اي دل نه اندر ماجرا ،
مي گفت آن دلبر تراهر چند از تو كم شود ،
از خود تمامت مي كنم
اي چاره در من چاره گر ،
حيران شو و نظاره گربنگر كزين جمله صور
اين دم كدامت مي كنم
گه راست مانند الف
گه كژ چو حرف مختلف يك لحظه پخته مي شوي
يك لحظه خامت مي كنمگه سالها ره مي روي ،
چون مهره اي در دست من چيزي كه رامش مي كني
زان چيز رامت مي كنم