وبلاگ :
همسفرمهتاب
يادداشت :
چقدر ازخدا وازخود دورشديم ؟!!
نظرات :
27
خصوصي ،
127
عمومي
نام:
ايميل:
سايت:
مشخصات شما ذخيره شود.
متن پيام :
حداکثر 2000 حرف
كد امنيتي:
اين پيام به صورت
خصوصي
ارسال شود.
+
من«خواب»راخواب ديدم!
چشم هايم ترشد
دست هايم لرزيد
دل من هُري ريخت
مادرم غمگين بود
اشک در خانه ي ما تسکين بود
جغد شومي گويي پشت درسکن شد
عطر ياس و شبو در فضا قايم شد
چه سکوتِ تلخي
چه غروب سرخي
چو نسيمي رفتي
صورتت زيبا بود و دلت نوراني
دست هايت سخت ديده ات عرفاني
غنچه ي سيمايت باز مي شد گه گاه سکت و طوفاني کلبه اي تو ساختي بر فراز ايمان
در شگفتم حال
با غروب سرخت کلبه ام شد ويران
بلبلان مي خوانند
بلبلان گريانند
گل زيبا پژمرد
بلبلان مي دانند
بي تو دنيا خار است
فصل زرد سرماست
جايت اينجا خالي ست
مُرد اينجاگرما.