• وبلاگ : همسفرمهتاب
  • يادداشت : حال باغبان در شب تشيع ياس
  • نظرات : 16 خصوصي ، 324 عمومي
  • آموزش پیرایش مردانه اورجینال

    نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
     <      1   2   3   4   5    >>    >
     
    + سيمين 
    + سيمين 
    براي دريافت هر يک از فايلهاي زير روي آن کليک نمائيد
    عنوان نوع
    + سيمين 
    د) آسيب ديدن بازوى فاطمه عليهاالسلام
    اين واقعيت را نمى توان ناديده گرفت و يا پنهان كرد كه بازوى شريف فاطمه عليهاالسلام مجروح گرديده به گونه اى كه تا واپسين لحظات زندگى وى را مى آزارد، حال چه كسى اين كار را انجام داد، به روايات نگاهى مى افكنيم :
    امام صادق عليه السلام ضمن بيان شرح ماجراى آتش زدن درب خانه فاطمه عليهاالسلام به مفضل مى فرمايد:... و زدن به بازوى صديقه كبرى بوسيله تازيانه .
    سليم بن قيس در شرح اين ماجرا مى نويسد: وقتى كه فرياد فاطمه عليهاالسلام بلند شد كه مى گفت : يا ابتاه ، يا رسول الله صلى الله عليه و آله . عمر بن خطاب با نيامى كه شمشير در آن بود به پهلوى فاطمه زد.
    فرياد فاطمه كه بلند شد، بار ديگر به بازوى فاطمه عليهاالسلام زد. و در نقل مرحوم طبرسى گذشت ، هنگامى كه مى خواستند على عليه السلام را به زور از خانه بيرون ببرند، فاطمه عليهاالسلام مانع شده و نمى گذاشت او را ببرند، قنفذ براى جدا كردن فاطمه از على عليه السلام دست به تازيانه برده و به شدت به بازوى فاطمه زهرا عليهاالسلام زد به گونه اى كه اثر آن تازيانه ( تا آخرين لحظه) بر بازويش وجود داشت .

    ه ) سقط جنين
    بيشتر مورخان شيعه و برخى از سنى ها بر اين عقيده هستند كه فاطمه زهرا عليهاالسلام پنج فرزند داشت : كه پنجمين آن ها پس از رحلت پيامبر صلى الله عليه و آله بزرگوار اسلام در قضاياى حمله به خانه فاطمه عليهاالسلام سقط گرديد. حال براى رسيدگى به اين مسئله كه آيا فاطمه عليهاالسلام سقط كرده يا نه و آيا اين سقط بدون سبب بوده يا در اثر ضربت ، بايد به كتابهاى شيعه و سنى نظرى افكند، تا به عمق اين فاجعه و چگونگى مسئله آگاه شويم .
    عليرغم اين كه در بسيارى از كتابهاى اهل سنت اشاره به وجود چنين فرزندى نشده است ، ابن الصباغ مالكى و سبط بن الجوزى و محب الدين طبرى اشاره به پسر سومى به نام محسن دارند، اما مى گويند وى در دوران كودكى از دنيا رفته است !! و برخى ديگر، رحلت اين فرزند را در زمان حيات پيامبر صلى الله عليه و آله مى دانند.
    در اينجا ابن الصباغ مالكى ضمن اشاره به چنين فرزندى از فاطمه سقط شده ، اين مسئله را به شيعه نسبت داده و مى نويسد: در بين فرزندان على فرزندى به نام محسن است كه برادر حسن و حسين مى باشد، شيعيان آورده اند كه وى سقط شده است .
    آرى اگر چه ابن الصباغ اشاره گذارايى در اين جهت دارد، اما ديگر به اين نپرداخته كه اين سقط به چه صورت بوده است . آيا به حال طبيعى بوده و يا در اثر ضربه اى كه بر فاطمه وارد آمده سقط گرديده است .
    ولى ابن شهراشوب از معارف ابن قتيبه نقل كرده كه : ان محسنا فسد من زخم قنفذ العدوى .
    گر چه اين مطلب فعلا در معارف قتيبى وجود ندارد اما از نقل ابن شهراشوب مى توان با جرئت گفت كه نسخه معارف در زمان هاى بعد دچار حذف شده است .

