• وبلاگ : همسفرمهتاب
  • يادداشت : بهار انه
  • نظرات : 23 خصوصي ، 226 عمومي
  • آموزش پیرایش مردانه اورجینال

    نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
     <      1   2   3   4   5    >>    >
     
    سلام نازنينم. حال و احوالت چطوره؟ نرگس خوبم هزاران بار براي هر لحظت ارزوي خير و سلامتي دارم. پاينده باشي. در پناه حق.
    سلام به نرگس گل.. با حضور سبزت سرزمين منو پر از بوي گل نرگي كردي.. سال نو شما هم مبارك.. اميدوارم سال خوبي داشته باشيد.. دلت شاد و هميشه سبز و بهاري باشيد.

    زندگي تنگناي ماتم بود **

    گل گلزار او همين غم بود **

    او گلي را به سينه ي من كاشت **

    كه بهارش خزان نخواهد داشت ! ** مشيري

    يه دل نه صد دل عاشق اين شدم ..

    سلااااااااااااااااااااااااااااااااااااام . تو كه منو آب كردي خواهر . از بس نوشته ها و مطالب قشنگ نوشته بودي برام:*

    مهربان

    پرستوها و انسانهاي خسته
    همه رفتند گويا دسته دسته
    پرستويي نمانده روي بامي
    اگر هم مانده بال او شکسته
    دگر هرگز نمانده باغباني
    اگر هم مانده، گلدانها شکسته
    در آن گوشه، گمانم بلبلي مست
    که در اندوه يک لاله نشسته
    بده اي مهربان دستت به دستم
    که در اينجا بسي دلها شکسته

    سلام عزيز ممنون که به من لطف کردين و سر زدين باز هم شما زيبا نوشتين موفق و مويد باز هم سر بزنيد.ضمنا به نظر من قالب وبتون رو اگر تغيير بدين بهتره چون خيلي كند مياد بالا.ممنون بازهم سر بزن
    salam vay ajab web logii dari .wwwoooo!!! ok kheilee hal kardam koli delam baz shod.ok be manam sar bezani khoshhal misham.merciiiiiiiii
    مي خروشد دريا
    هيچ كس نيست به ساحل پيدا
    لكه اي نيست به دريا تاريك
    كه شود قايق
    اگر آيد نزديك
    مانده بر ساحل
    قايقي ريخته شب بر سر او
    پيكرش را ز رهي ناروشن
    برده درتلخي ادراك فرو
    هيچ كس نيست كه آيد از راه
    و به آب افكندش
    و در اين وقت كه هر كوهه ي آب
    حرف با گوش نهان مي زندش
    موجي آشفته فرا مي رسد
    از راه كه گويد با ما
    قصه يك شب طوفاني را
    رفته بود آن شب ماهي گير
    تا بگيرد از آب
    آنچه پيوندي داشت
    با خيالي درخواب
    صبح آن شب كه به دريا موجي
    تن نمي كوفت به موجي ديگر
    چشم ماهي گيران ديد
    قايقي را به ره آب كه داشت
    بر لب از حادثه تلخ شب پيش خبر
    پس كشاندند سوي ساحل خواب آلودش
    به همان جاي كه هست
    در همين لحظه غمناك به جا
    و به نزديكي او
    مي خروشد دريا
    وز ره دور فرا ميرسد آن موج كه مي گويد باز
    از شبي طوفاني
    داستاني نه دراز
     <      1   2   3   4   5    >>    >