک فرشته بيکار نشسته است.
    مرد با تعجب از فرشته پرسيد: شما چرا بيکاريد؟
    فرشته جواب داد: اين جا بخش تصديق جواب است.
    مردمي که دعاهايشان مستجاب شده، بايد جواب بفرستند ولي عده بسيار کمي جواب مي دهند.
    مرد از فرشته پرسيد: مردم چگونه مي توانند جواب بفرستند؟ فرشته پاسخ داد: بسيار ساده،
    فقط کافي است بگويند: خدايا شکر