    + سيمين 

    الهي بشکند دست مغيره

    ميان کوچه ها بي مادرم کرد

    + سيمين 
    آيا فاطمه هم آسيب ديد؟
    و از ديگر مسائل مهمى كه در ماجراى شكستن حريم اهل بيت مطرح است ، اين كه بسيارى مى پرسند: آيا واقعا در ماجراى حمله به خانه فاطمه عليهاالسلام به دخت پيامبر صلى الله عليه و آله آسيب رسيد؟
    پاسخ مى دهيم بدون شك حضرت زهرا عليهاالسلام در اين ماجرا آسيب هاى فراوانى ديد و در اين راستا به چند جاى بدن مباركش آسيب وارد شد:

    الف ) فشار بين در و ديوار

    اولين آسيبى كه دختر پيامبر صلى الله عليه و آله در اين ماجرا متحمل شد، اين بود كه فاطمه عليهاالسلام گمان نمى كرد كه آنان بدون اجازه به خانه اش ‍ وارد شوند، بدين جهت با قرار گرفتن در پشت درب بسته با آنان به گفتگو پرداخت .
    فيض كاشانى مى نويسد: فاختبت فاطمه عليهاالسلام وراء الباب فدفعها عمر حتى ضغطها بين الباب و الحائط ؛ پس فاطمه آمده و پشت درب خانه پنهان گشت ، عمر درب خانه را به شدت باز نموده و فاطمه عليهاالسلام را بين درب و ديوار فشار داد
    و مسعودى نيز جمله و ضغطوا سيدة النساء بالباب ،و هم چنين صدوق در ذيل حديث يا على عليه السلام لك كنز فى الجنة آورده است كه از برخى از مشايخ و بزرگان كه مى گفتند: اين گنج همان محسن فرزند اوست و اين همان سقطى است كه به هنگام فشار بين در و ديوار بر فاطمه ، بوقوع پيوست .

    ب ) شكسته شدن پهلوى فاطمه عليهاالسلام

    علامه طبرسى ضمن اشاره به اصل جريان به مسئله شكسته شدن پهلوى فاطمه عليهاالسلام اشاره مى كند و مى نويسد: و حالت فاطمه عليهاالسلام بين زوجها و بينهم عند باب البيت ... فاءرسل اءبوبكر الى قنفذ اضربها، فاءلجاءها الى عضادة بيتها فدفعها فكسر ضلعا من جنبها ؛ (وقتى كه خواستند على را بيرون ببرند) فاطمه عليهاالسلام كنار درب خانه مانع از بردن شوهر خود شد... ابوبكر كسى را نزد قنفذ فرستاده كه فاطمه عليهاالسلام را بزن تا دست از على بردارد اين جا بود كه قنفذ فاطمه عليهاالسلام را به دستگيره و تيزى درب خانه فشار داده و دنده اى از پهلويش را شكست .
    ج ) سيلى خوردن فاطمه عليهاالسلام

