• وبلاگ : همسفرمهتاب
  • يادداشت : ميلاد مولود كعبه
  • نظرات : 23 خصوصي ، 259 عمومي
  • ساعت دماسنج

    نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
     

    باز صبح شده و من بايد تا انتهاي اين روز

    نقاب بيخيالي بزنم تا وقتي که دوباره در رخت خوابم جا خوش کنم .

    واي ! چقدر اين نقاب زشت است و خسته کننده .

    نفسم پشت اين نقاب بند مي آيد .

    آيا اومرا پشت اين نقاب خواهد شناخت ؟

    نه !

    او هم ديگر مرا نميشناسد . چه با نقاب چه بي نقاب .

    روزي خواهد آمد

    و عاقبت سهم دستان مرا خواهد داد .

    يک ضربه با نهايت ضربه .

    چقدر خوب است که اينک همه در خوابند .

    آه ! تنهايي عشق را نيز به ريه هايم خواهم فرستاد تا تمام وجودم باور کنند که ديگر تنهايم گذاشتند .

    نفسم پشت اين نقاب بند ميآيد ......