از غم جدا مشو که غنا ميدهد به دل
اما چه غم غمي که خدا ميدهد به دلگريان فرشتهايست که در سينههاي تنگ
از اشک چشم نشو و نما ميدهد به دلتا عهد دوست خواست فراموش دل شدن
غم ميرسد به وقت و وفا ميدهد به دل
نازم غمي که ساز و نوا ميدهد به دل
سر ميکشد چو ماه و صلا ميدهد به دل
زنگ غمم مبر که صفا ميدهد به دل
اين جوهر جلي که جلا ميدهد به دلقانع به استخوانم و از سايه تاجبخش
با همتي که بال هما ميدهد به دلتسليم با قضا و قدر باش شهريار
وز غم جزع مکن که جزا ميدهد به دل