    مسئله سومى كه در منابع شيعه به آن اشاره شده جريان اسائه ادب به فاطمه عليهاالسلام و سيلى زدن به آن حضرت مى باشد، كه پيامبر صلى الله عليه و آله در يك پيشگويى از اين مسئله پرده برداشته و به على عليه السلام فرمود: گريه ام براى آن سيلى است كه به صورت فاطمه عليهاالسلام زده خواهد شد...
    + سيمين 
    سوزاندن درب خانه در منابع شيعه
    و در منابع كهن شيعه به اين مسئله به روشنى اشاره شده كه به گفته چند نفر از آن ها بسنده مى كنيم :
    1-على بن حسين المسعودى مى نويسد:... فهجموا عليه داره و احرقوا بابه و استخرجوه منه كرها ؛ پس آنان به خانه على حمله برده و درب خانه اش را به آتش كشيده و به زور وى را از خانه بيرون كشيدند.
    2-سليم بن قيس از اميرمؤ منان ضمن بياناتى چنين گويد: فاءحرق الباب ثم دفعه عمر؛ پس عمر در را سوزاند و با لگد آن را باز كرد.
    3-و ديلمى در ارشاد القلوب ، در بخشى از گفتگويى كه على ابن ابى طالب با عمر چنين آورده است كه : گويا مى بينم دستور داده مى شود... آن آتشى را كه بر در خانه ام روشن كرده ايد تا من و فاطمه عليهاالسلام و حسن و حسين و دو دخترم زينب و ام كلثوم را بسوزانيد، بياورند و شما دو نفر را بوسيله همان آتش مى سوزاند...
    و امام صادق عليه السلام ضمن بياناتى به مفضل بن عمر مى فرمايد: و هيچ روزى همانند محنت و مصيبت ما در كربلا نمى باشد، اگر چه روز سقيفه و آتش روشن كردن بر درب خانه اميرمؤ منان عليه السلام و امام حسن و امام حسين و فاطمه عليهاالسلام و زينب و ام كلثوم و فضه و كشتن محسن بوسيله لگد مهم تر و سخت تر است .
    و در نقل ديگرى حضرت به مفضل بن عمر فرمود: هم چنين زدن سلمان فارسى و آتش روشن كردن بر درب خانه اميرمؤ منان عليه السلام و امام حسن و امام حسين ، تا آنها را بوسيله آتش بسوزانند و زدن به بازوى فاطمه و تازيانه و لگد زدن به شكم او و اسقاط محسنش .
    + سيمين 
    ماجراي سوزاندن در، کتک زدن و ...
    آيا درب خانه فاطمه عليهاالسلام را سوزاندند؟
    برخى با انكار مسئله احراق درب خانه فاطمه عليهاالسلام سعى در محو حقايق تاريخى دارند، اما غافل از اين كه مسئله سوزاندن درب خانه علاوه بر منابع شيعه در كتابهاى اهل سنت نيز اشاره شده است .
    ابن قتيبة مى نويسد: فدعا بالحطب و قال : و الذى نفس عمر بيده اءتخرجن اءو لاءحرقنها على من فيها فقيل له يا ابا حفض ان فيها فاطمه عليهاالسلام فقال : و ان ؛ پس عمر دستور داد تا هيزم بياورند و گفت : قسم به آن كسى كه جان عمر در دست اوست بيرون مى آييد يا خانه را با آن كه در او هست بسوزانم ، به او گفتند: اى پدر حفص در اين خانه فاطمه عليهاالسلام است ! گفت : گرچه او هم باشد.
    ابن عبد ربه اندلسى با انصاف بيشترى كه در اين جهت به خرج داده ، بردن آتش به در خانه فاطمه عليهاالسلام را مطرح كرده و مى نويسد: پس عمر با شعله اى از آتش به سوى خانه على عليه السلام رفته تا خانه را بر آن ها بسوزاند كه فاطمه عليهاالسلام با آن ها روبرو گشته و گفت : اى ابن خطاب آمده اى كه خانه ما را بسوزانى ؟!
    گفت : آرى ، يا اين كه داخل شويد بر آن چه كه ديگران داخل شدند (بيعت كنيد).
    + سيمين 
    + سيمين 
    تعداد مهاجمين
