وبلاگ :
همسفرمهتاب
يادداشت :
وقتي بزرگ مي شوي
نظرات :
38
خصوصي ،
62
عمومي
نام:
ايميل:
سايت:
مشخصات شما ذخيره شود.
متن پيام :
حداکثر 2000 حرف
كد امنيتي:
اين پيام به صورت
خصوصي
ارسال شود.
+
صراط منیر
همه ما که خود را شخصي بالغ مي شماريم، اين احساس را از روي تجربه مي شناسيم. گاهي ما نيز دلمان مي خواهد همه چيز را رها کنيم، مجبور به تصميم گيري در باره مساله اي نباشيم، به موجودي بانک فکر نکنيم، و مسئول خريد خانه و خالي کردن زباله ها نباشيم. اين تصور وسوسه انگيزي است که مقام "بزرگسال" را با تشکر پس دهيم، سوار دو چرخه شويم و بگوييم:"مشکلاتتان را خودتان حل کنيد! من به بازي مي روم!" بالغ بودن سخت و طاقت فرساست. اما رها کردن هم ممکن نيست و بازگشت به کودکي تنها مي تواند در رويا اتفاق بيافتد. متاسفانه؟ نه، حتي اگر عقب نشيني ممکن نيز بود راه حل درستي نبود.اگر ما خود را خسته و مجبور به تحمل کردن بار زياد و بدون انگيزه احساس مي کنيم ، دليلش تنها انجام وظايف بزرگسالي نيست، هر چند که شايد در ديد اول اينطور به نظر بيايد. مشکل خيلي بيش از اين است: ما با بزرگ بودن مشکل داريم، چون هنوز بزرگ نشده ايم! و طبيعي است که احساس کنيم همه چيز برايمان زياد است، چون هنوز توانايي رويارويي با ملزمات زندگي بزرگسالانه را پيدا نکرده ايم، کاملا بدون ارتباط به اينکه ۲۰، ۳۰ ، ۴۰ يا ۵۰ ساله باشيم. خيلي ممنون که سرزديد، به روزم و بازم منتظر حضورتون،من هميشه آماده ي تبادل لينک هستم،موفق باشيد ان شاءالله... التماس دعا يا علي