• وبلاگ : همسفرمهتاب
  • يادداشت : امان از دل زينب
  • نظرات : 50 خصوصي ، 192 عمومي
  • ساعت ویکتوریا

    نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
     

    خيلي خيلي زيبا بود...خيلي

    بعد از متن هاي كه خودم براي برادرم مينوشتم و گريه ميكردم.

    اولين متني بود كه اشكم را خريد. و...؟؟


    ........ تا مرا از عمق جادهاي مه آلود

    يک اشناي دور صدا ميزند.

    مثل عبور نور.

    مثل عبور نوروز.

    مثل صداي امدن روز است؟

    ان روز ناگزير.که مي ايد..؟

    روزي که عابران خميده

    يک لحظه وقت داشته باشند.

    تا سر بلند باشند؟

    افتاب را در اسمان ببينند.

    ان روز پرواز دستهاي صميمي

    در جستجوي دوست اغاز مي شود.

    روزي که روز تازه پرواز.

    روزي که نامه ها همه باز است؟

    روزي که دست خواهش کوتاه .

    روزي که التماس گناه است.

    و فطرت خدا

    در زير پاي رهگذران پياده.

    بر روي روزنامه نخوابد؟؟

    و خواب نان تازه نبيند.

    روزي که روي درها

    با خط ساده بنويسن.

    تنها ورود گردن کج ممنوع.؟

    روز وفور لبخند.

    لبخند بي دريغ .

    لبخند بي مضايقه چشم ها.

    اي روزهاي خوب که در راهيد؟

    اي روزهاي خوب که در راه هيد.

    اي جادهاي سخته گم شده در مه.

    اي روزهاي خوب عدالت.

    از پشت لحظه ها به در ايد.؟

    اي روز آفتابي.

    .اي مثل چشماي خدا آبي.

    اي مثل روز امدنت روشن.

    اين روزها که مي گذرد.

    . هر روز در انتظار امدنت هستم..؟

    ..شاد باشي ابجي خانمي گل من.

    ..تا ديداري..

    درود
    ................