• وبلاگ : همسفرمهتاب
  • يادداشت : يك خزان ديگري بي تو گذشت !
  • نظرات : 11 خصوصي ، 193 عمومي
  • تسبیح دیجیتال

    نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
     

    (دستان بي نهايت تو )

    بر دستان بي نهايت تو
    کبوتران من نشسته اند
    و دانه مي چينند
    از دانستني هاي نوک انگشتانت
    و معنا ي پرواز را ميدانند
    بلند آسمان چشمانت
    جايگاه کبوتران من ست
    کبوتراني از آن دست
    که فکر ميکنند
    تا دانا شوند
    بال مي گشايند
    تا بر تجربه پروازشان بيفزايند
    همانجاکه ايستاده اي
    درياي آبي زير پاي توست
    هر شب را که نگاه ميکني ستارگان انبوهند
    همانجا که نشسته اي
    ريشه هاي دلخوشي ام در دست توست
    که نميگذاري خشکم کند حسرت سرد غربت
    زندگي گاهي
    در غربت زيستن است
    و قدر بي نهايت دستانت را دانستن
    آري هيچ چيزراگم نکرده اي پـــــــــــــــدر ...
    باور کن
    در وسعت دستانت نشسته ام
    و دانه هاي خوشمزه مي چينم
    از شاخه انگشتانت
    پرواز ميکنم در خويش براي فراگرفتن
    قدري دانا شدم
    چينه دان من
    از تجربه هاي خاطره هايت پر مي شوند
    حال ما خوب است
    يک خواهر . يک برادر
    همان دوکبوتران تازه پروازت حالشان به...
    هوا بهاري و لطيف
    باغ ..چاک پيراهن پر گل
    آسمان آبي ست
    پيوسته پرواز را بخاطر دارم
    زيرا وسعت دستان تو
    امن ترين جاي جهانست
    که کبوتران زيبايمان مي پرند
    و پرواز را تجربه ميکنند


    مي 2003 ...///

    پاسخ

    سلام آقا مهرداد عزيز. ممنونم از اين شعر زيبا. از اينهمه احساس . اميدوارم هميشه شاد و سلامت باشيد و در كنار خانواده محترمتون خوشبخت و سرافراز