دوباره در شب جمعه اي ديگر دلم براي تو مي نالد.نمي داني چقدر درد است درون سينه ام اكنون.شب جمعه است دلم تنگ استو شب، در انتظار معشوق دلتنگ است.نمي دانمچه هنگامي تو مي آيي،در آن هنگامه پر نور،خواهم بود آيا من؟؟؟نمي دانم !!خدا را بارها با ذكر مي گويم،سر سجاده با تسبيح مي خوانمكمك كن تا اگر بودم،باشم ،
به همراه مولايم،به همراهش،درون جاده اي پر مهتابگام بر دارم.خدايامدد كنتا اگر بودم ،باشم ،
به دنبال قدم هاي پر نورش گام بر دارم،ببوسم خاك پايش را،...خدايامدد كنتا اگر بودمباشم.