• وبلاگ : همسفرمهتاب
  • يادداشت : وقتي بزرگ مي شوي
  • نظرات : 38 خصوصي ، 62 عمومي
  • تسبیح دیجیتال

    نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
     

    خوابيده ام ...
    نيمي خواب و نيمي بيدار .
    ذهنم مشغول است
    پُرَم از آتش فکرهاي گوناگون
    خوابم يا بيدار ؟
    مي خواهم در اين دو راهي بمانم .
    هم مي خواهم بخوابم
    تا تو را در رويا ببينم
    هم مي خواهم بيدار بمانم
    تا حسرت تو را به دوش بکشم ...

    سرمشقهاي آب ، بابا يادمان رفت
    رسم نوشتن با قلمها يادمان رفت

    گل كردن لبخندهاي همكلاسي ؛
    با يك نگاه ساده حتي يادمان رفت،

    ترس از معلم ، حل تمرين پاي تخته،
    آن زنگهاي بي كلك را يادمان رفت...

    راه فرار از مشقهاي توي خانه ؛
    اي واي ننوشتيم آقا ، يادمان رفت،

    آن روزها را آنقدر شوخي گرفتيم؛
    جديت "تصميم كبري" يادمان رفت،

    شعر"خداي مهربان" را حفظ كرديم،
    يادش به خير اما خدا را يادمان رفت،

    در گوشمان خواندند رسم آدميت،
    آن حرفها را زود اما يادمان رفت...

    فردا چكاره ميشوي ؟ موضوع انشاء،
    ساده نوشتيم آنقدر تا يادمان رفت؛

    ديروز تكليف ، آب ،بابا بود و خط خورد؛
    تكليف فردا ، نان و بابا ، يادمان رفت...

    گر يار يار باشدت اي يار غم مخور
    گنجت چو دست مي‌دهد از مار غم مخور

    بر مقتضاي قول حکيمان روزگار
    اندک بنوش باده و بسيار غم مخور

    دستار صوفيانه و دلق مرقعت
    گر رهن شد بخانه‌ي خمار غم مخور

    کارت چو شد ز دست و تو انکار مي‌کني
    اقرار کن برندي و زانکار غم مخور

    چون دوست در نظر بود از دشمنت چه غم
    چون گل بدست باشدت از خار غم مخور

    با طلعت حبيب چه انديشه از رقيب
    چون يار حاضرست ز اغيار غم مخور

    گردرد دل دوا شود ايدوست شاد زي
    ور غمگسار غم بود اي يار غم مخور

    چون زر به دست نيست ز طرار غم مدار
    چون سر ز دست رفت ز دستار غم مخور

    خواجو مدام جرعه‌ي مستان عشق نوش
    وز اعتراض مردم هشيار غم مخور

    با سلام دست حق يارتان خواهرم.س.ف