اي حسين مظلوم
عاشورا براي ما تشنگان حقيقت سيراب کننده جان است.
الهام بخش ايمان .
عاشورايت.ما را بياد حماسه و شهادت.
خدا و رسول ..عدالت و شجاعت..
نيايش و اشک.. سجاده و قران.
بياد همه خوبيها ارزش ها. وفا ها. و دينداري ها.
مي اندازد..؟اي حسين مظلوم.
هنوز هم در جان ما علقه ي عطش جاريست.
و ما تشنه لب فرات يم..اي.کبوتر اهو چشم.
ما به تو عشق ميورزيم.
و در بندگي تو مسريم.؟
زمين را به نام تو کشت مي کنيم.
خانه را بنام تو بنا ميکنيم.
قدم قدم به سمت توايم.
نهال من به دست توست
ولايت تو ادمي را ورز مي دهد.؟
اي که .رهروي ولايتت را.
بي هيچ عوضي به ما عطا فرموده است
وقتي که به ولايت شما تفکر ميکنم..
انوقت ديگر ميدانم که نسيم ها از کجا مي ايند.
گل ها براي چه مي شکوفند..
برف ها چرا اب ميشوند؟
و پرستو ها چرا به خانه باز ميگردن..
که وقتي در راه شمايم.؟
زمين زير پاهايم قرص است..
و اختران به من نزديکترن..
که دوستي با شما..؟
مثل هواي صحبدم است..
غروب عاشورا شب مي شود.
و شبي چنان مجروع.سرد و سنگين
از کنار تو ميگذرد..
دست تو بر شب طولاني..
تنهاي زخمي..
و خوابهاي اشفته کودکان مرحم ميگذارد...
در چنين شب غليظ.
براي يک يک کودکان زخمي و دلتنگ.
لالااي گفتي.زن هاي داغدار.
سر به شانه تو گذاشتن..
طايفه پرندگان زخمي را. در کنار گرفتي.
پرهاي شکسته را وصله زدي.
دلهاي مجروع را مرحم گذاشتي.
زينب جان تو در سلسله ي زنجير ها.
در قافله دلتنگها. و اسيران. در ان همه غمناکي.
داغدار و دلشکسته چون سروي سبز و خدنگ.ايستاده بودي.
چگونه در برابر فاتحان خون برادرت حسين.
فاتحانه تبارت ايستادي.
تو که از دلتنگي نماز را نشسته ميخواندي..
زينب جان.
ايستادي خداوند را ستايش کردي. و پس از ان.؟
در جامه زني که همه بد عهدان ستم کاران ظلم کنندگان.
به تبار. فرستاده خدا . مردم کوفه مي گفتي.؟
مردم کوفه مردم مکار فريبکاران اي مردمان که ارجمند نيستد.
ديگر بگريد.که تا دنيا دنياست. براي اين فريبکاري.
چشم هايتان گريان. و سينه هاتان سوخته باد.
شما پ