    شايد اين سؤ ال در ذهن بسيارى باشد كه آيا در اين ماجراى تاءسف بار و غم انگيز فرد به خصوصى شركت كرده و يا عده اى در اين هجوم شركت داشته اند.
    پاسخ مى دهيم قبلا گفته شد كه ابوبكر در پايان عمر از روى پشيمانى مى گفت : اى كاش به خانه فاطمه عليهاالسلام حمله نمى كردم و مردان را به داخل خانه فاطمه عليهاالسلام جهت بيعت گرفتن از على عليه السلام نمى فرستادم . و اين سخن گوياى اين مطلب است كه مهاجم يك نفر نبوده است .
    در اين جا تاريخ نگاران برخى به نام چند نفر اشاره كردند و برخى ديگر به حمله دست جمعى اشاره نمودند، مثلا ابن واضح اخبارى مى نويسد: فاءتوا فى جماعة حتى هجموا الدار ؛ پس آنان به همراه جماعتى آمده و به خانه فاطمه عليهاالسلام هجوم آوردند.
    هم چنين ابن قتيبة مى نويسد: پس عمر از جاى برخاسته ، به همراه گروهى به خانه فاطمه عليهاالسلام آمد.
    فيض كاشانى هم آورده است كه : عمر، گروهى از طلقا و آزاد شدگان و منافقين را به همراه خود به منزل اميرمؤ منان آورد...
    و از گفته هاى گذشته چنين بر مى آيد كه : اين كار به تنهايى صورت نگرفته بلكه عمر به پشتيبانى عده كه همراه او بودند دست به چنين كارى زد.
    شيخ مفيد رحمة الله نام اين عده را علاوه بر قنفذ چنين بر شمرده است :
    1-ابوبكر 2-عمر 3- عثمان 4- خالد بن وليد 5- مغيرة بن شعبه 6- ابو عبيد جراح 7- سالم مولاى ابو حذيفة 8- عمر بن ابى المقدام .
    ابو الاءسود نام اسيد بن خضير و سلمة بن سلامة بن وقش را در شمار مهاجمين به خانه فاطمه عليهاالسلام قرار داده است .
    و در نقل ديگرى برخى نام ثابت بن قيس و عبدالرحمن بن عوف و محمد بن مسلمة را به اين تعداد افزوده اند.
    + سيمين 
    و اين بار فاطمه سخن گفت
    مورخين نوشته اند: وقتى كه فاطمه صداى عمر را شنيد خود به پشت درب آمده و فرمود: مردمى بدتر از شما سراغ ندارم ، جنازه رسول خدا را در نزد ما رها كرده ، خود رفتيد و امر خلافت را بين خود تمام كرديد، و هيچ حقى را براى ما در نظر نگرفتيد، گويا از سخن پيامبر در روز غدير خبرى نداريد.
    سوگند به خدا در آن روز پيامبر ولايت را براى على بيان داشت تا اميد شما را قطع نموده و دستتان را از خلافت كوتاه كند...
    سپس با صداى بلند پدر را مخاطب قرار داده ، فرمود: يا رسول الله صلى الله عليه و آله ما ذا لقينا بعدك من ابن الخطاب و ابن ابى قحافة ؛ اى رسول خدا صلى الله عليه و آله چه مصيبتهايى پس از تو از سوى فرزند خطاب و فرزند ابى قحافه ديديم .
    ناله جان سوز فاطمه عليهاالسلام و اظهار شكايت او از برخورد غير منطقى و نفرت آميز عده عرب جاهلى و از خدا بى خبر بسيارى از مسلمانان را به شدت متاءثر كرده و بنا بر نقل ابن قتيبة برگشتند، در حالى كه به شدت مى گريستند و برخى ديگر از شدت ترس سكوت كرده زيرا با شكستن سكوت و دفاع از اهل بيت ، زير دست و پاى جلادان از بين مى رفتند.
    بدين جهت جز عده اى كه خود را آماده كرده بودند، بقيه به خاطر رعب و وحشت و يا به جهات ديگر على عليه السلام را تنها گذارده و فاصله گرفته بودند.
    آرى هرگز اين ناله ها در دل هاى سخت تر از سنگ برخى ، كوچكترين اثرى نداشته ، و لحظه به لحظه آتش كينه هاى آنان شعله ور شده و براى دست يابى به على عليه السلام گام هاى بعدى را به اجرا گذاردند.
    + سيمين 
    هجوم به خانه

