نا زنينا ، گر طبيبي بنده بيمار توامبا دلي پر آرزو ، مشتاق ِ ديدار ِ توامگر بگويي جاي پايت روي ِ چشمان ِ من استچشم ها سهل است ، من با جان خريدار ِ تواماي عزيز ِ راه ِ دورم ، کشتي ِ آمال ِ منآرزويم شد رهايي ، چون گرفتار ِ تو امسر دهي ناز و کرشمه ، گر براي ِ صيد دل با کمال ِ ميل و رغبت، مونس و يار ِ توامگر بخواهي تکيه گاهي بهر اسرار ِ دروندر کوير ِ زندگاني ، همدرد و همبار ِ تواماي نگارا ، عاشقي ، شيدايي و دلدادکي استواله و ديوانه و شيدا و دلدار توام
(غلامعباس حاتمي کيا )
تو را نگاه مي کنم :چشمانت خلاصه ي آتش فشان است ، هم رنگ ِ خاک ِ دياري که دوستش دارم .خنده ات باران مرواريد استو اخمتزازله اي که شهر آرزو هايم را ويران مي کند .تو را نگاه مي کنم ،و جهان رنگ مي بازدنگاهت مي کنم و خود را نمي بينم !
( يغما گلرويي )
(دل خراب )آباد تر نمي شود اين دل
به که بگويم ....
که من در طريق عشق خطا ميکنم و او مي بخشد
خطاي من اين است که دوست دارمش پرشور
بخشش او اين است
که دوست داشتنم را مي بخشد
نوامبر2005 ../// درود و بدرود ..///
سلام نرگس خانوم نوشته هاي جالبي داريد اميدوارم هميسه شاد وسبزباشيد
يا حق
بي آفتابم
در استواي مهر
تشنه در گلوگاه چشمه
ش.لاي بوسه ات كجاست
خوابم كن
بيدار مانده ام
درآْسمان خواب زمستاني زمين ...
ساسان قهرمان ...