باز از لطف باغبان ازل
بلبل طبع با هزار امل
كرد در باغ معرفت پرواز
گرد سرو و شقايق و صندل
بر سر شاخ لاله و سنبل
گه به اعلا پريد و گه اسفل
گاه شد زير برگ گل پنهان
گاه گل ريخت در كنار و بغل
تشنه شهد عشق بود و از آن گشت در جستجوش مستعجل
يافت چون ره به كوى پير خرد داد جان را به مهر او صيقل
جرعه اى زان مى طهورش داد روح پرور شدش ز فيض ازل
مرغ دل تارها شد از اين دام
شد معماى بعد منزل حل
شده قمرى خموش و گل همه گوش
تا زند مرغ طبع بانگ غزل
در مديح ولى اعظم حق
حجت كردگار و صدر اجل
ميزبان مقام اوادنى
ثانى فرد صادر اول
آن عدو بند كز غياب و حضور بست و بگشود دست ديو دغل
كافرم گر خداش خوانم , ليك ذات حق را بود بزرگ مثل
بانى بارگاه كن فيكون
ولى كردگار عز و جل
به جز احمد كه هست ختم رسل
بر همه انبيا به علم افضل
باب علم است و پيش اوست يكى
عهد ماضى و حال و مستقبل
بهر تبليغ حضرتش به غدير
آمد از حق كتابتى منزل
تا ولايت به او كند تفويض
در بر خلق , احمد مرسل
مرتفع منبرى به امر خدا كرد آماده از جهاز جمل
روى دست رسول مظهر حق همچو مهرى كه سر زند ز جبل
خصم دون ماند زير بار حسد چون گرفتار در ميان وحل
گفت احمد كه هر كه خصم على است
شهد گردد به كام او حنظل
بر محبان او ز لطف خداى
زهر, شيرين شود چو شير و عسل
گشته از ذات كبريا ساطع
چارده نور در يكى جدول
همه هستند مظهر يزدان
همه در نزد حق اعز و اجل
هر كرا مهرشان بود در دل
گر به خروار يا بود خردل
روز ميعاد يوم لا يغنى
$("div.commhtm img").each(function () {
if ($(this).attr("em") != null) {
$(this).attr("src","http://www.parsiblog.com/Images/Emotions/"+$(this).attr("em")+".gif");
}
});