    آغاز ماجرا
    عمر بن ابى المقدام از پدرش از جدش نقل كرده كه گفت :
    در سقيفه بنى ساعدة در طرف راست ابوبكر نشسته بودم و مردم با او بيعت مى كردند، در اين جا عمر بن الخطاب به او رو كرد و گفت : در صورتى كه على عليه السلام با تو بيعت نكند، هيچ كارى از پيش نب را به سراغ على فرستاده و دستور ده تا بيايد و با تو بيعت كند.
    ابوبكر به قنفذ دستور داد تا به خانه على عليه السلام رفته و او را براى بيعت فرا خواند.
    قنفذ به در خانه على عليه السلام آمده گفت : اءعجب خليفة رسول الله صلى الله عليه و آله . على فرمود: لاءسرع ما كذبتم على رسول الله صلى الله عليه و آله ما خلف رسول الله صلى الله عليه و آله اءحدا غيرى ؟
    به نداى خليفه رسول خدا صلى الله عليه و آله پاسخ گوى . على عليه السلام فرمود: چه زود بر رسول خدا صلى الله عليه و آله دروغ گفتيد. پيامبر خدا صلى الله عليه و آله هيچ خليفه و جانشينى غير از من قرار نداده است !
    قنفذ برگشته و سخن على عليه السلام را به ابوبكر گزارش داد.
    ابوبكر گفت ، به نزد او رفته بگو: ابوبكر تو را خوانده و مى گويد: بيا و بيعت كن زيرا تو فردى از مسلمانان هستى .
    على عليه السلام اين بار در پاسخ فرمود: پيامبر صلى الله عليه و آله به من دستور داده تا پس از او از منزل خارج نشوم مگر كتاب خداى را جمع بنمايم ...
    علامه طبرسى مى نويسد: هنگامى كه على عليه السلام به قنفذ اجازه ورود به خانه را نداد، وى به مسجد برگشته ، اظهار داشت : لم ياءذن لنا.
    عمر گفت : اگر به شما اجازه داد كه چه بهتر و اگر اجازه نداد، بدون اذن و اجازه على عليه السلام وارد خانه او شويد.
    بار ديگر به سوى خانه فاطمه عليهاالسلام رفته و اجازه ورود خواستند، فاطمه عليهاالسلام فرياد زد: اجازه نمى دهم وارد شويد. در اين جا كسانى كه همراه قنفذ بودند برگشتند و او هم چنان پشت در خانه فاطمه عليهاالسلام ماند، آنان به نزد عمر آمده و گفتند: فاطمه عليهاالسلام اجازه نداد، در اين جا عمر به خشم آمده ، گفت : ما لنا و للنساء؛ ما را با زنان چه كار است ، سپس به گروهى كه در اطرافش بودند دستور داد تا مقدارى هيزم همراه خود برداشته و خود نيز مقدارى هيزم برداشته و در اطراف منزل فاطمه قرار گرفتند. و در آن منزل على عليه السلام و فاطمه عليهاالسلام و فرزندانشان بودند.
    اين جا بود كه عمر فرياد برآورد به گونه اى كه على بشنود و گفت : براى بيعت با خليفه رسول خدا صلى الله عليه و آله بيرون مى آيى يا خانه ات را بر تو بسوزانم ...
    + سيمين 

    اى نام خوشت ورد زبانم زهرا

    از داغ تو سوخت جسم و جانم زهرا

    برخيز على به ديدنت آمده است

    اى درد و بلاى تو به جانم زهرا

    + سيمين 
    + سيمين 
    درسى ديگر از فاطمه عليهاالسلام
    آورده اند كه روزى فردى نابينا از فاطمه اجازه ورود خواست ، حضرت زهرا عليهاالسلام خود را از او پنهان كرد، پيامبر كه در آن جا حاضر بودند پرسيدند: دخترم چرا خود را از او پنهان كردى در حالى كه او تو را نمى بيند؟
    عرض كرد: درست است كه او مرا نمى بيند اما من كه او را مى بينم ، علاوه بر اين كه اين مرد نابينا بو را استشمام مى كند. پيامبر صلى الله عليه و آله فرمود من گواهى مى دهم كه تو پاره تن من هستى .
    + سيمين 
    فاطمه عليهاالسلام مظهر عفاف و حجاب
    مسئله دوم اين است كه فاطمه عليهاالسلام بهترين مظهر عفت و پوشش ‍ زنان مسلمان است ؛ زيرا با توجه به اين كه فاطمه عليهاالسلام آن بانويى نبود كه كاملا با خارج از خانه قطع رابطه كرده باشد؛ چون تاريخ گواه است كه وى دعوت ديگر زنان را مى پذيرفته ، هم چنين جهت تهيه وسائل روزمره به ويژه در روزهايى كه حضرت على عليه السلام حضور نداشتند بيرون مى رفته ، مرتب به خانه پيامبر صلى الله عليه و آله رفت و آمد مى كرده ، در جنگ احد، به همراه ديگر زنان به مداواى زخمهاى پيامبر صلى الله عليه و آله پرداخته ، و در فتح مكه و حجة الوداع همراه پيامبر صلى الله عليه و آله بوده و پس از شهادت حمزه پيوسته به احد مى رفته ، و گاه برخى از ياران پيامبر صلى الله عليه و آله را به همراه آن حضرت به حضور مى پذيرفته ، اما با اين حال باز هم بر مسئله عفاف و حجاب زن سخت تكيه مى كرده است .
    فاطمه عليهاالسلام در پى آن بود كه زن به كرامت انسانى اش پى ببرد، و خود را فداى اميال و هوسهاى ديگران نكند، فاطمه مى خواست كه دامان زن مسلمان و هر آزادانديش را از هر گونه فساد اخلاق و روابط نامشروع و ضد ارزشهاى دينى پاك نگه دارد.
    از حضرت على عليه السلام روايت شده كه فرمود: ما روزى خدمت پيامبر صلى الله عليه و آله نشسته بوديم ، فرمود به من خبر دهيد چه چيز براى زنان بهتر است ؟
    هيچكدام نتوانست جواب حضرت را بگويند و برخواسته پراكنده شدند.
    من به نزد فاطمه عليهاالسلام آمدم و سؤ ال را براى او نقل كردم و در ضمن گفتم كه هيچيك از ما جواب رسول خدا را نمى دانستيم ، حضرت زهرا عليهاالسلام فرمود من جواب سؤ ال را مى دانم سپس فرمود: بهترين چيز براى زن اين است كه هيچ مردى او را نبيند و او هم هيچ مردى را نبيند.
    من به نزد رسول خدا صلى الله عليه و آله برگشتم و گفتم يا رسول الله بهترين چيز براى زن اين است كه هيچ مردى او را نبيند و او هم هيچ مردى را نبيند.
    حضرت با تعجب فرمود: شما كه قبلا اين جا حاضر بوديد و چيزى نگفتيد، پس اين جواب را از كجا آوردى ؟!
    گفتم از فاطمه .
    پيامبر صلى الله عليه و آله ضمن تعجب از دخترش فاطمه ، فرمود: براستى كه فاطمه پاره تن من است .(113)
    نا گفته نماند كه اين حديث را هر يك به گونه اى معنى كرده اند كه برخى از آن ها چندان صحيح بنظر نمى رسد، مثلا برخى معتقدند كه مراد فاطمه عليهاالسلام اين است كه زن نگاه شهوت آلود به مرد نكند. و همچنين به زن چنين نگاهى نكند.
    در پاسخ بايد گفت : اين گونه نگاه كردن براى زن و مرد حرام است نه اين كه بهتر آن است كه چنين نگاهى نكند.
    و با اين بيان حديث را چه جور معنى كنيم ، آيا مقصود فاطمه اين است كه زن هرگز از خانه بيرون نرود، كه اين معنى هم صحيح نيست ، زيرا نه تنها اين امر امكان ندارد و عملى نيست ، بلكه با خطى مشى و سيره خود فاطمه مخالف است . زيرا عرض شد خود فاطمه عليهاالسلام رفت و آمد داشته .
    پس منظور حضرت از اين جمله چيست ؟
    بنظر مى رسد كه حضرت زهرا عليهاالسلام تكيه اش بر اين بوده كه زن تا مى تواند از حضور غير ضرورى خود بكاهد و در صورت حضور، از اختلاطهاى نامشروع و گفت و شنودهاى غير اخلاقى پرهيز كند.
     <      1   2   3   4   5    >>    >

    صوتي تصويري

    حوري - سوگواري - هلالي

    صوتي تصويري

    مرو - سوگواري - هلالي

    صوتي تصويري

    نماز عشق - سوگواري - هلالي

    صوتي تصويري

    تو گل بودي - سوگواري - هلالي

    صوتي

    زيارت حضرت زهرا سلام الله عليها

    صوتي

    عشق يعني - سوگواري - قسمت اول - کريمي

    صوتي

    عشق يعني - سوگواري - قسمت دوم - کريمي

    صوتي

    عشق يعني - سوگواري - قسمت سوم - کريمي

    صوتي

    عشق يعني - سوگواري - قسمت چهارم - کريمي

    صوتي

    عشق يعني - سوگواري - قسمت پنجم - کريمي